ايران، فوتبال، فراری
اين جا در بريزن يک رستوران ايتاليايي هست به نام "لا دولچه ويتا" که در تمام مسابقات فوتبال تيم ايران پر از ايراني های فوتبال دوست و غير فوتبالي ست که گاهي از شهرهای اطراف هم مي آيند تا دور هم مسابقه را ببينند. صفحه ی تلويزيونش نمي دانم چند اينچ ست اما آنقدر بزرگ است که بلاخره همه ی فوتبالي ها را جواب مي دهد. تقريبآ در رستوران جا برای ايستادن هم نمي ماند و تا هر وقت که طول بکشد رستوران را باز نگه مي دارند. قابل ذکر است که اين همه که مي روند برای تماشا يک سومشان هم چيزی سفارش نمي دهند يا اگر سفارش بدهند همان يک وعده است و بس. دليلش واضح است، رستوران جای خيلي خوبي ست و حتي سفارش های کوچک هم برای سفارش دهنده ها که غالبأ دانشجو هستند گران درمي آيد. البته استثناء هم دارد
صاحب رستوران و پسرش مديريت آن جا را بعهده دارند. صاحب رستوران هنوز خيلي با لهجه ی غليظ ايتاليايي حرف مي زند و خيلي مبادی آداب است. مرتب هم ميان ميزها مي چرخد و با همه چاق سلامتي مي کند، خودش هم بفهمي نفهمي چاق است. مي شود گفت خيلي از مشتری ها را به اسم مي شناسد. اما پسرش. اين آقای پسر که يک آدم لاغر اندام و نه چندان قد بلند است تومني سه ريال از لحاظ سر و لباس با استراليايي ها فرق دارد. خيلي خوش لباس و گرانپوش است. يک ماشيني دارد که مي گذاردش جلوی رستوران. ماشين عبارت است از يک "فراری" قرمز رنگ که دل مشتريان را مي برد. اين فراری هشتمين ماشين فراری آقای پسر است که صاف از ايتاليا مي خرد و برايش به استراليا حمل مي کنند. نمي دانم چند سال يک بار ماشين قديمي تر را مي فروشد و جديدش را مي خرد اما شنيده بودم که کارخانه ی فراری به آقای پسر گفته اگر دهمين فراری را هم بخرد اسمش را طلاکوب مي کنند و مي نويسند يک جايي در داخل ماشين و يک کارهای سفارشي هم برايش انجام مي دهند، سال گذشته از خودش پرسيدم تأئيد کرد بعد هم مرا برد سر وقت ماشينش که همان روبرو پارک شده بود که ببينم چه ها دارد اين ماشين فراری
آقای پسر به فکرش رسيده بوده که فوتبال دوست ها را در زمان های غير مسابقه ای هم بکشاند به رستوران و برای همين هم رفته و يک فوتبال دستي بزرگ خريده و گذاشته پشت رستوران و مردم هم مي روند سکه مي اندازند توی دستگاه و روی همديگر را کم مي کنند. "لا دولچه ويتا" احتمالأ امشب هم شلوغ مي شود
صاحب رستوران و پسرش مديريت آن جا را بعهده دارند. صاحب رستوران هنوز خيلي با لهجه ی غليظ ايتاليايي حرف مي زند و خيلي مبادی آداب است. مرتب هم ميان ميزها مي چرخد و با همه چاق سلامتي مي کند، خودش هم بفهمي نفهمي چاق است. مي شود گفت خيلي از مشتری ها را به اسم مي شناسد. اما پسرش. اين آقای پسر که يک آدم لاغر اندام و نه چندان قد بلند است تومني سه ريال از لحاظ سر و لباس با استراليايي ها فرق دارد. خيلي خوش لباس و گرانپوش است. يک ماشيني دارد که مي گذاردش جلوی رستوران. ماشين عبارت است از يک "فراری" قرمز رنگ که دل مشتريان را مي برد. اين فراری هشتمين ماشين فراری آقای پسر است که صاف از ايتاليا مي خرد و برايش به استراليا حمل مي کنند. نمي دانم چند سال يک بار ماشين قديمي تر را مي فروشد و جديدش را مي خرد اما شنيده بودم که کارخانه ی فراری به آقای پسر گفته اگر دهمين فراری را هم بخرد اسمش را طلاکوب مي کنند و مي نويسند يک جايي در داخل ماشين و يک کارهای سفارشي هم برايش انجام مي دهند، سال گذشته از خودش پرسيدم تأئيد کرد بعد هم مرا برد سر وقت ماشينش که همان روبرو پارک شده بود که ببينم چه ها دارد اين ماشين فراری
آقای پسر به فکرش رسيده بوده که فوتبال دوست ها را در زمان های غير مسابقه ای هم بکشاند به رستوران و برای همين هم رفته و يک فوتبال دستي بزرگ خريده و گذاشته پشت رستوران و مردم هم مي روند سکه مي اندازند توی دستگاه و روی همديگر را کم مي کنند. "لا دولچه ويتا" احتمالأ امشب هم شلوغ مي شود
نظرات