من به سر او هوار ميزنم چون به رئيس او رأی داده بودم
برای نوشتهی قبليام آمدم در همان کامنتدوني بنويسم ديدم جا نميشود برای همين اينجا مينويسم.
سعيد عزيز! خيلي هم ممنون که وقت ميگذاری و به قول خودت هزار تا اطلاعات غلط من را هم پيدا ميکني ولي فقط دو تا کامنتش را مينويسي. خوب اگر همه را بنويسي لااقل به من و ديگران محبت کردهای که من اشتباه ننويسم، ديگران هم اشتباه نخوانند.
دربارهی قدم زدن با دايناسورها منبع نوشتهام روزنامهی The Courier Mail بود. شايد درستش اين بود که آن را هم دوباره کنترل ميکردم.
دربارهی دفتر مرکزی آی بي ام هم باز اين را از دوستم شنيده بودم که مهندس کامپيوتر است. شايد هم او درست گفته و من درست متوجه نشدهام، گناهش گردن من است. باز هم اگر اشتباهي در اين مورد که دفتر مرکزیشان به جای بريزبن در سيدنيست و شما ميدانستي و برايم ايميل زدی خوب بود در کامنتدوني مينوشتي تا مابقي هم بدانند. با اين حال در اين دو مورد حرف حسابت جواب ندارد. اما دربارهی مسابقات کريکت چه چيزیاش غلط بوده اين را من بايد بپرسم. چه چيزی غلط بوده؟ دربارهی مسابقهی ميان انگلستان و استراليا در ويکي پديا اطلاعات تکميلياش را به دست آوردم. لابد رقابتهای کريکت را دنبال ميکني. آن را هم بنويس که همه بدانيم.
به هر حال خيلي هم ممنون که توقع داری نوشتههايم دقيقتر باشد. بايد باشد. اما يک حرف ديگری هم هست که آن را روا نميدانم به خودم و اصل موضوع به آن آدمي برميگردد که وبلاگ را مينويسد. من در عالم سياست شخصيت حقوقي ندارم ولي ابطحي دارد. اين اتفاقأ خيلي مهم است.
خودت لطف کن و دوباره نوشتهاش را بخوان که به جای جواب درست دادن دارد ميگويد: "معلوم است سفر بسیار موفقی آقای خاتمی در داووس داشته که به این شکل مسخره و با سرعت دست به کار شده اند". او با همين منطق سالها مديريت کرده و ما را به همين راه کشانده که باورهای او را باور کنيم، به چه حسابي؟ او هنوز آدم ارشد جمهوری اسلاميست. شخصيت حقوقي دارد.
خودش در مصاحبه با روزنامهی اعتماد ملي ميگويد: "نكته ديگر اينكه شايد بشود گفت كه من به نوعي يك آدم خودسر هستم. يعني كارهايي كه تصميمشان را ميگيرم، ميكنم. البته حدودش را رعايت ميكنم ولي خيلي اهل احتياط كردن و اينها نيستم و معمولاً كار خودم را ميكنم.چوبش را هم زياد خورده ام به خصوص به خاطر مطالب، خيلي ها گله مي كردند و حتي يكي دوبار با دو سه نفر دعوايم شد". اسم ابطحي را بردار و اسم احمدی نژاد را بنويس جلوی اين جملهها.
خوب همين کيلويي حرف زدن مديران ارشد جمهوری اسلامي اوضاع را رسانده به اينجا. برخلاف شما که نوشتهايد من نميخواهم سر به تن ابطحي باشد اتفاقأ من خيلي هم دلم ميخواهد که سر به تنش باشد ولي بلاخره حالا که آمده و رسانهی شخصياش را با حساسيتهايي که خودش هم دربارهشان توضيح داده اداره ميکند لااقل مناسباتش را هم رعايت کند. اين که نوشتهام حرفهايش آدم را از اصلاح طلبان بيزار ميکند و شما ميگوييد چرا برای اين است که اصلاح طلبهايي که من و لابد شما بهشان رأی داديم از روی همين کارهای بي جايي که انجام دادند و فرصت سوزیهایشان همه را از خودشان رويگردان کردند. حالا رأیهای احمدی نژاد را از او بگيرند باز خودتان بشماريد اصلأ چقدر رأی به خود اصلاح طلبان دادند؟ واقعأ قابل گفتن است؟
ابطحي هنوز در مقام سياسي آدم فعاليست چه معني دارد که خودسر بودنش را خيلي هم با مزه تعريف کند؟ ما داريم چوب همين خودسر حرف زدنها را ميخوريم. يعني اين نوشتهی من که که دفتر مرکزی آی بي ام در بريزبن است نه در سيدني با نوشتهی ابطحي که به جای جواب درست و حسابي به روزنامهای که خبر جعل کرده دربارهی رئيس جمهور سابق ايران که هنوز هم وزنهی سياسيست برداشته حرف نسنجيدهی سياسي زده يکيست؟
ابطحي نوشته: " این شیطنت همیشگی اسرائیلی هاست". خوب پس چرا پای خبرهای جعلي کيهان که ميرسد نمينويسد اين هم شيطنت هميشگي ايرانيهاست؟ يعني آن روزنامهای که خبر جعل کرده نمايندگي داشته از طرف مردم اسرائيل؟
همين حرفهای کيلوييست که کشور را رسانده به اينجا. خوب اين حرفها بهانه ميدهد به هر آدمي که بر مبنای حرف نسنجيدهی ابطحي بگويد به اين ترتيب همهی ايرانيها هم گرفتاری دارند. من و شما که همين جا داريم با چنگ و دندان از حيثيت کشورمان با بد و خوبش و به عنوان ايراني دفاع ميکنيم اثر اين حرفها را داريم حس ميکنيم. قبول نداريد؟
من اينجا در اين وبلاگ حتي با احتساب سابقهی کاریام باز هم فقط روزنامهنگارم. نه حکمي دادهام که مسئولش باشم و نه خبری را تراشيدهام که حالا بابتش جواب بدهم اما ابطحي بي محابا دارد خبر ميتراشد. وبلاگ ابطحي وبلاگ من و شما نيست که کارهای نبودهایم. او خودش دايم مينويسد ما مثل شما نيستيم و معذور است. درست هم ميگويد. هر حکومت ديگری هم ميبايست آدمهايش امين باشند. ولي با منطق خودش که ميگويد حالا بايد برای هر حرفي که زده ميشود بايد دقت کرد او هم بايد دقت کند چه ميگويد. روزنامهنگاری که اين خبر را نوشته ممکن است اسرائيلي باشد اما نمايندهی اسرائيل نيست.
اين آخری را هم که لطف کردی و نوشتي که: "درثانی واسه چی یه حرف ابطحی باعث میشه آدم از کل اصلاح
طلب ها بیزار بشه؟ حتما این جمله تو خیلی ژورنالیستی و منطبق با عقل و منطقه و حرفای بقیه همه برخلاف اصول اخلاقی و روزنامه نگاری"، اين را جوابش را به خودت واگذار ميکنم که ببيني اصلاح طلبها بعد از خاتمي چقدر در انتخابات رأی آوردند.
ميداني سعيد عزيز اين که آدم اين حرفها را نزند و به جايش يا قربان صدقه برود يا آرزوی مرگ بکند کار درستي نيست، لااقل من درستش نميدانم. همين که شما لطف ميکني و اشکال نوشتهی مرا تذکر ميدهي بلاخره ميتواند به اهل سياست هم سرايت کند. اگر دوست داری برای اين حرفم اسم بگذارم اسمش اصول اخلاقي و روزنامهنگاریست. منطبق بر عقل و منطق هم هست. ولي من حرفهای بقيه را نخواندهام که دربارهشان نظر بدهم. مسئول حرف خودم هستم که مبادا به کسي صدمه بزند. اين همين چيزیست که برای ابطحي نوشته بودم. اظهار نظر "خودسرانهی" او نبايد به بهای گرفتار شدن يک ملت تمام بشود. اين را خودش هر روز دارد هوار ميزند، حالا من به سر او هوار ميزنم چون به رئيس او رأی داده بودم.
خيلي سپاسگزارم که به درست نوشتنم حساس هستي.
سعيد عزيز! خيلي هم ممنون که وقت ميگذاری و به قول خودت هزار تا اطلاعات غلط من را هم پيدا ميکني ولي فقط دو تا کامنتش را مينويسي. خوب اگر همه را بنويسي لااقل به من و ديگران محبت کردهای که من اشتباه ننويسم، ديگران هم اشتباه نخوانند.
دربارهی قدم زدن با دايناسورها منبع نوشتهام روزنامهی The Courier Mail بود. شايد درستش اين بود که آن را هم دوباره کنترل ميکردم.
دربارهی دفتر مرکزی آی بي ام هم باز اين را از دوستم شنيده بودم که مهندس کامپيوتر است. شايد هم او درست گفته و من درست متوجه نشدهام، گناهش گردن من است. باز هم اگر اشتباهي در اين مورد که دفتر مرکزیشان به جای بريزبن در سيدنيست و شما ميدانستي و برايم ايميل زدی خوب بود در کامنتدوني مينوشتي تا مابقي هم بدانند. با اين حال در اين دو مورد حرف حسابت جواب ندارد. اما دربارهی مسابقات کريکت چه چيزیاش غلط بوده اين را من بايد بپرسم. چه چيزی غلط بوده؟ دربارهی مسابقهی ميان انگلستان و استراليا در ويکي پديا اطلاعات تکميلياش را به دست آوردم. لابد رقابتهای کريکت را دنبال ميکني. آن را هم بنويس که همه بدانيم.
به هر حال خيلي هم ممنون که توقع داری نوشتههايم دقيقتر باشد. بايد باشد. اما يک حرف ديگری هم هست که آن را روا نميدانم به خودم و اصل موضوع به آن آدمي برميگردد که وبلاگ را مينويسد. من در عالم سياست شخصيت حقوقي ندارم ولي ابطحي دارد. اين اتفاقأ خيلي مهم است.
خودت لطف کن و دوباره نوشتهاش را بخوان که به جای جواب درست دادن دارد ميگويد: "معلوم است سفر بسیار موفقی آقای خاتمی در داووس داشته که به این شکل مسخره و با سرعت دست به کار شده اند". او با همين منطق سالها مديريت کرده و ما را به همين راه کشانده که باورهای او را باور کنيم، به چه حسابي؟ او هنوز آدم ارشد جمهوری اسلاميست. شخصيت حقوقي دارد.
خودش در مصاحبه با روزنامهی اعتماد ملي ميگويد: "نكته ديگر اينكه شايد بشود گفت كه من به نوعي يك آدم خودسر هستم. يعني كارهايي كه تصميمشان را ميگيرم، ميكنم. البته حدودش را رعايت ميكنم ولي خيلي اهل احتياط كردن و اينها نيستم و معمولاً كار خودم را ميكنم.چوبش را هم زياد خورده ام به خصوص به خاطر مطالب، خيلي ها گله مي كردند و حتي يكي دوبار با دو سه نفر دعوايم شد". اسم ابطحي را بردار و اسم احمدی نژاد را بنويس جلوی اين جملهها.
خوب همين کيلويي حرف زدن مديران ارشد جمهوری اسلامي اوضاع را رسانده به اينجا. برخلاف شما که نوشتهايد من نميخواهم سر به تن ابطحي باشد اتفاقأ من خيلي هم دلم ميخواهد که سر به تنش باشد ولي بلاخره حالا که آمده و رسانهی شخصياش را با حساسيتهايي که خودش هم دربارهشان توضيح داده اداره ميکند لااقل مناسباتش را هم رعايت کند. اين که نوشتهام حرفهايش آدم را از اصلاح طلبان بيزار ميکند و شما ميگوييد چرا برای اين است که اصلاح طلبهايي که من و لابد شما بهشان رأی داديم از روی همين کارهای بي جايي که انجام دادند و فرصت سوزیهایشان همه را از خودشان رويگردان کردند. حالا رأیهای احمدی نژاد را از او بگيرند باز خودتان بشماريد اصلأ چقدر رأی به خود اصلاح طلبان دادند؟ واقعأ قابل گفتن است؟
ابطحي هنوز در مقام سياسي آدم فعاليست چه معني دارد که خودسر بودنش را خيلي هم با مزه تعريف کند؟ ما داريم چوب همين خودسر حرف زدنها را ميخوريم. يعني اين نوشتهی من که که دفتر مرکزی آی بي ام در بريزبن است نه در سيدني با نوشتهی ابطحي که به جای جواب درست و حسابي به روزنامهای که خبر جعل کرده دربارهی رئيس جمهور سابق ايران که هنوز هم وزنهی سياسيست برداشته حرف نسنجيدهی سياسي زده يکيست؟
ابطحي نوشته: " این شیطنت همیشگی اسرائیلی هاست". خوب پس چرا پای خبرهای جعلي کيهان که ميرسد نمينويسد اين هم شيطنت هميشگي ايرانيهاست؟ يعني آن روزنامهای که خبر جعل کرده نمايندگي داشته از طرف مردم اسرائيل؟
همين حرفهای کيلوييست که کشور را رسانده به اينجا. خوب اين حرفها بهانه ميدهد به هر آدمي که بر مبنای حرف نسنجيدهی ابطحي بگويد به اين ترتيب همهی ايرانيها هم گرفتاری دارند. من و شما که همين جا داريم با چنگ و دندان از حيثيت کشورمان با بد و خوبش و به عنوان ايراني دفاع ميکنيم اثر اين حرفها را داريم حس ميکنيم. قبول نداريد؟
من اينجا در اين وبلاگ حتي با احتساب سابقهی کاریام باز هم فقط روزنامهنگارم. نه حکمي دادهام که مسئولش باشم و نه خبری را تراشيدهام که حالا بابتش جواب بدهم اما ابطحي بي محابا دارد خبر ميتراشد. وبلاگ ابطحي وبلاگ من و شما نيست که کارهای نبودهایم. او خودش دايم مينويسد ما مثل شما نيستيم و معذور است. درست هم ميگويد. هر حکومت ديگری هم ميبايست آدمهايش امين باشند. ولي با منطق خودش که ميگويد حالا بايد برای هر حرفي که زده ميشود بايد دقت کرد او هم بايد دقت کند چه ميگويد. روزنامهنگاری که اين خبر را نوشته ممکن است اسرائيلي باشد اما نمايندهی اسرائيل نيست.
اين آخری را هم که لطف کردی و نوشتي که: "درثانی واسه چی یه حرف ابطحی باعث میشه آدم از کل اصلاح
طلب ها بیزار بشه؟ حتما این جمله تو خیلی ژورنالیستی و منطبق با عقل و منطقه و حرفای بقیه همه برخلاف اصول اخلاقی و روزنامه نگاری"، اين را جوابش را به خودت واگذار ميکنم که ببيني اصلاح طلبها بعد از خاتمي چقدر در انتخابات رأی آوردند.
ميداني سعيد عزيز اين که آدم اين حرفها را نزند و به جايش يا قربان صدقه برود يا آرزوی مرگ بکند کار درستي نيست، لااقل من درستش نميدانم. همين که شما لطف ميکني و اشکال نوشتهی مرا تذکر ميدهي بلاخره ميتواند به اهل سياست هم سرايت کند. اگر دوست داری برای اين حرفم اسم بگذارم اسمش اصول اخلاقي و روزنامهنگاریست. منطبق بر عقل و منطق هم هست. ولي من حرفهای بقيه را نخواندهام که دربارهشان نظر بدهم. مسئول حرف خودم هستم که مبادا به کسي صدمه بزند. اين همين چيزیست که برای ابطحي نوشته بودم. اظهار نظر "خودسرانهی" او نبايد به بهای گرفتار شدن يک ملت تمام بشود. اين را خودش هر روز دارد هوار ميزند، حالا من به سر او هوار ميزنم چون به رئيس او رأی داده بودم.
خيلي سپاسگزارم که به درست نوشتنم حساس هستي.
نظرات