هفت روز هفته

روز اول. مي دانيد فکر مي کنم بايد به دستگاه های خبر رساني ايران جايزه داد که خيال اهل قلم را هم از کندکاو درباره ی واقعيت ها راحت کرده اند.همين خبررساني هاست که مي گويند همه جای دنيا را آشوب و خون گرفته اما ايران جزيره ی ثبات است. اما حالا اين ها را بشنويد. دو تا آمار مؤثق بهداشتي مي گويند آمار مبتلايان به مالاريا در ايران از مرز 24 هزار نفر گذشته و روند کاهش مبتلايان که تا سال 2003 رو به کاهش بود حالا يک جهش بزرگ کرده و دارد مدام زياد مي شود واين در حالي ست که آمار مبتلايان در کشورهای همسايه حتي در افغانستان هم کاهش پيدا کرده و در عراق به زير هشتصد نفر رسيده. مالاريا بعد از ايدز دومين عامل مرگ و مير انسان هاست و در هر 30 ثانيه يک نفر را از پا درمي آورد. آمار ابتلا به سل و سرطان ريه در شهرستان درود هم افزايش پيدا کرده که آن هم به خاطر کارخانه ی سيمان شهر است. افسردگي ناشي از آلاينده و بخصوص ذرات فلزی موجود در هوای شهر تهران هم در هفت ماه گذشته افزايش پيدا کرده. دائم هم آدم است که دارند از دست مي روند. البته پر واضح است که شعر گفتن درباره ی خون و بوی باروت و غزه چشمگيرتر از نوشتن درباره ی کشت و کشتار مالاريا و مابقي گرفتاری هاست. آدم اهل قلمي که گوشش به خبرهای رسمي باشد درباره ی غزه خيلي خون گريه مي کند اما تا گرفتاری های داخلي نيايند زنگ در خانه اش را بزنند از وجودشان بيخبر است. حالا انشاالله ببينيم مسابقه ی شعر و مقاله نويسي غزه را کدام اهل قلمي مديريت مي کند

روز دوم. وزير خزانه داری استراليا که با نخست وزير هر دو عضو حزب ليبرال هستند به رئيس خودش اعلام کرده که بايد به نفع او از نخست وزيری کنار برود. حالا سوژه ی رسانه ها اين شده که هر بار با يکي از اين دو نفر حرف بزنند و بعد از مردم بپرسند کدام بهتر است. تا اين جا هنوز نخست وزير موقعيتش بهتر است چون احزاب رقيب تا توانسته بودند کاسه و کوزه های اقتصادی را بر سر وزير خزانه داری شکسته بودند و تا بهبودی وجهه ی وزير همچنان او عقب تر از نخست وزير است

روز سوم. خيلي بد سليقگي مي خواهد که برای افتتاح نمايشگاه مد از رئيس پليس کشور دعوت کنند. اصلأ آن که دعوت کرده و آن که قبولانده پيش خودشان فکر نکرده اند اين کار يعني ورود پليس به حوزه ای که اصلأ نبايد وارد مي شده يا حالا که وارد شده ديگر نبايد از حد همان خيابانگردی ها بيشتر مي شده؟ يعني دستي دستي دارند پليس را مي کشانند که بايستد رو در روی مردم؟ آدم شک مي کند به مشاوران فرهنگي دستگاه های دولتي که يا خيلي پياده اند در امور محوله شان يا خيلي زرنگند و دارند رئيس خودشان را مي اندازند توی دردسر که خودشان جای ديگری خودشيريني کنند

روز چهارم. گورباچف دارد مي آيد بريزبن اما شرط کرده است که غير از سخنراني اش ديگر با هيچ رسانه ای مصاحبه نکند. تصادفأ متوجه شدم که آن کسي که واسطه ی دعوت کردن گورباچف به "کنفرانس گفتگوهای زمين" بوده يک استاد محيط زيست است که يک بار خيلي با هم گپ زده بوديم. البته همينقدر مي دانم که به يک روزنامه نگار معروف استراليايي که چند بار اصرار کرده که گورباچف را ببيند و از خودش خواهش کند برای يک مصاحبه گفته اند اگر يک بار ديگر تقاضايت را بفرستي خودت را هم اصلأ به کنفرانس راه نمي دهيم، طبيعتأ تکليف باقي آدم ها را هم معلوم کرده اند. يعني با گورباچف عکس هم نمي شود گرفت؟

روز پنجم. داشتم عکس و خبرهای خبرگزاری مهر را مي ديدم چشمم به خبر "کنفرانس حقوق و مسئوليت های زنان در اسلام" افتاد. رديف اول آيت الله تسخيری نشسته بود و کنارش محمد نبي حبيبي دبير کل مؤتلفه. هر چه فکر کردم که دبيرکل مؤتلفه چه ربطي به موضوع کنفرانس دارد متوجه نشدم. از رديف اول تا چهارم هم برای رضای خدا يک زن وجود نداشت و تازه خانم ها را از رديف پنجم جا داده بودند. از قرار همين رديف بندی ها نشان مي دهد حقوق از کجا شروع مي شود و مسئوليت هم اين است که "همونجايي که جا بهت دادن بشين وگرنه اونم ازت مي گيرن". بيخود نيست خانم ها مي روند حقوق و مسئوليت شان را با اعتراضات خياباني دنبال مي کنند

روز ششم. يکي از موضوعات درسي در دانشگاه ايالتي کوئينزلند "شرط بندی های زنان" است که خيلي سر کلاس هايش شلوغ است. طبق آمار زنان استراليايي بيش از تمام زنان دنيا پولشان را در شرط بندی ها خرج مي کنند تا جايي که خيلي از زندانيان زن در استراليا کساني هستند که بدهي شرط بندی داشته اند. استاد اين درس يک خانم دکتر جوان است که وقتي به او گفتم خانم های ايراني هم به طور سنتي داد و ستد مالي بين شان دارند اما اسمش شرط بندی نيست کلي ذوق زده شده بود. همين تعويض مداوم طلا و زيور آلات و ذره ذره جمع کردن پول برای خريد لوازم زندگي مي شود افزايش دارايي، چيزی که اين جا يک زن استراليايي ممکن است در يک شرط بندی به دست بياورد يا از دست بدهد. جالب است که اين قانون نانوشته ی زنانه در ايران خيلي روابط مالي جالبي دارد که مثلأ در بعضي مناطق روستايي به طور سنتي هم دنبال مي شود. مثلأ زنان قاليباف هميشه حساب و کتاب دقيقي با آن که قالي را مي خرد و برايشان مواد اوليه را مي آورد دارند. از قرار موضوع داد و ستد سنتي زنان ايران موضوع تحقيقي جذابي ست که خانم های ايراني آن را مي شناسند و به ريزه کاری هايش آشنا هستند اما جايي نوشته ای درباره اش نيست. کسي مي خواهد اين موضوع را در استراليا دنبال کند؟

و روز آخر. هر کدام از اهل فکر که در ايران به زندان انداخته شدند جمع وبلاگ نويس ها با نامه و مقاله شروع کردند به دفاع کردن از آن آدم زنداني و بنا به حرف هايي که مي شنويم اثرشان هم بد نبوده اما حالا که يکي از همان زنداني های سابق، اکبر گنجي، آمده بيرون و مي خواهد به ديگران کمک کند مي گويند اين راه کمک کردن نيست! يعني وبلاگ های فارسي که فقط خودمان مي توانيم بخوانيمشان خيلي زورشان بيشتر از آن آدمي ست که جلوی چشم خبرنگاران و رسانه های دنيا مي خواهد از حق زنداني های ديگر دفاع کند؟ من حقيقتش از منطق اين حرف سر در نياورده ام. اگر کسي مي تواند راهنمايي کند بنويسد که لااقل بدانيم چرا وبلاگ های فارسي قدرت دارند اما آدم های زنده و شناخته شده از همان قدرت بي بهره اند؟ شما متوجه دوگانگي اش شده ايد؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار