درس کاسه کوزه ی فرهنگي با ماست محلي

برای نيمسال دوم دانشگاهي امسال بخش مطالعات رسانه ای و تاريخ هنر در دانشکده ی هنر دعوتم کرده اند برای ارائه ی يک درس درباره ی ريشه های علم در فرهنگ عامه. به نظرشان اين درس خيلي جا دارد که دانشجويان بروند و فرهنگ عامه را کند و کاو کنند و ببينند علم از کجا به بعد علم است و از کجا به قبل فرهنگ. داستان اين پيشنهاد درس برمي گردد به يک گفتگوی دو نفره که تبديل شد به يک بحث چند نفره

يک روز که خيلي خسته بودم از کار آزمايشگاه رفتم پائين ساختمان دانشکده که کمي آن طرف ترش يک کافه ی خيلي تر وتميز درست کرده اند و پاتوق اهل علم و هنر شده. من معمولأ توی کوله ام چند تا انبردست و پيچ گوشتي کوچک دارم، هميشه داشته ام، ايران هم که بودم همراهم بود. گاهي با تکه های سيم و قطعه های فلزی کوچک چيزهايي مثل آدمک و دوچرخه و از اين چيزها درست مي کنم. کيف انبردست ها را هم بردم و داشتم با يک تکه سيم يک آدمک درست مي کردم. ظاهرأ توجه يکي دو نفر از ميزهای اطراف جلب شده بود و بعد که کارم داشت تمام مي شد يکي شان آمد و کلي تعريف کرد که چه جالب شده. من هم گفتم بفرمائيد برای شما. اين مثلأ هديه دادن تبديل شد به يک گفتگو و من هم که جان مي دهم برای اين گفتگوها

خلاصه حرف از علم و فرهنگ و اين ها شد و کم کم بحث داغ شد و مثال از اين طرف و آن طرف و من هم هي از انبان فرهنگ جاهايي که ديده بودم نشانه دادم که ببينيد فلان بخش اصلأ علم نيست و فرهنگ است و اين بحث آدم های ميزهای ديگر را هم کشاند به طرف خودش. بلاخره بعد از يک ساعت و نيم بحث جمعي داشتيم خداحافظي مي کرديم که همان آدم اولي گفت من استاد بخش تاريخ هنر هستم و اين نيمسال يک درس مرتبط با همين حرف ها دارم اما تا به حال درباره ی علم و فرهنگ اين همه حرف های جالب نشنيده بودم و مي آيي اين نيمسال يک بخش از درس را تو ارائه بدهي؟ گفتم اگر فکر مي کني برای دانشجويان جالب است چرا که نه؟

حالا ديدم ايميل زده اند که به نظر اهل دانشکده اين درس مي تواند خيلي جالب باشد برای دانشجويان و خود آن استاد اصلي و يک استاد مطالعات فرهنگي و من شده ايم اعضای گروه آموزشي نيمسال دوم. اتفاقأ در همان دانشکده ی هنر که بخش روزنامه نگاری هم دارند مي خواهند يک رشته ی روزنامه نگاری علمي راه بيندازند و در همين ايميل هم پرسيده اند آيا مي آيي برای اين موضوع هم درس بدهي؟ چرا که نه؟ وقتي همه ی عمر حرفه اي ام در همين روزنامه نگاری علمي صرف شده نبايد از درس دادنش طفره بروم

خلاصه از امروز بايد بگردم و هر چه کاسه و کوزه ی عتيقه در اينترنت هست پيدا کنم و ببرم برای دانشجويان. فکرش را کرده ام که يک بخش از کار کلاسي شان را بگذارم که بروند عکس بگيرند از چيزهايي که مربوط است به همين موضوع علم و فرهنگ، اين جا ميان هندی ها و چيني ها زياد از اين چيزها مي شود پيدا کرد. شايد بشود آخر سر يک نمايشگاه عکس هم ترتيب داد. ايضأ بساط ماست بندی و کشک محلي هم راه بيندازيم وسط دانشگاه

نظرات

پست‌های پرطرفدار