چوبي که هر روز مي خوريم و باز هم مي خوريم

پيشرفت های جديد علمي هزار جور خوبي و گرفتاری هم با خودشان آورده اند. شايد برای همين هم هست که برای جواب دادن به اين خوبي ها و گرفتاری ها حتي رشته های جديد دانشگاهي هم درست شده که تا حتي بيست سي سال پيش اصلأ وجود نداشتند

برای من خيلي جالب شده که حالا ديگر برای هر قدم کوچکي که در کارهای آزمايشگاهي برمي دارم بايد با يک وکيل هم حرف بزنم. اوايلش به نظرم خيلي شوخي بود که بروی بپرسي حالا من با فلان ميکروب قرار است کار کنم آيا کسي در جايي از عالم ادعايي درباره اش ندارد؟ درست مثل يک اختراع که صاحب دارد ميکروب ها هم صاحب پيدا کرده اند

اين داستان وقتي جدی تر مي شود که با دستکاری های ژنتيکي بتوانيد يک موجود جديد هم توليد کنيد ولو يک ميکروبي توايد کنيد که يک ژن آن دستکاری شده باشد. بسياری از دانشمندان بعد از توليد يک موجود زنده ی آزمايشگاهي که ممکن است هرگز سر و کار آدم های عادی جامعه با آن نيفتد و فقط در آزمايشگاه بشود پيدايشان کرد مي روند و يک شرکت ثبت مي کنند و همان ميکروب را به آزمايشگاه های ديگر مي فروشند تا در آزمايشاتشان استفاده کنند

يک واژه ی متداول اين روزها در علوم واژه ی ثبت تجاری يا "پتنت" است که شامل حال همه ی توليدات علمي و بخصوص توليدات دستکاری شده ی ژنتيکي مي شود. دعواهای حقوقي هم که تا دلتان بخواهد هست که مثلأ فلان آزمايشگاه از قواعد تجارت تخطي کرده و حالا دارد جواب پس مي دهد

خيلي خوب بود که در ايران هم مي شد در اين باره کار کرد. اصلأ نگوئيد اين حرف ها با وضع فعلي ايران هيچ نسبتي ندارد. درست برعکس چون کافي ست يک آدمي در آن طرف دنيا برود و برای فلان ميکروبي که در خاک های ايران وجود دارد ثبت تجاری بگيرد آنوقت مي تواند تمام کارهای آزمايشگاهي مربوطه را در ايران متوقف کند و تا پولش را ندهند اجازه ی استفاده از آن ميکروب را ندهد. به همين سادگي و در کمال ناباوری که هميشه فکر مي کنيم چهار ديواری اختياری

اين موضوعات بر خلاف ظاهر ساده شان و البته فراگير نبودنشان در جامعه ی ايران اما گرفتاری هايي ست که دير يا زود بايد با آن ها روبرو بشويم و تکليفمان را با آن ها روشن کنيم. واقعأ هم فرقي ندارد که چه کسي رئيس جمهور است يا اصلأ وضع کشور در چه حالي ست. بيرون از ايران زندگي واقعي بر همين مبنا مي گذرد که اسمش سرمايه داری است که من به طور شخصي اتفاقأ آن را خيلي هم اصولي تر از ساير روش ها مي دانم چون انگيزه ی توليد و خلاقيت را زيادتر مي کند و شايد يک وقت نظر شخصي ام را درباره اش نوشتم (نظر شما هم اگر مخالف است خيلي برايم محترم است). ولي به هر حال اين ها اصولي ست که حق توليد و فکر را برای توليد کننده اش محفوظ نگه مي دارد و اين بر خلاف روش های هيئتي ماست که زحمت کار را يکي مي کشد اما سودش را آن يکي ديگر مي برد

حدود پانزده سال پيش يک آقای دکتر ايراني که تخصصش در توليد برق از انرژی خورشيدی بود آمد در سازمان انرژی اتمي ايران سخنراني کرد. آن موقع يکي از بخش های سازمان انرژی اتمي ايران به نام "مرکز توسعه ی انرژی های نو" متولي توليد انرژی از منابع تجديد شونده مثل باد و خورشيد و بيوگاز بود. اين توربين های بادی که سر راهتان به شمال مي بينيدشان که در منجيل نصب شده اند محصول کار همان مرکز است که حالا اصلأ خود مرکز را منتقلش کرده اند به وزارت نيرو. اين آقای دکتری که آمد برای سخنراني اصلأ در اسکاتلند زندگي مي کند و آدم معروفي هم هست و به تقاضای همان مرکزی که گفتم آمده بود برای سخنراني. از من هم خواهش کردند که بروم و مراسم را برايشان راه بيندازم

خيلي سخنراني جالبي بود و تقريبأ همه ی اهل سازمان انرژی اتمي هم آمدند برای شنيدنش. اما بعد که نوبت به سؤال و جواب شد هر چه از سخنران مي پرسيدند تا جايي به سؤال ها جواب مي داد که در محدوده ی علم بود اما اصلأ درباره ی مکانيسم های کارش و ساخته هايش حرفي نمي زد خيلي هم به صراحت گفت اين ها بخش تجاری کار من هستند و وقتي جواب مي دهم که قرارداد بنويسيد و آنوقت تکنولوژی اش را به طور محدود در اختيارتان مي گذارم. خيلي هم به همه برخورده بود که اين درست نيست اما واقعأ جواب نداد

حالا اين اتفاق را هر روز اين جا در سخنراني های علمي مي بينيد. علم جای خود تجارت هم جای خود. سه ماه پيش يک آدمي از بخش بازاريابي دانشگاه آمد برای اهل دانشکده ی ما سخنراني کرد که حرف اول و آخرش اين بود که هيچ کارتان را نبايد بدون مشورت با بخش بازاريابي منتشر کنيد والا هم خودتان ضرر مي کنيد و هم دانشگاه يقه تان را مي گيرد که چرا از امکانات اين جا استفاده کرده ايد اما به ثبت تجاری کار بي توجه بوده ايد

ما ايراني ها بايد به اين جور قواعد تن بدهيم، اين ها بخش مهمي از حقوق اجتماعي افراد جامعه ست که ما هنوز درباره شان خيلي بي تجربه ايم ولي چوبش را هر روز مي خوريم و باز هم مي خوريم. برويد از اهل هنر و ادبيات در ايران بپرسيد که حاصل زحماتشان را چه طور در يک چشم به هم زدن از دستشان درآورده اند و هيچ مرجعي هم برای رسيدگي به اين سرقت های ادبي وجود ندارد. نمونه هايش را از وبلاگ رضا شکرالهي برايتان مي آورم، مثل اين که درباره ی مالباختگان ادبي ست، يا اين يکي که درباره ی سرقت ادبي ست

يادم باشد برايتان يک عکس روی وبلاگ بگذارم ببينيد اين آرم کميته ی امداد که روی صندوق های صدقه گذاشته اند از کجا آمده. اگر اين جا بود کميته ی امداد تا به حال صد باره ورشکست شده بود از فرط شکايت

نظرات

‏ناشناس گفت…
I'm really glad I've found this information. Nowadays bloggers publish just about gossips and internet and this is really irritating. A good website with interesting content, this is what I need. Thanks for keeping this site, I'll be visiting it. Do you do newsletters? Can not find it. If any ones needs some expert web design or seo search engine optimization help check out my los angeles web design seo company website http://www.gotwebsiteandflyers.com/index-1.html los angeles web design los angeles seo firm they are able to put your website dominate on the internet. Great work! This is the type of info that are meant to be shared across the internet. Shame on Google for no longer positioning this put up higher! Come on over and talk over with my web site . Thanks =) Helpful info. Lucky me I found your web site by chance, and I'm surprised why this accident didn't came about earlier! I bookmarked it. My spouse and I absolutely love your blog and find many of your post's to be exactly what I'm looking for. I would like to thnkx for the efforts you've put in writing this site. I'm hoping the same high-grade blog post from you in the upcoming as well. Actually your creative writing abilities has encouraged me to get my own website now. Really the blogging is spreading its wings rapidly. Your write up is a great example of it. my girl friend Vanessa Goodmanson who is a playboy bunny loves this site! you Cant check her profile here:http://modelmayhem.com/198433

پست‌های پرطرفدار