العاقل الاشاره
سال گذشته عبادی و ابتکار آمده بودند بريزبن برای يک کنفرانس بين المللي که اصلأ موضوعش دربارهی مسائل محيط زيست بود. همان موقع دربارهی اين سفر نوشته بودم توی همين وبلاگ.
يک گزارشي نوشتم برای بيبيسي که مبنايش بر گفتگوهايي بود که با هر دو انجام داده بودم. خيلي واضح است که نگاه يک روزنامه نگار علمي به يک کنفرانس زيستمحيطي با نگاه يک روزنامه نگار سياسي يا اقتصادی فرق داشته باشد.
يک بخشهايي از موضوع کنفرانس در گزارش من نبود چون واقعأ ربطي به موضوع کاری من نداشت. مثلأ وقتي ابتکار در حال سخنراني بود يک عدهای از بالکن محل سخنراني شروع کردند به داد و هوار زدن. يک نکتهی خيلي مهمش هم اين بود که اينها که داشتند بر عليه ابتکار شعار ميدادند عبادی هم که داشت سخنراني ابتکار را ميشنيد بلند شد و همراه با همراهانش از محل سخنراني رفتند بيرون.
به نظرم آمد که عبادی نميخواست خودش را درگير کند با موضوعاتي که ممکن است بعدأ در خود ايران برايش گران تمام بشوند. حالا البته اين نظر من است و شايد دليل عبادی چيز ديگری باشد. همين ملاحظات اين مدلي که ممکن است بين نظر من روزنامه نگار علمي و نظر مثلأ عبادی که به هر حال جايزهی نوبل گرفته و بد و يا خوب آدم مهميست باعث شد که من به عنوان روزنامه نگار علمي از تفسير واقعه هم صرفنظر کنم. شايد اگر يک روزنامه نگار سياسي همانجا بود با پشتوانهی کاریای که داشت اتفاقأ بر خلاف من عمل ميکرد.
در سخنراني عبادی که باز دربارهاش نوشته بودم که چقدر به خاطر مترجم ناشياش حرفهايش بد ترجمه ميشد باز هم حرفهای سياسي گفته شد و چون اصلأ يک کلمه حرف علمي يا محيط زيستي هم نزد بنابراين برای اين که بلاخره بنويسم که عبادی هم در کنفرانس بود و يک حرفي زد رفتم با خودش گفتگو کردم و صدايش را ضبط کردم.
همانجا به زبان خودش گفت که به نظر من اسلام با دموکراسي مشکلي ندارد و همين حرفهايي که هميشه از او ميشنويم. باز همينها را توی وبلاگ نوشته بودم. من همين يک کلمه را از قول عبادی نوشتم که ايشان آمده بود و سخنراني کرد و اين را هم گفت. در مورد اکبر گنجي هم از او سؤال کردم و باز هر جوری ديدم بگنجانمش در گزارش باز ديدم ممکن است هم گزارش علمي دری وری از آب دربيايد و هم سياسي نويسها بگويند اين که نوشتي تازه مشکل هم درست کرده برای عبادی و گنجي، اين روزها هم که تا تکان بخوريد هزار حرف هم به اسم آدم مينويسند و آسمان وريسمان را به هم ميبافند. باز بنا به همين ملاحظات فقط گزارش علمي نوشتم و اين دقيقأ کاریست که ميدانم و قدرت دفاع از حرفم را هم دارم.
حالا امروز با يک نفر حرف ميزدم در مورد کارهای دانشگاهياش ديدم ميگويد خبر داری که آن گزارشي که نوشته بودی تويش فلان موضوعات نبود؟ گفتم آره خودم ننوشتمشان. گفت خوب بايد مينوشتي. گفتم آنوقت اگر گرفتاری برای ديگران درست ميشد نه من ميتوانستم کمکشان کنم نه شما، آنوقت چه کسي مسئولش بود؟ گفت ولي به هر حال چند نفر معترضند. گفتم خوب باشند، من روزنامه نگار علميهستم و خيلي هم مقيدم که حرف بي ربط ننويسم، تازه که اگر اينها معترضند که عبادی گفته که اسلام با دموکراسي نميسازد خوب من که صدای خودش را دارم که برعکسش را ميگويد. چه اصراری داريد که من حرف مستقيم خودش را که ضبطش کردهام بگذارم کنار آنوقت حرف شما را بنويسم.
خيلي واقعأ خندهدار شده اين کارهای ما ايرانيها. اصلأ معلوم نيست حد اظهار نظر کردنمان کجا شروع ميشود کجا تمام ميشود.
آدم پايش که ميرسد به خارج از کشور بايد اول از همه از جمع ايرانيها خارج بشود. خوب اين کاریست که خوشبختانه من انجامش دادهام. همين که ميگويند العاقل الاشاره. به نظرم چهار تا دوست نزديک کافيست وگرنه از صبح تا شب بايد با خودش و ديگران جنگ و مرافعه کند.
يک گزارشي نوشتم برای بيبيسي که مبنايش بر گفتگوهايي بود که با هر دو انجام داده بودم. خيلي واضح است که نگاه يک روزنامه نگار علمي به يک کنفرانس زيستمحيطي با نگاه يک روزنامه نگار سياسي يا اقتصادی فرق داشته باشد.
يک بخشهايي از موضوع کنفرانس در گزارش من نبود چون واقعأ ربطي به موضوع کاری من نداشت. مثلأ وقتي ابتکار در حال سخنراني بود يک عدهای از بالکن محل سخنراني شروع کردند به داد و هوار زدن. يک نکتهی خيلي مهمش هم اين بود که اينها که داشتند بر عليه ابتکار شعار ميدادند عبادی هم که داشت سخنراني ابتکار را ميشنيد بلند شد و همراه با همراهانش از محل سخنراني رفتند بيرون.
به نظرم آمد که عبادی نميخواست خودش را درگير کند با موضوعاتي که ممکن است بعدأ در خود ايران برايش گران تمام بشوند. حالا البته اين نظر من است و شايد دليل عبادی چيز ديگری باشد. همين ملاحظات اين مدلي که ممکن است بين نظر من روزنامه نگار علمي و نظر مثلأ عبادی که به هر حال جايزهی نوبل گرفته و بد و يا خوب آدم مهميست باعث شد که من به عنوان روزنامه نگار علمي از تفسير واقعه هم صرفنظر کنم. شايد اگر يک روزنامه نگار سياسي همانجا بود با پشتوانهی کاریای که داشت اتفاقأ بر خلاف من عمل ميکرد.
در سخنراني عبادی که باز دربارهاش نوشته بودم که چقدر به خاطر مترجم ناشياش حرفهايش بد ترجمه ميشد باز هم حرفهای سياسي گفته شد و چون اصلأ يک کلمه حرف علمي يا محيط زيستي هم نزد بنابراين برای اين که بلاخره بنويسم که عبادی هم در کنفرانس بود و يک حرفي زد رفتم با خودش گفتگو کردم و صدايش را ضبط کردم.
همانجا به زبان خودش گفت که به نظر من اسلام با دموکراسي مشکلي ندارد و همين حرفهايي که هميشه از او ميشنويم. باز همينها را توی وبلاگ نوشته بودم. من همين يک کلمه را از قول عبادی نوشتم که ايشان آمده بود و سخنراني کرد و اين را هم گفت. در مورد اکبر گنجي هم از او سؤال کردم و باز هر جوری ديدم بگنجانمش در گزارش باز ديدم ممکن است هم گزارش علمي دری وری از آب دربيايد و هم سياسي نويسها بگويند اين که نوشتي تازه مشکل هم درست کرده برای عبادی و گنجي، اين روزها هم که تا تکان بخوريد هزار حرف هم به اسم آدم مينويسند و آسمان وريسمان را به هم ميبافند. باز بنا به همين ملاحظات فقط گزارش علمي نوشتم و اين دقيقأ کاریست که ميدانم و قدرت دفاع از حرفم را هم دارم.
حالا امروز با يک نفر حرف ميزدم در مورد کارهای دانشگاهياش ديدم ميگويد خبر داری که آن گزارشي که نوشته بودی تويش فلان موضوعات نبود؟ گفتم آره خودم ننوشتمشان. گفت خوب بايد مينوشتي. گفتم آنوقت اگر گرفتاری برای ديگران درست ميشد نه من ميتوانستم کمکشان کنم نه شما، آنوقت چه کسي مسئولش بود؟ گفت ولي به هر حال چند نفر معترضند. گفتم خوب باشند، من روزنامه نگار علميهستم و خيلي هم مقيدم که حرف بي ربط ننويسم، تازه که اگر اينها معترضند که عبادی گفته که اسلام با دموکراسي نميسازد خوب من که صدای خودش را دارم که برعکسش را ميگويد. چه اصراری داريد که من حرف مستقيم خودش را که ضبطش کردهام بگذارم کنار آنوقت حرف شما را بنويسم.
خيلي واقعأ خندهدار شده اين کارهای ما ايرانيها. اصلأ معلوم نيست حد اظهار نظر کردنمان کجا شروع ميشود کجا تمام ميشود.
آدم پايش که ميرسد به خارج از کشور بايد اول از همه از جمع ايرانيها خارج بشود. خوب اين کاریست که خوشبختانه من انجامش دادهام. همين که ميگويند العاقل الاشاره. به نظرم چهار تا دوست نزديک کافيست وگرنه از صبح تا شب بايد با خودش و ديگران جنگ و مرافعه کند.
نظرات