ادا و اصول ها

اين چند روز گذشته مي خواستم يک چيزی درباره ی بزن بزن های اسرائيل و حزب الله بنويسم. نه اين که مثلأ امثال ما کاره ای باشيم که حالا نظرمان مثلأ راهکار باشد. همين قدر که ممکن است چند نفر اين وبلاگ را مي خوانند و يک کمي هم برای اين که آدم در وبلاگش بلند بلند فکر مي کند و ديگران هم مي شنوند. هر بار آمدم بنويسم ديدم نوشته ام و نظرم چيز ديگری ست، تا الان که ديدم يک نفر نظرش را نوشته که ظاهرأ از نوشته های من خيلي حرص مي خورد و ناراضي ست که چرا من درباره ی بزن بزن ها ننوشته ام

خيلي هم ممنون که اينقدر حوصله مي کنيد و وبلاگم را مي خوانيد و صميمانه شرمنده ام که حرص تان درمي آيد. خوب نظرم را مي نويسم اميدوارم ناراحتتان نکنم. اگر هم نه مي توانيد نظرتان را بنويسيد. بلاخره اين جای نظر دادن اگر به هيچ دردی نخورد تحمل مرا آزمايش مي کند. خيالتان هم راحت باشد که چون بلد نيستم چطور بايد نظرها را پاکشان کنم بنابراين هر چه بنويسيد محفوظ مي ماند. تصميم هم ندارم پاک کردن شان را ياد بگيرم

و اما

ببينم مي دانيد نفتشهر کجاست؟ لابد نقشه ی ايران را بگذاريد جلوی رويتان پيدايش مي کنيد. عراقي ها در دوره ی جنگ اسمش را "نفط شهر" مي نوشتند. من که خرمشهری هستم و هزار بدبختي جنگ را ديده ام و بعد هم از زور بي جايي باقي دوران جنگ را با خانواده ام در اهواز و زير هزار جور بمب و توپ گذراندم باز هم وقتي به ياد نفتشهر مي افتم گريه ام مي گيرد. باز لااقل خرمشهر قبل از جنگ را مي شد با بيروت قبل از جنگ مقايسه کرد اما نفتشهر همان روز روزش هم چيزی نداشت، تازه مگر قصر شيرين چيزی داشت يا حالا سال ها بعد از تمام شدن جنگ دارد؟ مي دانيد اهل نفتشهر کجا هستند؟ چطور زندگي مي کنند؟ اصلأ رفته ايد ببينيد اين شهر که زير آتش توپخانه های ايران و عراق هر دو له و لورده شد الان چطور جايي ست؟

اصلأ از جنگ هم بگذريم. شما که اين همه نازکدلي مي کنيد خبر داريد اهل بم در همين روزهای تابستان کجا زندگي مي کنند؟ هنوز که از کنار منجيل و رودبار رد مي شويد خرابه های آباد نشده ی زلزله را مي بينيد. خبر داريد مردمش چطور زندگي مي کنند؟

اگر اهل تهرانيد و ماشين داريد برويد جاده ی ورامين آنوقت ببينيد وضع اهالي بيروت تازه بعد از بمباران بهتر است يا اين هايي که تمام خانه و زندگي شان به بيست هزار تومان هم نمي ارزد؟ اگر پولش را داريد و مي رويد کيش برای خريد يک توک پا هم برويد خانه های محلي های کيش را هم ببينيد آنوقت قضاوت کنيد بيروت و آدم هايش لااقل دو روز هم که زندگي کرده باشند و بعد بميرند با اين هايي که نصف روز هم زندگي نکرده اند قابل مقايسه نيستند

يک جايي هست در جزيره ی قشم به نام "سوزا". تشريف ببريد برای ديدن آن جا. آنوقت متوجه مي شويد بچه ها به ساق پاهايشان يک چوب کوچک بسته اند. مي دانيد برای چيست؟ برای اين است که يک کرم کوچک مي رود توی پايشان و چون از بهداشت و درمان خبری نيست مجبورند با همان روش قديمي کرم را بپيچانند دور چوب و هر روز يک کمي چوب را بپيچانند تا بعد از مدت ها کرم از بدن شان خارج بشود اگر نه کرم آنقدر بالا مي رود تا به قلب مي رسد و بچه از همان کرم مي ميرد. شما به اين مي گوئيد زندگي؟ ناراحتيد که چرا بيروت را بمباران مي کنند؟ اين ها مربوط به خودتان است که نشسته ايد پای تلويزيون و از خانه تان تکان نمي خوريد تا ببينيد وضع مردم خودمان صد برابر بدتر از بيروتي ها و لبنان نشين هاست

همين که با گلوله ی توپ مي زنند خانه ها را خراب مي کنند و مردم کشته مي شوند معني اش مردن است؟ يعني اگر يک آدمي از بيماری ساده ای که دوايش هم هست اما به او نمي رسد بميرد مردنش مردن نيست؟ حالا فرض کنيم بزن بزن ها همين الان تمام بشوند آنوقت خيال شما راحت مي شود؟ ديگر از فکر اين که مردم زنده مانده کجا بايد زندگي کنند معاف مي شويد؟ وجدانأ اگر الان بگويند جنگ تمام و شما را دو ساعت بعدش دعوتتان کنند مراسم عروسي نمي رويد؟ اگر نمي رويد لابد از زلزله ی بم تا به حال هم يک شب راحت نخوابيده ايد

ببينيد من که نمي دانم شما چند سالتان است يا کجا زندگي مي کنيد يا چه کاره ايد، ربطي هم ندارد که بدانم اما همين که دستتان به اينترنت مي رسد معني اش اين است که يک کامپيوتر داريد که دست کم صد هزار تومان مي ارزد. خيلي دلتان مي خواهد به مردم لبنان کمک کنيد خوب برويد کامپيوترتان را بفروشيد و پولش را حواله کنيد برای هلال احمر لبنان، خيلي هم ازتان تشکر مي کنند. چرا وقتتان را مي گذاريد به خواندن چيزهايي که حرص تان را درمي آورد؟

مي دانيد من از ادا و اصول خيلي استقبال نمي کنم. آدمي که دلش مي سوزد دنبال کار خودش است و حساب و کتابش را با خدای خودش دارد شما که از من انتظار داريد به جايتان غصه بخورم و بنويسم که شما هم لابد به غصه خوردن من نمره بدهيد احتمالأ پايش که بيفتد رختخواب گرم و نرم خانه تان را بيشتر ترجيح مي دهيد. کامپيوترتان را بفروشيد و پولش را بدهيد به آن هايي که محتاج تر از شما هستند. مگر مجبوريد حرص بخوريد؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار