آخر کجای دنيا اين مدلي ست؟
يک وقتي در دوره ی سربازی ام در خرم آباد سه چهار ماهي دائم هواپيماهای عراقي مي آمدند و شهر خرم آباد بخصوص نزديک پادگان هايش را بمباران مي کردند. يک بار هم دويست متری پادگان ما را زدند و سقف کاهگلي قديمي آسايشگاه ما که همان نزديک ترين محل به بمباران ها بود روی سرمان ريخت و همه زخم و زيلي شديم. شب بود، دويدم بيرون و چشم تان روز بد نبيند يک ويرانه ای درست شده بود از خانه های کوچکي که جلوی پادگان بودند و فقير نشين و پر جمعيت هم بودند، خلاصه وضعي بود
مدت ها طول کشيد تا بعد از جمع کردن خاک های ويرانه ها کار بازسازی شروع بشود
ما دژبان های پادگان که محل کارمان جلوی پادگان و روبروی خرابي ها بود هر روز مي ديدم کارگران مي آيند و مي روند و کم کم ساختمان های جديد دارند شکل مي گيرند. يک روز من همينطور که جلوی در پادگان داشتم پرسه مي زدم يک صدای خيلي خوش با يک آواز محلي لری اساسي که پشت بندش بشکن زدن هم شروع شد به گوشم رسيد. رفتم نزديک تر ديدم يکي از بناها ايستاده روی چوب بست و دارد مي خواند باقي کارگرها هم دارند بشکن مي زنند که مثلأ صدا زياد نشود. خواننده اش خيلي خيلي صدای خوبي داشت. آواز که تمام شد آمدم به يکي از دژبان ها که اهل خرم آباد بود جريان را گفتم کنجکاو شد که بنا چه کسي بوده که مثلأ اگر جشن و ميهماني داشتند خبرش کنند
با هم رفتيم سر همان ساختماني که بنای خواننده داشت کار مي کرد. تا بنا را ديد گفت: هي روله توني؟ (يعني ای بابا فلاني تويي؟) گفتم مگر مي شناسيد همديگر را؟ گفت بابا اين که رضای خودمانه. معلوم شد خواننده همان رضا سقايي معروف است که "دايه دايه" را خوانده بود و خيلي آهنگ های معروف ديگر مثل "خالو ای گندم فروش". خلاصه اين رضا سقايي از آن به بعد هر روز وقت چای خوردن مي آمد پيش ما و هم گپ مي زديم و هم گاهي مي زد زير آواز و لری مي خواند. عجيب موسيقي زيبايي ست اين موسيقي لری. اصلأ بگوئيد کدام موسيقي محلي وجود دارد که زيبا نباشد؟
بعد ها که من آمدم راديو و تهيه کننده شدم خيلي به بر و بچه های گروه ادب و هنر مي گفتم حيف است اين آدم هايي مثل سقايي را يادی ازشان نمي کنيد، گفتند رفته ايم اما اجازه ی پخش صدايشان را نمي دهند. يک روز يکي شان آمد دفترم گفت بيا اتاقمان يک چيزی ببين. رفتم دفتر ادب و هنر ديدم يک آقايي آمده با دو تار نشسته آن جا. معرفي کردند و معلوم شد ايشان يکي از نوازندگان برجسته ی دو تار هستند در خراسان. طوری که به او برنخورد سؤال کردند که کارتان و محل درآمدتان چيست غير از دو تار نوازی؟ گفت در اداره ی ارشاد يا يکي از همين ادارات وابسته به ارشاد آبدارچي هستم. گفتند کجاها برنامه اجرا کرده ايد؟ گفت فلان مرکز در فرانسه، فلان تالار در امريکا و همينطور چند جا را اسم برد که جايزه گرفته بابت دو تار نوازی اش
اين دوستي که آمد مرا برد برای ديدن استاد دوتار نواز آخرش که داشتيم مي رفتيم استوديو برای ضبط دوتار نوازی گفت آن سقايي که بناست اين هم که آبدارچي، آنوقت رئيس تشکيلات فرهنگي ای که قرار است اين ها را حمايت کند سواد که ندارد هيچ کار اين ها را هم ممنوع مي کند که از راديو-تلويزيون پخش بشود. ديدم راست مي گويد
آخر کجای دنيا اين مدلي ست که آدم های هنرمندشان سر از آبدارخانه و عملگي دربياورند؟
نظرات