اتوبوس
يک روز عصر که کار در راديو تمام شد آمديم سوار اتوبوس اداره بشويم ديديم اتوبوس مثل اسب چرخ های جلويش رفته هوا و چرخ های پشتش فرو رفته اند توی زمين. خيلي مضحک شده بود
راديو آن موقع در ميدان ارک بود و مدت ها بود که داشتند پشت راديو که مي شد چهارراه گلوبندک را مي کندند برای مترو. تمام زير زمين های منطقه ی توپخانه هم پر است از قنات های داير و باير که هم زمين را پوک کرده اند و هم خيس
خلاصه همگي پياده راه افتاديم که برويم خانه. از قضا منوچهر آذری و مرحوم فرهنگ مهرپرور هم که قرار بود با اتوبوس بيايند آن ها راه افتادند پياده. شده بوديم حدود ده نفر که از يک مسير مي رفتيم. اين دو نفر تا رسيديم به ميدان توپخانه آنقدر جوک گفتند و شعر درباره ی اتوبوس و چاله ساختند که داشتيم مي مرديم از خنده
يکي از شعرهايشان مدت ها بين بچه های راديو ورد زبان شده بود و تا آن چاله را پر کردند هر روز دم در راديو همه مثل سرود مي خوانديمش. فردای آن روز با جرثقيل اتوبوس را درآوردند و معلوم شد تو خالي بودن زمين و وزن اتوبوس يک چيزی مثل اتاقک در همان جا در آورده
مسئولان دادگستری که ساليان سال است ادعای ارضي داشته اند و دارند به ساختمان راديو در ميدان ارک اجازه گرفتند که اين اتاقک را درستش کنند و برايش از ساختمان کناری اش که دادسرا ست و مال خودشان هم بود يک راه پله دربياورند، مسئولان راديو هم موافقت کردند و کم کم يک بايگاني درست و حسابي اما زيرزميني در محل چاله ی حياط راديو درست شد با راه پله و اين ها. خلاصه اتوبوس راديو مايه ی برکت شد برای دادگستری
حالا اين فرو رفتگي جديد ميدان توپخانه را اگر بدهند به بساز و بفروش ها و نشاني آن بايگاني دادسرا را هم بدهند بلکه اين ها از موقعيت استفاده کنند و چند دستگاه آپارتمان زير زميني آن جا علم کنند. از قرار آن منطقه ی توپخانه حالا حالاها چاله هايي به خودش ببيند
ضمنأ من امروز يک مطلب ديگری نوشته بودم که مربوط به يک عکس بود اما بعد يکي از دوستانم پيام داد که آن عکس را دستکاری کرده اند و من هم آن مطلبم را پاک کردم چون ديدم منصفانه نيست که نوشته را نگه دارم و احتمالأ شما هم به اشتباه من دچار بشويد. اين را نوشتم که اگر ديديد مطلبي که قبلأ خوانده ايد حالا نيست دليلش را بدانيد
راديو آن موقع در ميدان ارک بود و مدت ها بود که داشتند پشت راديو که مي شد چهارراه گلوبندک را مي کندند برای مترو. تمام زير زمين های منطقه ی توپخانه هم پر است از قنات های داير و باير که هم زمين را پوک کرده اند و هم خيس
خلاصه همگي پياده راه افتاديم که برويم خانه. از قضا منوچهر آذری و مرحوم فرهنگ مهرپرور هم که قرار بود با اتوبوس بيايند آن ها راه افتادند پياده. شده بوديم حدود ده نفر که از يک مسير مي رفتيم. اين دو نفر تا رسيديم به ميدان توپخانه آنقدر جوک گفتند و شعر درباره ی اتوبوس و چاله ساختند که داشتيم مي مرديم از خنده
يکي از شعرهايشان مدت ها بين بچه های راديو ورد زبان شده بود و تا آن چاله را پر کردند هر روز دم در راديو همه مثل سرود مي خوانديمش. فردای آن روز با جرثقيل اتوبوس را درآوردند و معلوم شد تو خالي بودن زمين و وزن اتوبوس يک چيزی مثل اتاقک در همان جا در آورده
مسئولان دادگستری که ساليان سال است ادعای ارضي داشته اند و دارند به ساختمان راديو در ميدان ارک اجازه گرفتند که اين اتاقک را درستش کنند و برايش از ساختمان کناری اش که دادسرا ست و مال خودشان هم بود يک راه پله دربياورند، مسئولان راديو هم موافقت کردند و کم کم يک بايگاني درست و حسابي اما زيرزميني در محل چاله ی حياط راديو درست شد با راه پله و اين ها. خلاصه اتوبوس راديو مايه ی برکت شد برای دادگستری
حالا اين فرو رفتگي جديد ميدان توپخانه را اگر بدهند به بساز و بفروش ها و نشاني آن بايگاني دادسرا را هم بدهند بلکه اين ها از موقعيت استفاده کنند و چند دستگاه آپارتمان زير زميني آن جا علم کنند. از قرار آن منطقه ی توپخانه حالا حالاها چاله هايي به خودش ببيند
ضمنأ من امروز يک مطلب ديگری نوشته بودم که مربوط به يک عکس بود اما بعد يکي از دوستانم پيام داد که آن عکس را دستکاری کرده اند و من هم آن مطلبم را پاک کردم چون ديدم منصفانه نيست که نوشته را نگه دارم و احتمالأ شما هم به اشتباه من دچار بشويد. اين را نوشتم که اگر ديديد مطلبي که قبلأ خوانده ايد حالا نيست دليلش را بدانيد
نظرات