هفت روز هفته

روز اول. دولت استراليا در دست ليبرال هاست که فعلأ با امريکا همراهند و نيرو فرستاده اند به افغانستان و عراق. حزب مخالفشان که حزب کارگر باشد مخالف جنگ و اعزام نيرو به عراق و اصولأ مخالف همراهي با امريکاست. رهبر حزب مخالف "کيم بيزلي" ست که از دوستان دوران کودکي توني بلر نخست وزير انگليس است. در دوره ی جنگ ايران و عراق دولت در دست حزب کارگر بوده و کيم بيزلي هم وزير دفاع بوده. حالا معلوم شده ايشان در همان دوره جنگ ايران و عراق اسلحه ی امريکايي را با کسب پورسانتاژ به ايران مي فروخته. به همين سادگي. حالا ايشان يک جوری ضد جنگ حرف مي زند که آدم فکر مي کند بايد زير دست مهاتما گاندی بزرگ شده باشد. جهت اطلاع تان گفتم که بدانيد داستان همه اش زين به پشت است

روز دوم. احمدی نژاد واقعأ آدم جالبي ست، دارد برای سران کشورها نامه مي فرستد و نشان مي دهد که هيچکاره است و اصل قدرت سياسي جای ديگری ست. فرض کنيد شما هم اسمتان رئيس بود ولي کاره ای نبوديد. يا بايد ادا درمي آورديد مثل خاتمي اما موقع عمل دستتان رو مي شد و آخر سر همان هايي که بهتان رأی داده بودند رأی شان را پس مي گرفتند يا مثل احمدی نژاد از همين امکاني که داشتيد به اندازه ی نامه نگاری استفاده مي کرديد و نشان مي داديد بيخود نبايد از او توقع داشت. دارد حکومت را به مخمصه مي اندازد که يا به او اختيار بدهند يا بگويند نامه هم ننويس آنوقت مي آيد جار مي زند که من اصلأ نيستم. جالب شده کارهايش

روز سوم. برداشته اند يک رستوران چوبي را چوب هايش را کامل از هم باز کرده اند و از بروکسل آورده اند بريزبن و دوباره اين جا چوب ها را به همديگر وصل کرده اند رستوران را راه انداخته اند. دوباره هم بناست همين کار را تکرار کنند و رستوران برود به يک شهر ديگر. ديروز که رفته بودم توی رستوران را ببينم باورم نمي شد که اين همه در و ديوار را باز و بسته کرده اند. باز آدم فکر مي کند سالن سيرک را مي شود جا به جا کرد اما اين جا به جايي رستوران خيلي شاهکار بود

روز چهارم. از يک آدمي پرسيدم راستي شما و فلاني و فلاني که با هم مي رويد اعتراض مي کنيد در يک گروه هستيد؟ گفت من اصلأ اين ها را قبول ندارم. گفتم پس مسخره کرده ايد که مرتب با هم اعلاميه و بيانيه مي دهيد؟ گفت ما داريم اين کارها را انجام مي دهيم مثل اعتراض برای کم کردن ارتفاع، اعتراض برای زير آب نرفتن بهمان، ... . همينطور که داشت ادامه اش را مي گفت يک برگ کاغذ چاپ شده از اينترنت را توی دستم ديد، گفت برای همين هم که توی کاغذ نوشته شده ما اعتراض کرديم. گفتم يعني واکسن هم مي سازيد؟ گفت مگر روی کاغذ چه چيزی نوشته؟ گفتم نوشته برای فلان موضوع واکسن هم توليد شده. گفت ولي ما داريم روی موضوع کار مي کنيم. گفتم از قرار از روی عکس مي رويد اعتراض مي کنيد چون توليد واکسن که اعتراض ندارد. گفت ببين الان منتظرم هستند بايد بروم بعدأ با هم حرف مي زنيم

روز پنجم. رئيس بزرگترين بنياد خيريه در استراليا برادر خزانه دار دولت فدرال است. ديروز داشت سخنراني مي کرد در تالار شهر. صاف و پوست کنده گفت من از برادرم بدم مي آيد چون پول دارد اما نمي دهد به بنياد ما. کلي مردم را خنداند که چرا من و برادرم در دو جهت مختلف حرکت مي کنيم. دست آخر گفت اگر مردم روزی يک دلار بدهند به بنياد ما قول مي دهم مي توانيم آب آشاميدني سالم را برای افريقايي ها تأمين کنيم. دو سال پيش که سونامي باعث ويراني های گسترده در جاوه اندونزی شد همين آقای رئيس به مردم گفت حالا که داريد لباس سال نو مي خريد نفری يک دلار هم بيندازيد توی صندوق هايي که در هر مغازه گذاشته ايم برای کمک به سونامي زده ها. جمعيت 22 ميليون نفری استراليا بعد از امريکا بالاترين کمک را به اندونزی کردند

روز ششم. اين آب گرفتگي تونل مترو بعد از نشست زمين در ميدان توپخانه جدا از اين که خسارت مالي به همراه داشت اما يک حرف علمي را هم ثابت کرد. چند سالي است که دکتر کوثر (بابای همين نيک آهنگ) دارد مي زند توی سر خودش که برای تقويت زير ساخت های زمين در تهران مي شود آب های زيادی را هدايت کرد به مخازن طبيعي که در زير زمين تهران زيادند و هم از افت فشار خاک جلوگيری کرد و هم مثل يک سد آب را در زير زمين نگه داشت. خوب چون دکتر کوثر بلد است در بيابان زندگي کند و بتهوون گوش بدهد اما باقي دست اندرکاران فقط مي توانند قر توی کمرشان را در تهران بريزند بنابراين اثبات اين که تهران جا برای حفظ آب دارد مي ماند به زماني که زمين ها ريزش کنند. خدا کند باند فرودگاه مهرآباد ريزش نکند چون بزرگترين مخزن توخالي تهران در زير باند فرودگاه قرار دارد که مي شود با آب پر بشود اما عجالتأ خالي ست. برای امتحان برويد يک کيسه ی ضخيم را پر از آب کنيد و ببينيد مي شود حتي مثل صندلي روی آن نشست

و هفتمين روز. عروسي های استراليايي يک رسم های جالبي دارند، شايد جاهای ديگر هم هست و من بي خبرم. يک هفته قبل از عروسي دوستان نزديک عروس و داماد دعوت مي شوند به يک رستوران. اما حتي اگر غريبه هم باشيد زود مي فهميد چه کسي عروس آينده است. عروس آينده لباس معمولي مي پوشد اما يک تکه تور کوچک به اندازه ی يک دستمال تو جيبي روی سرش مي گذارد. برای همين هر کسي که توی رستوران باشد مي فهمد عروس کدام است و مي رود تبريک مي گويد به او

نظرات

پست‌های پرطرفدار