از کدام قفسه آمدی بيرون؟

امروز يک دعوتنامه ای با ايميل برايم آمد که هم خنده دار بود و هم بعد از مدت های نسبتأ طولاني يک چيزی را يادم آورد

در دانشگاه ايالتي "نيو ساوث ولز" که همان ايالتي ست که سيدني مرکزش هست قرار است هفته ی آينده يک موزه ی علمي افتتاح بشود فيزيک و شيمي و اين ها نيست. موزه ی بيماری هاست. مانده ام که موزه ی بيماری ها چطور جايي ممکن است باشد. مثلأ مريض را مي گذارند توی جعبه ی شيشه ای يا عامل بيماری را؟ خلاصه اگر مي شد بروم خيلي جالب بود ديدنش

آن يادآوری اش هم اين است که چند سال پيش رفته بودم فرودگاه مهرآباد منتظر يکي از بستگانمان که از سفر خارج مي آمد. چند تا هواپيما همزمان نشسته بودند و تا مسافران بيايند بيرون خيلي طول کشيد. همينطور که در و ديوار را تماشا مي کردم چشمم افتاد به يک پسر جوان خارجي که داشت سرک مي کشيد اين طرف و آن طرف، از قيافه اش حدس زدم منتظر کسي ست. رفتم گفتم کمکي برمي آيد از من؟ گفت منتظرم بيايند دنبالم اما نمي دانم آن کسي که مي آيد کيست

خلاصه تا بيايند دنبالش از زور بيکاری شروع کرديم به گپ زدن. معلوم شد پزشک جواني ست که از بلژيک آمده و عضو گروه پزشکان بدون مرز هم هست. مي گفت از دوره ی دانشجويي به آن ها گفته اند که برای ديدن بعضي بيماری هايي که ديگر در کشورشان و در اروپا نيست بروند اين طرف و آن طرف دنيا که لااقل بيماری و بيمار را به طور واقعي ببينند و حالا او آمده ايران که برود حوالي ايلام و کردستان که نمي دانم کدام بيماری را ببيند و مدتي در آن جا کار کند. خودش هم فهميد که خيلي از شنيدن اين حرف خوشحال نشدم که مثلأ ما آدم ها شده ايم سوژه ی کار آزمايشگاهي و پزشکي و بلاخره برای رضای خدا يک کمي هم از بعضي بيماری های بلژيک گفت که احتمالأ ما در ايران اصلأ به بيماری قبولشان نداريم

البته جدا از اين که بهمان برمي خورد اما واقعيت هم دارد. اتفاقأ اين بيماری ها را با خودمان هم اين طرف و آن طرف مي بريم و برای همين هم هست که تا وارد کشورهای با وضع بهداشتي بهتر مي شويم بايد يک سری آزمايش پزشکي هم پس بدهيم

حالا ديدن اين موزه ی بيماری ها بايد جالب باشد. البته آدم مي ترسد برود ديدن موزه نکند گير بدهند که از کدام قفسه آمدی بيرون؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار