هفت روز هفته

روز اول. احمدی نژاد در يک چشم به هم زدن خبرهای خوب يا بد را پخش مي‌کند، از رسانه‌ها هم سريعتر عمل مي‌کند. اين نمونه‌ی آخرش درباره‌ی اقليد خيلي سرعت عمل اعلامش بيشتر بود، گرچه از قرار کارهای اداری مرتبط با اين تصميم قبلأ گرفته شده بوده. اما واقعأ هر گندی که احمدی نژاد در سخنراني‌هايش مي‌زند يک طرف، و آن عصبيت دوگانه‌ی ما يک طرف ديگر. مي‌دانيد تا جايي که تجربه کرده‌ام هنوز که هنوز است خيلي از ما ايراني‌ها از اتفاقات خلق الساعه بيشتر لذت مي‌بريم. ادبيات‌مان پر است از همين اتفاقات. مثلأ يک شاعری مي‌رود شعرش را در حضور حاکم وقت مي‌خواند بعد ناگهان طلا و جواهر به او مي‌بخشند. مولوی تا مي‌رسد به شمس بيقرارش مي‌شود. حافظ به يک خط و خال معشوق- هر که هست- سمرقند و بخارا را مي‌بخشد ولو که سمبليک باشد موضوع، همين تاريخ معاصر را ببينيد که رضاشاه نانوا را في‌البداهه مي‌اندازد توی تنور به خاطر گرانفروشي و هنوز که هنوز است خيلي از ما مي‌خواهيم حکومت جواب مشکلات اجتماعي را همينطوری خلق‌الساعه بدهد. در دايره‌ی عقيدتي‌مان هم وضع‌مان بهتر از اين نيست، يا تسليم و دعا يا جنگ و رجزخواني. خوب احمدی نژاد هم دارد همين‌ها را انجام مي‌دهد. هر آدمي که آرام حرکت کند يک جور عصبي‌مان مي‌کند، اگر تند هم حرکت کند يک گرفتاری ديگری با او پيدا مي‌کنيم. اين عصبيت دوگانه‌ی ما جوابي بهتر از اين از تويش درنمي‌آيد. ما عاشق و بيقرار حرکت‌های پيشبيني نشده هستيم. شايد چون جامعه‌مان جوان است، يا هزار علت ديگر دارد ولي همين است که بابت اين بيقراری‌مان مرتب هزينه مي‌دهيم. آدم با برنامه و منظم در نگاه خيلي از ما ايراني‌ها آدم جالبي نيست ولو که به چشم ببينيم دارد پيشرفت مي‌کند. خوب احمدی نژاد همين آدم مجنوني‌ست که به درد بيقراری ما مي‌خورد همين آدمي‌ست که هر لحظه ناگهان خاطره‌ی اتفاقات تاريخي‌مان را زنده مي‌کند. مطمئنم اگر برود همين الان يک سيلي بخواباند توی گوش فرمانده‌ی نيروی انتظامي بکلي عاشقش مي‌شويم و يادمان مي‌رود که اصلأ گندها را خودش زده. خوب، ما عاشق و اين بابا ديوانه، ما را که برد خانه؟

روز دوم. هری پسر چارلز وليعهد بريتانيا دارد مي‌رود عراق به عنوان سرباز. حالا يکي از مقامات ارشد سپاه مهدی گفته خيلي دوست داريم که هری را گروگان بگيريم و با عواملي که در بصره داريم مي‌دانيم چه وقت مي‌آيد. حالا به همين حرف هم اکتفا نکرده و گفته القاعده و ايران هم به گروگان گرفتن هری علاقمندند. خوشبختانه رفته‌ايم توی بورس گروگان گيرها. لابد اگر مثل داستان ملوا‌ن‌ها بشود و يکباره سر و کله‌ی هری در ايران پيدا بشود نگهش مي‌دارند تا مادربزرگش بيايد تحويلش بگيرد، مي‌گويند بابايش زيادی الواتي مي‌کند و بچه‌اش جنگي از آب درآمده بنابراين تحويل بابای عرقخورش نمي‌دهيم. خود مادربزرگ بيايد بچه را ببرد.

روز سوم. امروز يکشنبه روز جهاني رقص است. جدی مي‌گويم. يونسکو اين روز را اعلام کرده و بنابراين هر کشوری که عضو يونسکو هست مي‌تواند اين روز را در کشورش اعلام کند. البته جمهوری اسلامي برای اين موارد خودش را عضو علي‌البدل اعلام مي‌کند يا عضويتش را اصلأ زير قيمت مي‌فروشد. حالا حقيقتش داستان رقص که به کنار اما چه معنايي دارد که جمهوری اسلامي برای هر روز جهاني که وجود دارد يک نماد داخلي را پيدا مي‌کند و آن را اعلام مي‌کند؟ اين روزهای جهاني يعني روز مفاهمه با دنيا آنوقت اين‌ها يک نمادی را برای آن روز اعلام مي‌کنند که هر غير ايراني بايد دو تا کتاب تاريخ اسلام بخواند که بفهمد چرا فلان آدم در ايران مظهر يک روز جهاني‌ شده. به همين سادگي زمينه‌ی ارتباطات جمعي جهاني را تغيير مي‌دهند. خنده‌دار است که برای همه چيز هم يک نمادی مي‌تراشند و محل سگ به دنيا نمي‌گذارند، يعني مثلأ اگر روز "خلبان" هم داشتيم لابد تبديلش مي‌کردند به روز "جعفر طيار". حالا گفتم خبرتان کنم که امروز روز جهاني رقص است و اگر اين روز به هر دليلي اعلام نشد شما تشريف بياوريد خوزستان، آن جا همه‌‌ی روزها روز جهاني رقص است.

روز چهارم. استراليا در مسابقات جام جهاني کريکت اول شد. مسابقات هم در باربادوس برگزار مي‌شد. جان هوارد، نخست وزير، بعد از اعلام قهرماني استراليا به کاپيتان تيم زنگ زده و از طرف ملت استراليا از همه‌ی بازيکنان قدرداني کرده. يک نکته‌ی جالب هم داشته. نکته‌اش اين است که اختلاف ساعت محل برگزاری، يا در واقع همه دنيا با استراليا، مثل هميشه باعث شده تا تماشاگران استراليايي خيلي با بدبختي بتوانند بازی فينال را از سر شب تا نزديکي‌های صبح دنبال کنند. جان هوارد هم خيلي معروف است به نظم در خواب و خوراک و هر وقت حتي مخالفانش که مي‌خواهند به موضوع سلامتي جسمي اشاره کنند بهترين مثال‌شان همين هوارد است. هوارد برای اين که نشان بدهد چقدر برايش مهم بوده که بازی را ببيند به خبرنگاران‌ گفته که تا وقتي بازی تمام شده سه بار از خواب بيدار شده و نشسته بازی را ديده و بار آخر دو ساعت آخر بازی را کامل ديده. يک بار که مسابقه‌ی کريکت ببينيد متوجه مي‌شويد بيدار نشستن آن هم نيمه شب برای ديدن بازی يعني چه! خوب بلاخره نخست وزير است ديگر. دو تا چيز بامزه هم بگويم درباره‌ی جان هوارد 63 ساله. اولأ که بين وعده‌های غذايي‌اش هيچ چيزی نمي‌خورد و اين را همه جا تبليغ مي‌کند. و دوم اين که هر روز يک ساعت راهپيمايي مي‌کند و اگر سنگ از آسمان ببارد باز هم راه رفتنش عقب نمي‌افتد. هر جايي رفته برای مسافرت يا بازديد رسمي باز اين راهپيمايي صبحگاهي‌اش را ادامه داده. يکي از معروفترين وقت ملاقات‌هايش با خبرنگاران ساعت شش و نيم صبح است منتها قانونش اين است که خبرنگاران با لباس ورزشي بيايند و همينطور که مي‌دوند سؤال‌های‌شان را بپرسند. يک وقتي فکر کردم بروم به يک روزنامه‌ای بگويم خبرنگار چهارصد متر با مانع برای مصاحبه با نخست وزير اگر خواستيد خبرم کنيد.

روز پنجم. باز هم تابستان شد و گرفتاری مردم با پليس برای حجاب. اما اين حرف صفار هرندی که برخی از دخترها و پسرها از راه لباس پوشیدن درآمدزایی می‌کنند خيلي برای يک وزير- هر کسي که باشد- احمقانه‌ست. اصلأ مگر همين آخوندها از راه لباس‌شان درآمدزايي نمي‌کنند؟ اگر منظورش اين است که لباس مردم مايه‌ی هرزگي‌ست خوب لابد بايد قسم بخورد که هيچ خانم چادری يا هيچ مردی که ريش و تسبيح دارد هرزگي نمي‌کند! مي‌دانيد واقعأ نمي‌شود گفت اين‌ها اين حرف‌ها را نمي‌فهمند، خيلي هم خوب مي‌فهمند، برای همين هم هست که مي‌شود با قاطعيت نه چندان بدی گقت که زير لوای اين برخوردهای خشونتبار يک چيزهای ديگری دارند صورت مي‌دهند. يعني هر بار که به يک خشونت اجتماعي دامن مي‌زنند از آن طرفش دارند يک کار ديگری مي‌کنند ولي کمتر کسي متوجهش مي‌شود چون ذهنيت جامعه را درگير کرده‌اند به يک موضوع روزانه‌‌ و پر هياهوی فرعي. اين روش هياهو درست کردن و سرپوش گذاشتن روی موضوع اصلي مختص جمهوری اسلامي نيست، همه جا همين است منتها در کشورهای ديگر موضوع را مي‌سپارند به رسانه‌های زرد و يک خبر مسخره مي‌دهند بهشان که با آن مردم را سرگرم کنند. ولي چرا جمهوری اسلامي صاف مردم را مي‌اندازد به اين گير و دار؟ خوب البته من در حد يک آدم عادی نظرم را مي‌نويسم و اصراری ندارم که همين است و بس، ولي حدسم اين است که اين‌ها دارند پله پله از نردبان ايده‌آليسم انقلابي مي‌آيند پائين ولي مي‌خواهند ظاهر قضايا را حفظ کنند. خودتان قضاوت کنيد در اين 28 سال چند پله آمده‌اند پائين. مثلأ اگر روز عادی اعلام مي‌کردند که آماده‌ی مذاکره با امريکا هستيم مردم چه مي‌گفتند؟ حالا در همين هياهوی حجاب دارند همين حرف‌ را از زبان اين و آن مي‌زنند و به سرعت دستمالي‌اش مي‌کنند تا مثل يک اسکناس چروکيده توجه کسي را جلب نکند. همين دنيای کوچک وبلاگ‌ها را که خوب نگاه کنيد به عنوان جامعه‌ی آزمايشي، از اين فوران‌های مقطعي زياد مي‌بينيد که خبر اصلي را زير سر و صدا و مرافعه پنهان مي‌کنند. به هر حال جمهوری اسلامي دارد زميني مي‌شود و بعضي‌ها را دارد هوايي مي‌کند به جای خودش.

روز ششم. از فردا هفته‌ی مد در استراليا شروع مي‌شود، در واقع محل اصلي نمايش‌ها در سيدني‌ست ولي ترکش‌هايش به همه جای استراليا مي‌رسد. دو تا کشور منطقه که هر سال در اين هفته حضور دارند عبارتند از کشورهای مسلمان اندونزی و مالزی. من مانده‌ام در ديانت اين‌ها که هم قر تويش هست هم بمبگذاری! باقي کشورها هم اين‌ها هستند: امريکا، انگلستان، ايتاليا، اسپانيا، ژاپن، چين، سوئد، تايلند و نيوزيلند. در استراليا فقط ايالت نيوساوث ولز که سيدني مرکز آن هست سالانه 3 ميليارد دلار درآمد دارد از فروش لباس و اين 30 درصد درآمد صنايع در استرالياست. لباس‌ها هم که دارند مرتب آب مي‌روند، زنانه و مردانه. از آن طرف هم که همه مي‌روند ورزش و بر و بازو مي‌آورند. يعني لباس‌ها تبديل شده‌اند به وصله‌ی تن آدم‌ها. لابد پارچه‌ی اضافي را به کمک دلال‌های خيلي باخدا و محترم مي‌فرستند خاورميانه و در آن جا با زور پليس تن مردم مي‌کنند و در اين رقابت زورپوشاني هر که زور بزند که مردمش پوشيده‌تر باشند باعث افتخار صنف بزاز در اين طرف دنياست. حالا ممکن است بعضي‌ها که نان پارچه را مي‌خورند به يک عده‌ای پول بدهند که برای اين طرف دنيا درباره‌ی پست مدرنيسم و لباس‌های نقش‌‌دار بنويسند و تبليغ کنند و باز به همين حضرات پول بدهند که برای آن طرف دنيا دست به توليد فلسفه برای زورپوشاني مردم بزنند. عطف به روز پنجم، يک سر و صدايي هم لازم است ديگر.

و روز آخر. خوب، دار و دسته‌ی رجوی هم به طرفداران سگولين رويال اضافه شدند. حواست‌تان که هست که؟ باز هم عطف به روز پنجم، يک سر و صدايي هم لازم است. البته برای من و شما هنوز هيسسسسس! فقط ساکت باشيم و گوش بدهيم. سکوت هنوز هم سرشار از ناگفته‌هاست.

نظرات

پست‌های پرطرفدار