واقعأ چه مسخره بازی شده

اصلأ آدم از وضع ارتباطات در ايران خنده اش مي گيرد، گريه اش هم مي گيرد ايضأ

چند ماه پيش برای يک کنفرانس محيط زيستي-پزشکي به ملبورن دعوت شده بودم. رفتم وب سايت کنفرانس را نگاهي کردم ديدم خبری از ايراني ها نيست. پيش خودم گفتم نکند با خبر نباشند از کنفرانسي به اين مهمي

وب سايت سازمان محيط زيست ايران را پيدا کردم و برای روابط عمومي شان ايميل زدم. ايميل برگشت خورد. همان نوشته را به هر چه ايميل در وب سايت بود فرستادم از رئيس سازمان و معاونانش تا کارشناسان. کلي شان برگشت خورد که ايميل ها کار نمي کنند. آن هايي هم که برگشت نخورد اصلأ جواب ندادند. ايميل ها را با نشاني رسمي ام در دانشگاه فرستاده بودم که يک وقت فکر نکنند کسي دارد سر به سرشان مي گذارد. کنفرانس تمام شد و خبری ازشان نشد

با دو سه تا از استادهای دانشگاه در ايران کار داشتم باز هم از روی نشاني های روی وب سايت دانشگاه هايشان و با ايميل رسمي ام ايميل فرستادم بعضي ها برگشت خورد و باقي بي جواب ماند. برای يک کار اداری حدود 34 تا ايميل فرستادم و شايد 20 بار تلفن زدم و يکي از روزنامه نگاران را واسطه کردم که به نيابت از من زنگ بزند از همان ايران و پيگيری کند اصلأ هيچ که هيچ که هيچ

اين از آن طرف، از اين طرف چند بار به آدم های ايراني در خارج از کشور ايميل زدم مثل دکتر جبيب لاجوردی در هاروارد که بلافاصله جواب داد خيلي هم محترمانه تشکر کرد که يک مشکلي را در گزارششان يادآوری کرده بودم. به پروفسور نصر در دانشگاه جورج واشنگتن ايميل زدم که اصلأ با يک نامه ی امضا شده جواب دادند بلافاصله. به آدم هاي خيلي جالب تر هم ايميل زده بودم مثل فوکوياما آن هم برای يک نظر دادن درباره ی يک مقاله که نه اصلأ در رشته ی تخصصي ام است و نه ممکن بود تأثير جدی در کارهای آن ها داشته باشد. او هم بلافاصله جواب داد که از اين که دقت مي کنيد در نوشته های من تشکر مي کنم

اين هايي که مي نويسم را بگذاريد در کنار اين جواب ندادن های به ايميل در ايران که تازه آدم مي خواهد کمکي اگر از دستش برمي آيد برايشان انجام بدهد و اين هايي که آدم ازشان کمک مي خواهد يا نظر مي دهد مثل يک خواننده ی معمولي نوشته هاشان. حالا سه تا با مزه اش را که از زور مزه شان آدم به گريه مي افتد برايتان مي نويسم

دو هفته پيش برای يک موضوع تخصصي در آزمايشگاه متوجه شديم که بايد از "پروفسور باری مارشال" برنده ی نوبل پزشکي در سال 2005 پرس و جو کنيم. يک ايميل برايش فرستادم و او هم بلافاصله فردايش ايميل فرستاد و راهنمايي کرد که بايد چکار کنيم. هفته ی پيش با خانم عبادی تلفني حرف زدم و ازشان خواهش کردم که برای اين که موضوع صحبت مان را در ذهنشان داشته باشند برايشان ايميل بزنم و ايشان هم اگر نظری دارند بگويند. باز هم نامه ای با ايميل رسمي ام فرستادم که بي جواب مانده و خيلي هم مطمئن نيستم اتفاقي بهتر از آن چيزی که تا به حال چند ده بار تجربه اش کرده ام رخ بدهد

حالا پريروز ديدم يک ايميلي آمده برايم که آدرسش از اين آدرس های شنگول منگولي ياهو ست- صد رحمت به اين ايميلي که من برای وبلاگم گذاشته ام- تنها چيزی که باعث شد نخوانده پاکش نکنم اين بود که موضوعش را با پينگليش نوشته بود "سلام". ايميل را که باز کردم ديدم از يکي از استادان رشته ی علوم پزشکي از يکي از معروفترين دانشگاه های ايران است که اسمش را نمي برم. نوشته بود يک مقاله ی پزشکي را مي خواهد که امکانش را ندارند در ايران که از اينترنت بگيرند. خواستم بنويسم آخر آدم حسابي تو ديگر چرا از اين آدرس ها استفاده مي کني در حالي که با آن نشاني ايميل دانشگاه رسمي تر جواب مي گيری

اصلأ هيچ کس در ايران و بين حتي آدم هايي که سر و کارشان با دنيای بيرون است فکر نمي کند که اين کارهايشان در دنيا خنده دار است. اين ها را به بي مسئوليتي شان نسبت مي دهند. من مانده ام که اصلأ چرا اداره ها و سازمان ها وب سايت درست مي کنند؟ پول زيادی دارند؟ خوب اگر اينقدر زيادی داريد لااقل يک آدمي را هم بگذاريد که سالي يک بار برود وب سايت يا ايميل تان را ببيند که کار مي کند يا نه

واقعأ چه مسخره بازی شده اين ارتباطات در ايران

نظرات

پست‌های پرطرفدار