هفت روز هفته
روز اول. کم آبي در ايالت کوئينزلند باعث شده تا يکي از شهرهای دورتر به اقيانوس به نام "توومبا" مشکل کم آبي بيشتری پيدا کند. بهترين راه برای تأمين آب آشاميدني بازيافت آب بود شبيه به تأمين آب در واشنگتن دی سي و کاليفرنيا. امروز رأی گيری کردند و مردم به اين طرح پاسخ منفي دادند. حالا بايد بيست روز صبر کنند و دوباره رأی گيری کنند. اگر منفي بود دولت ايالتي به دردسر مي افتد که چطور آب برای اين شهر فراهم کند
روز دوم. "سازمان حج و اوقاف و امور خيريه" همه ی اسمش عربي ست، "صندوق های قرض الحسنه" هم به همچنين و ايضأ که اسم هيچکدام از صندوق ها هم خشايار و تهمينه نيست. حالا تازه اين ها که مشت نمونه ی خروار است آنوقت احمدی نژاد دستور داده که همه بايد از زبان فارسي با واژه های درست استفاده کنند. آخر کجای اين دستور با وضع ايران جور درمي آيد که اجرايش کنند؟
روز سوم. دولت امريکا از دولت استراليايي خواسته که نيروهايش را بفرستد به مرز لبنان و اسرائيل که يک خط حائل درست کنند بين حزب الله و اسرائيل. دليلشان اين است که هر دو طرف درگير خانواده هايشان را فرستاده اند به استراليا. هم اسرائيلي ها و لبناني های زيادی هستند که تابعيت دوگانه ی استراليا و کشورشان را دارند. آن جا مي زنند همديگر را مي کشند اين جا مي آيند خستگي درمي کنند. استراليا انگار در يک سياره ی ديگری ست که چون نزديک به هيچ جا نيست و درگيری مرزی با جايي ندارد تبديل شده به منطقه ی آتش بس
روز چهارم. چرا هوگو چاوز اين همه چپ و راست مي آيد ايران؟ به نظرم هوگو چاوز مي آيد که بابت حمايت دولتش از دولت ايران به جمع چين و روسيه ملحق بشود و ونزوئلا هم قراردادفشان بشود. البته مي شود اين را هم پرسيد که چرا نيکلای چائوشسکو هم يک هفته قبل از تيرباران شدنش آمده بود ايران؟ خوب لابد فکر کرده بود حالا بعد از فروپاشي اردوگاه کمونيسم بايد شکم رهبران حزب کمونيست روماني را يک جور ديگری سير کرد. اصلأ انگار ايران هميشه برای چپ های رو به افول دنيا جاذبه داشته منتها تازگي ها چپ های سابقأ رو به افول ديده اند نشستن پشت ميز معامله بهتر از سر و صدا راه انداختن در خيابان است برای همين هم در کشور خودشان با امريکا معاملات نفتي مي کنند اما مي آيند فحششان را در ايران مي دهند. لابد اسم ايران را هم گذاشته اند جزيره ی ثبات. بلاخره ديده اند وقتي مي شود در ايران ماهي اوزون برون را حلال اعلام کرد لابد سوسياليست ها و کمونيست ها هم به شرط فحش دادن به امريکا تبديل مي شوند به برادران ديني
روز پنجم. سرمايه گذاری پليس استراليا برای امور آموزشي برای دانش آموزان چيزی به اندازه ی سرمايه گذاری نهادهای دولتي مسئول آموزش و پرورش است برای همين هم هست که ارتباط عاطفي دانش آموزان استراليايي بخصوص دبستاني ها با پليس بيشتر و بهتر از ارتباط شان با والدين شان است. هر از گاهي يکي دو تا مأمور پليس موتور سوار مي روند و موتورشان را با اجازه ی اولياء مدرسه در يک مدرسه مي گذارند و همانجا با بچه ها خوش و بش مي کنند. بچه دبستاني هم انگار سوار موتور پدرشان شده اند، از در و ديوار موتور بالا مي روند. پدر و مادری که يک بچه شان را در ماشين حمل مي کنند تا برسانند مدرسه يا بروند بيرون برای خريد انگار يک مأمور پليس را دارند اين طرف و آن طرف مي برند چون اگر جايي مثلأ پشت چراغ قرمز بايستند و مثلأ مأمور پليسي آن طرف ها باشد بچه ها برای پليس دست تکان مي دهند يا اگر نزديک تر باشند با هم چاق سلامتي هم مي کنند اما بزرگ تر ها مواظبند که نکند دست از پا خطا کنند که برگه ی جريمه ست که نصيب شان مي شود. من اگر مي خواستم يک برنامه ی تلويزيوني برای بچه ها بسازم صاف مي رفتم اداره ی پليس و از بين مأموران پليس بازيگر استخدام مي کردم از بس که بلدند چطور با بچه ها حرف بزنند. خيلي شاهکار است اين سيستم آموزشي شان
روز ششم. کاش پدر ابطحي را آزاد کنند. آدم هر چقدر هم که با کسي از جنبه ی فکری مخالف باشد اما دلش نمي آيد ببيند يک پدر سالخورده ای را گرفته اند و برده اند زندان. خيلي دليلي ندارد توضيح و تفصيل بدهم فقط آرزو مي کنم بلاخره يک آدم عاقلي پيدا بشود و اين پيرمرد را که نه تا قبل از اين مي دانستم کيست و اصلأ چه فکری دارد از زندان دربياورد
و روز هفتم. امروز مل گيبسون را به خاطر رانندگي در حال مستي گرفته اند آن هم در امريکا آنوقت اين جا خبرش را در بخش اخبار تلويزيون اعلام کرده اند، چرا؟ چون استراليايي ست. به اين مي گويند حفظ منافع ملي. ضمنأ از قول او نقل قول شده که خيلي متأسف است که قوانين را رعايت نکرده و رفتارش ممکن است بدآموزی داشته باشد برای ديگران، شبيه به عذرخواهي زين الدين زيدان از بينندگان مسابقه فينال جام جهاني. جهت اطلاع عرض کردم که در جريان باشيد
روز دوم. "سازمان حج و اوقاف و امور خيريه" همه ی اسمش عربي ست، "صندوق های قرض الحسنه" هم به همچنين و ايضأ که اسم هيچکدام از صندوق ها هم خشايار و تهمينه نيست. حالا تازه اين ها که مشت نمونه ی خروار است آنوقت احمدی نژاد دستور داده که همه بايد از زبان فارسي با واژه های درست استفاده کنند. آخر کجای اين دستور با وضع ايران جور درمي آيد که اجرايش کنند؟
روز سوم. دولت امريکا از دولت استراليايي خواسته که نيروهايش را بفرستد به مرز لبنان و اسرائيل که يک خط حائل درست کنند بين حزب الله و اسرائيل. دليلشان اين است که هر دو طرف درگير خانواده هايشان را فرستاده اند به استراليا. هم اسرائيلي ها و لبناني های زيادی هستند که تابعيت دوگانه ی استراليا و کشورشان را دارند. آن جا مي زنند همديگر را مي کشند اين جا مي آيند خستگي درمي کنند. استراليا انگار در يک سياره ی ديگری ست که چون نزديک به هيچ جا نيست و درگيری مرزی با جايي ندارد تبديل شده به منطقه ی آتش بس
روز چهارم. چرا هوگو چاوز اين همه چپ و راست مي آيد ايران؟ به نظرم هوگو چاوز مي آيد که بابت حمايت دولتش از دولت ايران به جمع چين و روسيه ملحق بشود و ونزوئلا هم قراردادفشان بشود. البته مي شود اين را هم پرسيد که چرا نيکلای چائوشسکو هم يک هفته قبل از تيرباران شدنش آمده بود ايران؟ خوب لابد فکر کرده بود حالا بعد از فروپاشي اردوگاه کمونيسم بايد شکم رهبران حزب کمونيست روماني را يک جور ديگری سير کرد. اصلأ انگار ايران هميشه برای چپ های رو به افول دنيا جاذبه داشته منتها تازگي ها چپ های سابقأ رو به افول ديده اند نشستن پشت ميز معامله بهتر از سر و صدا راه انداختن در خيابان است برای همين هم در کشور خودشان با امريکا معاملات نفتي مي کنند اما مي آيند فحششان را در ايران مي دهند. لابد اسم ايران را هم گذاشته اند جزيره ی ثبات. بلاخره ديده اند وقتي مي شود در ايران ماهي اوزون برون را حلال اعلام کرد لابد سوسياليست ها و کمونيست ها هم به شرط فحش دادن به امريکا تبديل مي شوند به برادران ديني
روز پنجم. سرمايه گذاری پليس استراليا برای امور آموزشي برای دانش آموزان چيزی به اندازه ی سرمايه گذاری نهادهای دولتي مسئول آموزش و پرورش است برای همين هم هست که ارتباط عاطفي دانش آموزان استراليايي بخصوص دبستاني ها با پليس بيشتر و بهتر از ارتباط شان با والدين شان است. هر از گاهي يکي دو تا مأمور پليس موتور سوار مي روند و موتورشان را با اجازه ی اولياء مدرسه در يک مدرسه مي گذارند و همانجا با بچه ها خوش و بش مي کنند. بچه دبستاني هم انگار سوار موتور پدرشان شده اند، از در و ديوار موتور بالا مي روند. پدر و مادری که يک بچه شان را در ماشين حمل مي کنند تا برسانند مدرسه يا بروند بيرون برای خريد انگار يک مأمور پليس را دارند اين طرف و آن طرف مي برند چون اگر جايي مثلأ پشت چراغ قرمز بايستند و مثلأ مأمور پليسي آن طرف ها باشد بچه ها برای پليس دست تکان مي دهند يا اگر نزديک تر باشند با هم چاق سلامتي هم مي کنند اما بزرگ تر ها مواظبند که نکند دست از پا خطا کنند که برگه ی جريمه ست که نصيب شان مي شود. من اگر مي خواستم يک برنامه ی تلويزيوني برای بچه ها بسازم صاف مي رفتم اداره ی پليس و از بين مأموران پليس بازيگر استخدام مي کردم از بس که بلدند چطور با بچه ها حرف بزنند. خيلي شاهکار است اين سيستم آموزشي شان
روز ششم. کاش پدر ابطحي را آزاد کنند. آدم هر چقدر هم که با کسي از جنبه ی فکری مخالف باشد اما دلش نمي آيد ببيند يک پدر سالخورده ای را گرفته اند و برده اند زندان. خيلي دليلي ندارد توضيح و تفصيل بدهم فقط آرزو مي کنم بلاخره يک آدم عاقلي پيدا بشود و اين پيرمرد را که نه تا قبل از اين مي دانستم کيست و اصلأ چه فکری دارد از زندان دربياورد
و روز هفتم. امروز مل گيبسون را به خاطر رانندگي در حال مستي گرفته اند آن هم در امريکا آنوقت اين جا خبرش را در بخش اخبار تلويزيون اعلام کرده اند، چرا؟ چون استراليايي ست. به اين مي گويند حفظ منافع ملي. ضمنأ از قول او نقل قول شده که خيلي متأسف است که قوانين را رعايت نکرده و رفتارش ممکن است بدآموزی داشته باشد برای ديگران، شبيه به عذرخواهي زين الدين زيدان از بينندگان مسابقه فينال جام جهاني. جهت اطلاع عرض کردم که در جريان باشيد
نظرات