قيچي

خيلي داستان خنده داری شده اين کارهای مخالفان جمهوری اسلامي در خارج از کشور، البته اين را بايد به بيسوادی هر دو طرف و ايضأ به وضع خراب زبان انگليسي آدم ها هم نسبت داد، حالا مي نويسم

شيرين عبادی که آمد اين جا من رفتم و با او يک مصاحبه کردم. مثل هميشه که همه جا هم گفته معتقد به سازگاری اسلام و دموکراسي ست باز در مصاحبه هم همين را گفت. در همان مراسم جايزه ی نوبل هم همين را گفته بود و هر جايي که رفته سخنراني کرده همين را گفته. بلاخره اينطوری فکر مي کند. من که با او مصاحبه کردم همه ی حرف هايش را ضبط کردم و دوباره همين سازگار بودن اسلام و دموکراسي را هم گفت. نه که بدبختانه در سخنراني هايش به فارسي حرف مي زند و يک مترجم بايد کنارش باشد گاهي اگر مترجمش هم خيلي وضع زباني اش روبه راه نباشد دو نفری با هم دست گل به آب مي دهند

يک نفری که خودش هم به زبان فارسي سخنراني را شنيده اعتراض کرده که شيرين عبادی اصلأ گفته که اسلام و دموکراسي با هم سازگار نيستند. مي گويم پدر من ايشان خودش همين حرف را که حالا بابتش بد و بيراه هم مي شنود همه جا حتي در مراسم رسمي جايزه ی نوبل هم گفته، من هم که صدای ضبط شده اش را دارم چه اصراری داری که عبادی يک چيز ديگری گفته؟ خوب شايد مترجمش يک چيز ديگری گفته مثل همان حرفي که در کنفرانس برلين به اکبر گنجي نسبت دادند و بعد هم که گنجي تکذيبش کرد باز مرتضوی قبول نکرد و گنجي بابت ترجمه يکي ديگر زنداني کشيد

اين مخالفان بيروني و جمهوری اسلامي مثل تيغه های قيچي مي مانند که با هم مي زنند يک آدمي را نصف مي کنند. اين بيروني ها توپ را مي فرستند هوا آن وقت حمهوری اسلامي در داخل آبشار مي زند توی زمين فعالان سياسي. حالا تازه اگر من صدای شيرين عبادی را هم نداشتم باز از خودم مي پرسيدم آخر مگر اين جا عبادی اين حرف ها را مي زند که بعد از اين حرف نتواند برود ايران؟ مي دانيد تقصير خود خانم عبادی ست. همه ی مدعوين مهمي که اين جا بودند اگر نمي توانستند انگليسي حرف بزنند يک آدمي را که هميشه مترجم شان است با خودشان آورده بودند که مي دانست چطور بايد حرف آن آدم را ترجمه کند که سوء تعبير نشود برای ديگران، مثل گورباچف که عکسش را با مترجم هميشگي اش گذاشته ام در همين وبلاگ، آن وقت عبادی دو بار آمده به استراليا و هر بار يک آدمي را پيدا کرده اند که برود مترجمش بشود. مي بينيد چقدر آدمي که در جايگاه بين المللي هم قرار مي گيرد ناشيانه رفتار مي کند. اين همه خانم های باسواد در خود ايران هست که دور و بر خانم عبادی هستند آن وقت هر بار يک مترجم بايد حرف های برنده ی جايزه ی نوبل را ترجمه کند و هر بار يک چيزی از تويش دربيايد

يک داستان خنده دار ديگر هم هست. همان آدم معترض رفته يک سخنراني ابتکار را ديده و خبر نداشته که او دو تا سخنراني داشته که اصلأ هم شبيه به هم نبوده اند، اصلأ برای آن دومي بايد از قبل جا رزرو مي کرديد. حالا مي گويد اين که تو گفتي را کجا گفته؟ گفتم در همان دومي که شما نبودی، ضمنأ من صدايش را هم ضبط کرده ام برای همين روزها. اصلأ معلوم نيست با اين مخالفت های مسخره شان قرار است چه کاری صورت بدهند؟ آدمي که مي آيد خارج از کشور اگر نمي تواند شاهد بيطرف باشد بايد دمش را بگذارد روی کولش و برود دنبال زندگي اش که بيخود برای داخل نشين ها مشکل درست نکند. همين است که آدم قدر جهانبگلو را مي داند و لابد همين است که جهوری اسلامي نمي خواهد. واقعأ آدم ياد تيغه های قيچي مي افتد

نظرات

پست‌های پرطرفدار