معماهای جهان سومي
يک چيزی بنويسم ببينيد وضع ما جهان سوميها چقدر به عبارتي رقت انگيز شده.
چند وقت پيش يک مقالهای مربوط به کارهای خودم را ميخواندم که ارجاع داده بود به يک تحقيق ديگری که در چين انجامش دادهاند. تحقيق چينيها عبارت بوده از اين که ببينند اگر مادران باردار تحت فشارهای عصبي باشند اين فشارها چه تأثيری در ساختار مغزی جنينشان ميگذارد و بعدتر چقدر در راه رفتن و نشستن و هوش بچه اثر ميگذارد.
اين را داشته باشيد تا بپرم در يک بخش ديگر موضوع.
ديروز و امروز چند تا فرم مربوط به کارهای آزمايشگاه را بايد پر ميکردم. در واقع بايد چند تا آزمايش را روی موشها انجام بدهم که قبل از آن بايد مجوز بگيرم که چند تا موش لازم دارم، چه بلايي قرار است سرشان بيايد و برای همين کارها کدام دامپزشکي را خبر ميکنيد که مواظب باشد موشها آزار زيادی نبينند. حالا اين که نوشتم خلاصهی داستان فرمها بود وگرنه اصل فرمها آنقدر بنويس بنويس دارد که آدم به چه کنم ميافتد.
فکر کنيد اين فرمها ميروند در يک کميتهای مطرح ميشوند و گاهي مثل سال گذشته چند تا ايراد هم ميگيرند و باز بايد اصلاح بشوند تا دست آخر موشها بيايند و آن آخر کار هم بايد همه را مرده و زنده معلوم کرده باشيد که چه بلايي سرشان آمده وگرنه آزمايشگاه را تعطيل ميکنند.
اين از اين طرف.
آن مقالهی چينيها را که خيلي هم مهم بود از طرف دانشکده داديم به يکي از مترجميني که کارش ترجمهی چيني به انگليسي بود. در واقع هر جا اشارهای به اين مقاله شده بود به خلاصهاش بود که به زبان انگليسي منتشر کرده بودند ولي اصل مقاله به زبان چيني بود.
حالا که مقاله ترجمه شده ميبينيم چينيها برداشتهاند چند تا خانم باردار را گذاشتهاند زير آزمايشهای خيلي دردناک مغز و اعصاب که ببينند اثر اين آزمايشها روی جنين و بعد نوزاد آنها چه ميشود. نه گذاشتهاند و نه برداشتهاند خود آدمها را آزمايش کردهاند بعد هم مقاله دادهاند بيرون.
اين از آن اتفاقات عجيبيست که فقط ميشود در کشورهای جهان سوم انجامشان داد. نه که همه چيز بي حساب و کتاب است. اتفاق پيچيدهای هم نيست در نظر مردم واين مصيبت اصليست. يعني اگر بيماران را بدون اجازه از خودشان بگيرند به باد آزمايش هيچکس نيست که برود ادعا کند که اين آزمايشها اصلأ غير قانونيست و بايد مجوز داشته باشند.
در دانشگاههای علوم پزشکي ايران تا جايي که ميدانم يک درس اخلاق پزشکي هست که آنقدر در تناقض با وضع جاری مملکت است که دانشجوها هر چقدر هم که بخواهند رعايت کنند اصلأ يکي به خودشان هم بگويد بيا مثلأ آزمايش را روی خودت انجام بدهيم مشکلي ندارند.
گاهي فکر ميکنم اگر روزگاری بروند و با معيارهای دقيق امروزی نتايج تحقيقات پزشکي در کشورهای جهان سوم منجمله ايران را بررسي کنند خود آزمايشگرها هم به دردسر ميافتند. معياری در کار نيست که با قياس با آن بشود تشخيص داد يک ازمايش از کجا به بعد دارد به آزمايش شونده صدمه ميزند. تنها معيار اين است که آزمايش شونده اگر انسان باشد از درد داد بزند، حيوانات هم که اصلأ موضوعيت ندارند.
خيلي معمای بزرگي شده برای من که مثلأ کدام موضوع از درجهی اهميت بالاتر برخوردار است. مثلأ بايد همه شروع کنند از اينجور حقوق انساني دفاع کنند و بعد برسند به موضوعات ديگر يا مثلأ اگر جامعه اصولأ همين حقوق را بچسبد و تحقق همينها را دنبال کند آنوقت يک قدم بزرگ برداشته است به سمت احقاق مابقي حقوق اجتماعي.
حقيقتش نميدانم جواب اين معما چيست ولي هر چه که هست همينقدر که يک دندانپزشک هم بردارد بدون توضيح دادن دربارهی مواد و لوازمي که ميخواهد با آنها دندان بيمار را معالجه کند دست به دندان مريض بزند ميتواند نقص يک حقوق انساني تلقي بشود.
اتفاقأ اين همان جاييست که آدم باز دچار همان معما ميشود که آيا اگر آدمهای تحصيلکردهی در کشورهای جهان سوم خودشان نتوانند همين اصول را در رعايت حقوق انساني به کار بگيرند آنوقت چطور ميشود حرف همين آدمها را باور کرد که برای اصول پيچيدهتر اجتماعي راه بيفتند و علمدار حرکتهای اجتماعي بشوند؟
فکرش را بکنيد همه توی ايران و بيرون از ايران دارند ميزنند توی سرشان که زنداني بايد وکيل داشته باشد ولي هيچکس نميپرسد اگر مثلأ بيمار از دندانپزشکش پرسيد که چرا به من نگفتي بايد قبل از فرو کردن سوزن توی لثهام آزمايش حساسيت بدهم و فقط به سؤال و جواب شفاهي قناعت کردی اين را بايد چکار کرد؟
آن آقای دندانپزشک که ديگر باسواد است. با آن آدم باسواد بايد چکار کرد؟
چند تا از باسوادهایمان، همهمان، که دربارهی حقوق انساني آدمها حرف ميزنيم ميتوانيم از اين سؤالها بپرسيم يا برويم مثلأ فرم درست کنيم بدهيم به نظام پزشکي و اگر نپذيرفتند ازشان شکايت کنيم؟ ميدانيد به نظرم ما خودمانيم که معيار نداريم.
چند وقت پيش يک مقالهای مربوط به کارهای خودم را ميخواندم که ارجاع داده بود به يک تحقيق ديگری که در چين انجامش دادهاند. تحقيق چينيها عبارت بوده از اين که ببينند اگر مادران باردار تحت فشارهای عصبي باشند اين فشارها چه تأثيری در ساختار مغزی جنينشان ميگذارد و بعدتر چقدر در راه رفتن و نشستن و هوش بچه اثر ميگذارد.
اين را داشته باشيد تا بپرم در يک بخش ديگر موضوع.
ديروز و امروز چند تا فرم مربوط به کارهای آزمايشگاه را بايد پر ميکردم. در واقع بايد چند تا آزمايش را روی موشها انجام بدهم که قبل از آن بايد مجوز بگيرم که چند تا موش لازم دارم، چه بلايي قرار است سرشان بيايد و برای همين کارها کدام دامپزشکي را خبر ميکنيد که مواظب باشد موشها آزار زيادی نبينند. حالا اين که نوشتم خلاصهی داستان فرمها بود وگرنه اصل فرمها آنقدر بنويس بنويس دارد که آدم به چه کنم ميافتد.
فکر کنيد اين فرمها ميروند در يک کميتهای مطرح ميشوند و گاهي مثل سال گذشته چند تا ايراد هم ميگيرند و باز بايد اصلاح بشوند تا دست آخر موشها بيايند و آن آخر کار هم بايد همه را مرده و زنده معلوم کرده باشيد که چه بلايي سرشان آمده وگرنه آزمايشگاه را تعطيل ميکنند.
اين از اين طرف.
آن مقالهی چينيها را که خيلي هم مهم بود از طرف دانشکده داديم به يکي از مترجميني که کارش ترجمهی چيني به انگليسي بود. در واقع هر جا اشارهای به اين مقاله شده بود به خلاصهاش بود که به زبان انگليسي منتشر کرده بودند ولي اصل مقاله به زبان چيني بود.
حالا که مقاله ترجمه شده ميبينيم چينيها برداشتهاند چند تا خانم باردار را گذاشتهاند زير آزمايشهای خيلي دردناک مغز و اعصاب که ببينند اثر اين آزمايشها روی جنين و بعد نوزاد آنها چه ميشود. نه گذاشتهاند و نه برداشتهاند خود آدمها را آزمايش کردهاند بعد هم مقاله دادهاند بيرون.
اين از آن اتفاقات عجيبيست که فقط ميشود در کشورهای جهان سوم انجامشان داد. نه که همه چيز بي حساب و کتاب است. اتفاق پيچيدهای هم نيست در نظر مردم واين مصيبت اصليست. يعني اگر بيماران را بدون اجازه از خودشان بگيرند به باد آزمايش هيچکس نيست که برود ادعا کند که اين آزمايشها اصلأ غير قانونيست و بايد مجوز داشته باشند.
در دانشگاههای علوم پزشکي ايران تا جايي که ميدانم يک درس اخلاق پزشکي هست که آنقدر در تناقض با وضع جاری مملکت است که دانشجوها هر چقدر هم که بخواهند رعايت کنند اصلأ يکي به خودشان هم بگويد بيا مثلأ آزمايش را روی خودت انجام بدهيم مشکلي ندارند.
گاهي فکر ميکنم اگر روزگاری بروند و با معيارهای دقيق امروزی نتايج تحقيقات پزشکي در کشورهای جهان سوم منجمله ايران را بررسي کنند خود آزمايشگرها هم به دردسر ميافتند. معياری در کار نيست که با قياس با آن بشود تشخيص داد يک ازمايش از کجا به بعد دارد به آزمايش شونده صدمه ميزند. تنها معيار اين است که آزمايش شونده اگر انسان باشد از درد داد بزند، حيوانات هم که اصلأ موضوعيت ندارند.
خيلي معمای بزرگي شده برای من که مثلأ کدام موضوع از درجهی اهميت بالاتر برخوردار است. مثلأ بايد همه شروع کنند از اينجور حقوق انساني دفاع کنند و بعد برسند به موضوعات ديگر يا مثلأ اگر جامعه اصولأ همين حقوق را بچسبد و تحقق همينها را دنبال کند آنوقت يک قدم بزرگ برداشته است به سمت احقاق مابقي حقوق اجتماعي.
حقيقتش نميدانم جواب اين معما چيست ولي هر چه که هست همينقدر که يک دندانپزشک هم بردارد بدون توضيح دادن دربارهی مواد و لوازمي که ميخواهد با آنها دندان بيمار را معالجه کند دست به دندان مريض بزند ميتواند نقص يک حقوق انساني تلقي بشود.
اتفاقأ اين همان جاييست که آدم باز دچار همان معما ميشود که آيا اگر آدمهای تحصيلکردهی در کشورهای جهان سوم خودشان نتوانند همين اصول را در رعايت حقوق انساني به کار بگيرند آنوقت چطور ميشود حرف همين آدمها را باور کرد که برای اصول پيچيدهتر اجتماعي راه بيفتند و علمدار حرکتهای اجتماعي بشوند؟
فکرش را بکنيد همه توی ايران و بيرون از ايران دارند ميزنند توی سرشان که زنداني بايد وکيل داشته باشد ولي هيچکس نميپرسد اگر مثلأ بيمار از دندانپزشکش پرسيد که چرا به من نگفتي بايد قبل از فرو کردن سوزن توی لثهام آزمايش حساسيت بدهم و فقط به سؤال و جواب شفاهي قناعت کردی اين را بايد چکار کرد؟
آن آقای دندانپزشک که ديگر باسواد است. با آن آدم باسواد بايد چکار کرد؟
چند تا از باسوادهایمان، همهمان، که دربارهی حقوق انساني آدمها حرف ميزنيم ميتوانيم از اين سؤالها بپرسيم يا برويم مثلأ فرم درست کنيم بدهيم به نظام پزشکي و اگر نپذيرفتند ازشان شکايت کنيم؟ ميدانيد به نظرم ما خودمانيم که معيار نداريم.
نظرات