تنوع را به خاطر بسپار، زير پایمان باز دارد خالي ميشود
خيلي خوشحالم که راديو زمانه حرف يک گروه از ما ايرانيها را که هميشه بابتش غر و لند ميکنيم در معرض قضاوت ديگران قرار داده. منظورم کليپ "ابودلقکان کمانچه کش" است.
من به آنچه در اين کليپ گفته شده اعتراض دارم. چرايش را ميگويم؟
دقيقهی 14 کليپ ميگويد: " ... در پاسخ بايد گفت جامعهی امريکا چندان پشتوانه و ادعايي بر روی شعر خود ندارد ..." و اين را به عنوان مقايسهی ميان بي محتوايي شعر ترانههای فارسي در شبکههای تلويزيوني فارسي زبان با پيشينهی موسيقايي ايران ارائه ميدهد.
به اين ترتيب بايد تکليف هند، ژاپن و اينروزها چين را هم معلوم کرد که با قدمت فرهنگيای که دارند اما در حال توليد امثال همين ترانههای بي محتوای فارسي هستند. همينقدر که ترانههای آنها را نميشنويم يا معنایشان را نميدانيم که مبنای درستي نيست که همهی فارسي خوانها را متهم کنيم به چرند خواندن.
به نظرم نگاه جزم نگر ما ايرانيها همين چيزیست که حالا متبلور شده در نوع حکومت جزمي جمهوری اسلامي و دارد راه به راه چهار چوب ميتراشد و تا جايي پيش رفته که برای کارمند دولت هم تعيين ميکند چه خوراکي در ادارهاش بخورد.
ببينيد، يک سری بزنيد به دکههای روزنامه و مجله فروشي در يک کشور غربي تا دستگيرتان بشود چه محتوايي دارد توليد ميشود. هر روز يک خروار نشريات مجاني از همهی گروههای اجتماعي، از همجنسگراها تا پيروان کليسای انجيلي دارد به صندوقهای پستي خانهها سرازير ميشود.
کانالهای تلويزيوني را ببينيد که از صبح تا شب چقدر کليپ موسيقي پخش ميکنند و از چه چيزهايي. يعني ميفرماييد اينها اگر ادعايي در مورد شعرشان ندارند ادعايي در مورد عقلشان هم ندارند؟ يعني دارند دستي دستي نسلهای بعدیشان را احمق و خرف بار ميآورند؟ يعني در پيشينهی فرهنگي همين امريکا هيچ آدم درست و درماني نبوده که نه به اندازهی فردوسي و حافظ ما اما از صادق هدايت ما گندهتر نباشد؟ در مورد فرانسه و انگليس و همين شرقيهای اطراف خودمان چطور؟
اين نگاه جزمي که همهی تلويزيونهای لسانجلسي دارند مزخرف پخش ميکنند و مثلأ چرا دارند از طريق تلويزيون برای مردم فال ميگيرند معنايش اين است که لاجرم سر منشاء اين مدل برنامه سازیهای رسانهای که در غرب است اصولأ اشکال دارد، اين درست همان حرفيست که در 28 سال گذشته جمهوری اسلامي دارد ميزند. فکر نکنيد منظورم اين است که هر چه جمهوری اسلاميگفته همهاش بد مطلق است، نه، ولي اين نگاه دارد تنوع را از بين ميبرد. مثل اين است که برداريد تمام کوسهها را بکشيد چون اگر پايش بيفتد به انسان حمله ميکنند. آنوقت بايد بنشينيد تا ماهيهای کوچک نسل تمام گياهان دريايي را دربياورند.
در بين همين شبکههای تلويزيوني کشورهای خارجي هم مدل لس آنجلسياش هست و هم شبکهای مثل ديسکاوری. يک گروهي از ما ايرانيها بدمان نميآيد تمام شبکههای دنيا را برداريم و به جایشان دويست تا ديسکاوری و نشنال جيوگرافي راه بيندازيم. خودتان منصفانه قضاوت کنيد اين همان آش رسانهای نيست که در خود ايران توليد شده که هر شبکهای را که ميبينيد مثل قبلي و بعدیاش است؟
آن اواخر کليپ دربارهی قمر الملوک گفته شده اما همين تاريخ دست و پا شکستهی معاصر نشان ميدهد قمرالملوک و خيليهای ديگر همهشان بوسيلهی گروه فرنگ رفتهها يا متجددها ملقب شده بودند به عملهی طرب. منظورم اين است که همان وقت هم باز يک گروهي بدشان نميآمده که قمر را که خوانندهی کوچه بازاری (مردمي) بوده بردارند و به جايش يک نمونهی آلماني يا فرانسوی بگذارند.
ميدانيد، به نظرم باور کردن تنوع و بعد پذيرفتن آن هميشه بزرگترين چالش زندگي ما ايرانيها بوده، از بس که به سادگي نگاه حذفيمان را به کار مياندازيم و تا دستمان برسد ميخواهيم جامعه را يکنواخت کنيم. همين الان يعقوب يادعلي در زندان است چون يک عدهای فکر کردهاند آنچه در نوشتههای او بوده توهين به يک قوم تلقي ميشود. پيش از اين مانا نيستاني هم به همين علت زنداني کشيده. نگاه حذفي ما دارد هر روز يک جور خودش را نشان ميدهد.
به نظرم فرداد فرحزاد از دو نکته غافل مانده. اول کمبود همين شبکههای بشکن و بالا بنداز در تلويزيونهای داخل ايران است که نتيجهاش توليد همين شبکهها در خارج از کشور است. اين اسمش تنوع است که در ايران نيست. رسانههای داخل ايران همهشان تبديل شدهاند به فروشگاههای بزرگي که يک محصول توليد ميکنند، فقط بعضيها آن را در قوطي ميريزند بعضيها در جعبه. شعری که با آن ترانهی پاپ درست ميکنند همانيست که در روضه و سينه زني خوانده ميشود و باز همانست که در دههی فجر پخش ميشود. به تعبير حکومت حافظ و سعدی هم همين حرفهای انقلابيون را زدهاند منتها قديمتر. خوب به مردم حق بدهيد اگر کالای مورد نيازشان را در اين فروشگاهها پيدا نکردند بروند جای ديگری پيدا کنند. اين از اول.
اما نکتهی دوم اين است که از فرانسهی مهد روشنفکری تا هند دموکراتيک همه جا سنت و مدرنيسم را نشاندهاند کنار هم. هم برتراند راسل دارند هم ژان ماری لوپن. هم ساتيا جيترای دارند هم شاهرخ خان. در فرانسه هم از طريق تلويزيون برای مردم فال کارت ميگيرند. سينمای باليوود هند هم که معرف حضور همه هست. اين که ما در ايران سينهزني محرممان شبيه به مراسم چهارشنبه سوریست خوب اشکال از خودمان است که جا نميگذاريم که عيسي به دين خودش باشد موسي به دين خودش. همه بايد زور زورکي يک نمايش را بازی کنند و همزمان، آن که آن طرف است از فضاحت فرهنگي اين ميگويد، اين از سرسپردگي آن.
خيلي خوب است که مهدی جامي امکان نگاه کردن به باورهای خودمان را از طريق زمانه فراهم کرده که اين بار که تودهی مردم راهشان را از کمي باسوادترها جدا ميکنند يادمان بيفتد چرا. هر بار که اين گروه کمي باسوادتر شروع کردهاند به دست انداختن تودهی مردم زير پایشان خودشان را خالي کردهاند و جامعهی ايراني با هر چه تجربه و زحمتي که برايش کشيده شده افتاده است به سراشيب سقوط.
کاش يک جايي به خط بزرگ ميشد نوشت "تنوع را به خاطر بسپار، زير پایمان باز دارد خالي ميشود".
من به آنچه در اين کليپ گفته شده اعتراض دارم. چرايش را ميگويم؟
دقيقهی 14 کليپ ميگويد: " ... در پاسخ بايد گفت جامعهی امريکا چندان پشتوانه و ادعايي بر روی شعر خود ندارد ..." و اين را به عنوان مقايسهی ميان بي محتوايي شعر ترانههای فارسي در شبکههای تلويزيوني فارسي زبان با پيشينهی موسيقايي ايران ارائه ميدهد.
به اين ترتيب بايد تکليف هند، ژاپن و اينروزها چين را هم معلوم کرد که با قدمت فرهنگيای که دارند اما در حال توليد امثال همين ترانههای بي محتوای فارسي هستند. همينقدر که ترانههای آنها را نميشنويم يا معنایشان را نميدانيم که مبنای درستي نيست که همهی فارسي خوانها را متهم کنيم به چرند خواندن.
به نظرم نگاه جزم نگر ما ايرانيها همين چيزیست که حالا متبلور شده در نوع حکومت جزمي جمهوری اسلامي و دارد راه به راه چهار چوب ميتراشد و تا جايي پيش رفته که برای کارمند دولت هم تعيين ميکند چه خوراکي در ادارهاش بخورد.
ببينيد، يک سری بزنيد به دکههای روزنامه و مجله فروشي در يک کشور غربي تا دستگيرتان بشود چه محتوايي دارد توليد ميشود. هر روز يک خروار نشريات مجاني از همهی گروههای اجتماعي، از همجنسگراها تا پيروان کليسای انجيلي دارد به صندوقهای پستي خانهها سرازير ميشود.
کانالهای تلويزيوني را ببينيد که از صبح تا شب چقدر کليپ موسيقي پخش ميکنند و از چه چيزهايي. يعني ميفرماييد اينها اگر ادعايي در مورد شعرشان ندارند ادعايي در مورد عقلشان هم ندارند؟ يعني دارند دستي دستي نسلهای بعدیشان را احمق و خرف بار ميآورند؟ يعني در پيشينهی فرهنگي همين امريکا هيچ آدم درست و درماني نبوده که نه به اندازهی فردوسي و حافظ ما اما از صادق هدايت ما گندهتر نباشد؟ در مورد فرانسه و انگليس و همين شرقيهای اطراف خودمان چطور؟
اين نگاه جزمي که همهی تلويزيونهای لسانجلسي دارند مزخرف پخش ميکنند و مثلأ چرا دارند از طريق تلويزيون برای مردم فال ميگيرند معنايش اين است که لاجرم سر منشاء اين مدل برنامه سازیهای رسانهای که در غرب است اصولأ اشکال دارد، اين درست همان حرفيست که در 28 سال گذشته جمهوری اسلامي دارد ميزند. فکر نکنيد منظورم اين است که هر چه جمهوری اسلاميگفته همهاش بد مطلق است، نه، ولي اين نگاه دارد تنوع را از بين ميبرد. مثل اين است که برداريد تمام کوسهها را بکشيد چون اگر پايش بيفتد به انسان حمله ميکنند. آنوقت بايد بنشينيد تا ماهيهای کوچک نسل تمام گياهان دريايي را دربياورند.
در بين همين شبکههای تلويزيوني کشورهای خارجي هم مدل لس آنجلسياش هست و هم شبکهای مثل ديسکاوری. يک گروهي از ما ايرانيها بدمان نميآيد تمام شبکههای دنيا را برداريم و به جایشان دويست تا ديسکاوری و نشنال جيوگرافي راه بيندازيم. خودتان منصفانه قضاوت کنيد اين همان آش رسانهای نيست که در خود ايران توليد شده که هر شبکهای را که ميبينيد مثل قبلي و بعدیاش است؟
آن اواخر کليپ دربارهی قمر الملوک گفته شده اما همين تاريخ دست و پا شکستهی معاصر نشان ميدهد قمرالملوک و خيليهای ديگر همهشان بوسيلهی گروه فرنگ رفتهها يا متجددها ملقب شده بودند به عملهی طرب. منظورم اين است که همان وقت هم باز يک گروهي بدشان نميآمده که قمر را که خوانندهی کوچه بازاری (مردمي) بوده بردارند و به جايش يک نمونهی آلماني يا فرانسوی بگذارند.
ميدانيد، به نظرم باور کردن تنوع و بعد پذيرفتن آن هميشه بزرگترين چالش زندگي ما ايرانيها بوده، از بس که به سادگي نگاه حذفيمان را به کار مياندازيم و تا دستمان برسد ميخواهيم جامعه را يکنواخت کنيم. همين الان يعقوب يادعلي در زندان است چون يک عدهای فکر کردهاند آنچه در نوشتههای او بوده توهين به يک قوم تلقي ميشود. پيش از اين مانا نيستاني هم به همين علت زنداني کشيده. نگاه حذفي ما دارد هر روز يک جور خودش را نشان ميدهد.
به نظرم فرداد فرحزاد از دو نکته غافل مانده. اول کمبود همين شبکههای بشکن و بالا بنداز در تلويزيونهای داخل ايران است که نتيجهاش توليد همين شبکهها در خارج از کشور است. اين اسمش تنوع است که در ايران نيست. رسانههای داخل ايران همهشان تبديل شدهاند به فروشگاههای بزرگي که يک محصول توليد ميکنند، فقط بعضيها آن را در قوطي ميريزند بعضيها در جعبه. شعری که با آن ترانهی پاپ درست ميکنند همانيست که در روضه و سينه زني خوانده ميشود و باز همانست که در دههی فجر پخش ميشود. به تعبير حکومت حافظ و سعدی هم همين حرفهای انقلابيون را زدهاند منتها قديمتر. خوب به مردم حق بدهيد اگر کالای مورد نيازشان را در اين فروشگاهها پيدا نکردند بروند جای ديگری پيدا کنند. اين از اول.
اما نکتهی دوم اين است که از فرانسهی مهد روشنفکری تا هند دموکراتيک همه جا سنت و مدرنيسم را نشاندهاند کنار هم. هم برتراند راسل دارند هم ژان ماری لوپن. هم ساتيا جيترای دارند هم شاهرخ خان. در فرانسه هم از طريق تلويزيون برای مردم فال کارت ميگيرند. سينمای باليوود هند هم که معرف حضور همه هست. اين که ما در ايران سينهزني محرممان شبيه به مراسم چهارشنبه سوریست خوب اشکال از خودمان است که جا نميگذاريم که عيسي به دين خودش باشد موسي به دين خودش. همه بايد زور زورکي يک نمايش را بازی کنند و همزمان، آن که آن طرف است از فضاحت فرهنگي اين ميگويد، اين از سرسپردگي آن.
خيلي خوب است که مهدی جامي امکان نگاه کردن به باورهای خودمان را از طريق زمانه فراهم کرده که اين بار که تودهی مردم راهشان را از کمي باسوادترها جدا ميکنند يادمان بيفتد چرا. هر بار که اين گروه کمي باسوادتر شروع کردهاند به دست انداختن تودهی مردم زير پایشان خودشان را خالي کردهاند و جامعهی ايراني با هر چه تجربه و زحمتي که برايش کشيده شده افتاده است به سراشيب سقوط.
کاش يک جايي به خط بزرگ ميشد نوشت "تنوع را به خاطر بسپار، زير پایمان باز دارد خالي ميشود".
نظرات