آقای علوی تبار روراست باشيد

به نظر من اين حرف علوی تبار که گفته: "جنبش دانشجويي بازوي اجرايي جريان روشنفكري است و اگر جريان روشنفكري متشتت و گيج باشد، دانشجوها هم گيج مي‌‏شوند كه اين اتفاق در 18 تير افتاد" خيلي هم به نگاه يک تئوريسين سياسي شبيه نيست، حتي يک استاد دانشگاه هم به صراحت درباره ی اين که چه کساني بايد فکر کنند و چه کساني بايد اجرا کنند اظهار نظر نمي کند آن هم در ايران. بگذاريد نظرم را بنويسم بعد اگر منتقدش بوديد نظرتان را بگوئيد

خيلي هم پنهاني نيست که در ايران مراکز فکری مستقل وجود ندارد. هر چه هست با تغيير اسم و عنوان همگي برآمده از دور هم نشستن آدم های دولتي- حکومتي قديم و جديد است مثل اين آخری که اسمش شورای راهبردی امور خارجي ست که باز هم همان آدم هايي اداره اش مي کنند که در مراکز ديگر هم هستند و مي شود گفت تکرار مکررات هستند. کوچکتر ها هم جذب حوزه های مشورتي شده اند

در تمام دوران اصلاحات هم هر چه که بيشتر از آن مي گذشت آدم های مستقل و کم کم نيمه مستقل هم از بدنه ی فکری سيستم جدا شدند، يا با بستن نشرياتشان و يا با به زندان انداختن آن ها. دانشگاه ها هم تقريبأ هر روز خالي تر از نيروهای آموزشي زبده شد اما به جای آن ها باز هم اهل دولت- حکومت در پست های آموزشي به کار گرفته شدند. اين ها از هيچ کسي پوشيده نيست و اگر شک داريد برويد حتي در رشته های رياضي و مهندسي هم مي توانيد ببينيد که چه کساني با چه سوابقي آمده اند و به اسم هيئت علمي دارند کار مي کنند. البته آن آدم های فرهيخته ی کمياب هنوز هم هستند ولي در مقابل انبوه ناکارآمدها اين ها هم ساکت شده اند

حالا علوی تبار از کدام جريان فکری (يا به قول ايشان روشنفکری) معتقد به اصلاحات آن هم از مدل خاتمي اش دارد حرف مي زند که دانشجويان بشوند بازوی اجرايي اش؟ خوب معني حرفش برای من مي شود نيروهای خارج دانشگاه. اين نيروها را که خودشان به سه دسته ی "طيف گسترده اصلاح‌‏طلب متشكل از سه نيرو با سه هدف مختلف بود... گروهي براي كسب قدرت، گروهي براي حفظ قدرت و گروهي براي تغيير ساختار قدرت آمده بودند" تقسيم کرده اند. اين ها کدام شان آنقدر در همان دوره ای که دولت را در دست داشتند کاری از پيش بردند که حالا دانشجويان بايد باز هم بنشينند و چشمشان را به دهان آن ها بدوزند که راهکار اجرايي بدهند؟

اتفاقأ علوی تبار بر خلاف حرفي که مي زند بايد دانشجويان را تشويق کند که فکر توليد کنند نه اين که آدم اجرايي بشوند. چرا؟ چون خود علوی تبار مي گويد اين ها در زماني که عامل اجرا بودند مثل اشغال سفارت امريکا خرابي به بار آوردند. مي دانيد علوی تبار دارد اصلأ ماجراهای انقلاب را وارونه مي کند که فقط بگويد دانشجويان بايد اجرا کننده باشند. دانشجويان اشغال کننده ی سفارت يک بار ديگر هم رفته بودند که سفارت را بگيرند و اين کار انجام نشد، يا نگذاشتند انجام بشود، بار دوم اگر توانستند اين کار را انجام بدهند تنها با حمايت قدرت های فراتر از دولت موقت بود که آن موقع دليلي هم برای پنهان نگه داشتن خودشان نمي ديدند و حضور موسوی خوئيني ها در ميان آن ها نشانه ی وجود همان قدرت هاست. درست مثل همين اتفاقاتي که حالا هم رخ مي دهد مثل حمله به سفارتخانه های خارجي که بدون حمايت حکومت اصلأ تحملشان نمي کنند. دانشحويان آن دوره هم بازوی اجرايي بودند خوب چرا حالا هم بايد همان نقش را بازی کنند؟ يعني مي گوئيد روشنفکران آن روز فکرشان غلط بوده و اين آدم های اجرايي را به راه اشتباه انداختند؟

دانشجويان خط امام آن روز آدم های اجرايي بودند بنابراين فرستادن دانشجويان به ميدان اجرای اجتماعي دوباره همان داستان تکراری را به دنبال دارد. علوی تبار دارد با اين حرف دوباره به همان نيروهای سياسي ای ميدان مي دهد که هم در آن موقع و هم حالا هشت سال را بدون هيچ زحمتي به هدر دادند. حالا چرا بايد دوباره اين ها خط بدهند و دانشجويان اجرا کنند؟

کاش علوی تبار دعوای بر سر صحنه ايستادن به قيمت حذف را رها مي کرد و در عوض کارهايي را که دانشجويان در مدت هشت سال دولت خاتمي برايش انجام دادند با کارهای دولت خاتمي برای دانشجويان را مقايسه مي کرد. لااقل مي شد فهميد اين هايي که قرار است دانشجويان بشوند بازوی اجرايي شان اصلأ چقدر پيش از اين اهل فکر کردن و راه حل دادن بوده اند. واقعأ علوی تبار نمي خواهد يک بار روراست بگويد دولت اصلاحات در عمل وضعيت را برای نيروهای فکری دانشگاه خرابتر کرد؟ نکند حالا که به اين جا رسيده مي خواهند آن ها را عامل اجرايي کنند؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار