پزشک ها، دامپزشک ها

اعتماد نداشتن بيمار به پزشک در ايران اصلأ چيز تازه ای نيست يک دليلش مثلأ رقابت طب سنتي با طب مدرن است. گاهي وضع خراب تر هم شده البته، مثل آن وقتي که پزشک های هندی مي آمدند ايران و بابت اشکال تلفظ واژه ها با مردم بگو مگو مي کردند و هنوز که هنوز است مي شود طنزهای مربوط به پزشک های هندی را شنيد. به هر حال وضع آموزش پزشکي هم مزيد بر علت شده و اگر يک پزشک جوان از دستش دربرود و يک نسخه ی اشتباه بپيچد تاوانش را بقيه همکارانش هم مي دهند

اما حالا من تازگي ها متوجه شدم در استراليا داستان برعکس است و دامدارها به دامپزشک ها اعتماد ندارند. حالا مي گويم

کنار دانشکده ی ما ساختمان دانشکده ی دامپزشکي و بعد هم درمانگاه دام های کوچک و اين هاست. من يک بار قراری داشتم که بروم و به دانشجويان سال اول دامپزشکي درس انگل شناسي بدهم برای همين چند تايي از استادهايشان را مي شناسم و اين که مي نويسم مربوط به حرف های من با يکي شان است

داستان از اين قرار است که گاوهای شيری بعد از مدتي که سن شان زياد مي شود از فرط شير دادن بدنشان دچار کمبود کلسيم مي شود. گاهي اين کمبود کلسيم به شکنندگي استخوان ها منجر مي شود که عمومأ هم استخوان لگن شان است، اما گاهي هم زود خسته مي شوند و يک جايي مي نشينند برای مدت های طولاني. راه درمانشان اين است که برايشان کلسيم تجويز مي کنند در مقادير زياد و مثلأ چند بار در هفته. اما اگر افاقه نکرد آنوقت گاو مي ماند و جناب قصاب

دامدارها خيلي از اين وضعيت خوشحال نيستند که دامشان زمين گير بشود برای همين هم تا مطمئن نشوند که گاو تنبلي نکرده يا زياد نخورده هزار جور درمان سنتي برايش تجويز مي کنند. حالا مثلأهايش خنده دار است. مثلأ در اين حالت ها که گاو زمين گير مي شود اولين حدس شان اين است که دم گاو را بايد کوتاه کنند، مي گويند دم گاوشان کرم زده. گاو بيچاره را مي آورند و ته دمش را مي برند و در نتيجه گاو ديگر نمي تواند مثل سابق به راحتي روی زمين بنشيند و سر پا مي ماند تا کم کم دمش بهبود پيدا کند يا اين که ديگر مي افتد زمين و تمام

دومين حالتش اين است که مي روند چند تا سگ نسبتأ زبان نفهم پيدا مي کنند و مي کشانندشان دور گاو به زمين نشسته و به عبارتي گاو را مي ترسانند که بلند بشود و راه بيفتد. اما گاهي اين روش ها با يک درمان ديگری جايگزين مي شود که من از شنيدنش هلاک شدم از خنده. درمان سنتي شان اين است که مي روند پوست يک گوسفندی را که تازه قصابي اش يا به عبارت خودمان ذبحش کرده اند را مي آورند و مي اندازند روی گاو که بلند بشود و راه بيفتد. معلوم نيست پشت اين داستان پوست گوسفند چه چيز نهفته ای هست که اين دامدارهای سنتي به کارش مي برند

در ايران هم از اين داستان های دامپزشکي سنتي زياد هست همه را هم آدم های محلي انجام مي دهند. يک نمونه اش را که من خودم ديده ام اين است که گاهي که گاوها از فرط زياد خوردن دچار يک حالتي مثل دل درد خيلي شديد مي شوند- که يک اسمي دارد و يادم نيست- دامپزشک محلي برمي دارد و با چاقو يک شکاف کوچکي روی معده ی گاو مي دهد و محتويات معده را بيرون مي ريزد و دوباره شکاف را مي بندد و گاو نجات پيدا مي کند

خيلي حيف است که اين روش های درمان محلي که گاهي به نظر عجيب هم مي رسند جايي گردآوری نمي شوند

نظرات

پست‌های پرطرفدار