نميشود اسم خيابانها را به اسم گلهای ايراني گذاشت؟
يک کمي حرفهای گياهشناسانه بزنم که بدانيد و آگاه باشيد در ايران چه چيزهای درست و حسابي پيدا ميشود.
اول از جزيرهی کيش که لابد ميدانيد درخت انجير معابد دارد که به اسم "ليل" هم معروف است. معلوم نيست چرا بعضي محليها به اين درخت ميگويند "مکر زن"! خلاصه اين که ميوههای قرمز اين درخت ليل را که ميپزند برای دل درد خوب است. يک نکتهی خيلي جالبش هم اين است که آن دل درد خيلي شديد محصول انگل "ژيارديا" ست که تقريبأ در تمام سواحل شمال و جنوب ايران فراوان است. اگر بنا بود ساحل نشينها برای رفع دل درد ژياردياييشان بروند دارويي مثل مترونيدازول بخورند بايد سالي به دوازده ماه گرفتارش ميبودند ولي ميوهی ليل کار ژيارديا را ميسازد، اساسي.
معروفترين گل ايران يک گونهی سوسن است که اسم فارسياش سوسن چلچراغيست که بعضيجاها به اسم سوسن داماش هم معروف شده. اگر جايي به زبان انگليسي ديديد نوشتهاند Lilium Ledebouri همان سوسن ايران است که آدم عاقلي اگر در تشکيلات گردشگری ايران بود همين يک قلم را ميگذاشت به مسابقهی عکاسي بينالمللي آنوقت ميديديد چقدر عکاس توی دنيا سر و دست ميشکستند که بيايند برای عکس گرفتن از سوسن چلچراغي.
يک گل لاله خيلي حسابي هم اطراف ملاير هست که به اسم لالهی سرنگون ميشناسندش و پياز بزرگي دارد و ميشود مدتها در بيرون از خاک نگهش داشت. اسم انگليسي اين لالهی ايراني هم "فريتيلاريا امپرياليس" هست. يک وقتي ديدم در ملاير يک آدمي ميگفت حتي ميشود پياز لالهی سرنگون را هم خورد، من البته نخوردم و حالا حسرتش را ميخورم.
يک جنگل نخل وحشي که به اسم "نانه تروپ" هم معروف است در بلوچستان ايران هست که جان ميدهد برای ساخت فيلم. چرا؟ چون اطراف اين نخلها کلي حشره و پرنده زندگي ميکنند که جاهای ديگر وجود ندارند. اين نانه تروپ هم خيلي ديدنيست.
اگر گذارتان به کردستان افتاد حتمأ برويد و معروفترين ارکيدهی جهان را ببينيد. اسمش "کامپارينا کامپارينا" هست و نه تنها خيلي زيباست بلکه هيچ جای دنيا هم عمل نميآيد مگر در کردستان. عجيب زيباست، من از نزديک ديدمشان.
اگر در کوره راههای ايران داشتيد از گرسنگي تلف ميشديد يک شيريني طبيعي هست که تمام کنار جادهها رشد ميکند. در واقع يک گياه است که اسمش را به فارسي گذاشتهاند "شکر تيغال"، يک قلمبهی شکر است که رويش را يک پوستهی تيغدار پوشانده. خيالتان جمع که نه از خوردن شما کم ميشود و نه شما از خوردنش سير ميشويد. يک بار به نظرم نيم کيلويش را خوردم. هيچ چيزیتان هم نميشود.
توی خوزستان (که خيلي دمش گرم است) هم که درخت "کنار"- بر وزن منار- هست که بهترين ميوهاش را در شوشتر پيدا ميکنيد. برگ درخت کنار را خشک ميکنند و تبديل ميشود به سدر که اسم محلياش "ختمي"ست. اگر تازه کار باشيد برای شستن سرتان با ختمي طبيعي احتمالأ دو روز زير دوش ميمانيد تا دانههای پودر ختمي از سرتان بيايد بيرون. اما اگر يک اهل شوشتر رفيقتان باشد ميگويد سرتان را خشک کنيد و بعد دستتان را ببريد لای موهایتان و آنها را بتکانيد. تمام پودر ختمي از سرتان ميآيد بيرون. بعدش موهای سرتان مثل شبق برق ميزند. چه بويي ميدهد اين ختمی شوشتر!
راستي هيچ عکاس حرفهای از گلها و گياهان ايران عکاسي نکرده؟ تا جايي که ميدانم فقط دکتر قهرمان اينکار را انجام داده که البته کارش عکاسي نيست. اسم گلهای ايراني هم که روی خيابانها نيست.
خوب است خانم ابتکار که حالا در شورای شهر تهران است از اين کارها انجام بدهد که باقي شهرها هم ياد بگيرند. بلاخره هشت سال رئيس سازمان متولي طبيعت ايران بوده و بايد بتواند باقي اعضای شورای شهر را قانع کند که اسم گياهان ايراني چيزی کمتر از اسمهای ديگر نيست. مردم هم بدشان نميآيد اسم کوچه و خيابانها به زندگي نزديک بشود. به فکر رأیهای مردم هم که باشند بلاخره مردم پسندتر است. مثلأ کوچههای يک منطقه بشوند به اسم يک گياه و با شماره.
خوزستان که همهاش ميشود نخل و شماره هم کم ميآوريم.
اول از جزيرهی کيش که لابد ميدانيد درخت انجير معابد دارد که به اسم "ليل" هم معروف است. معلوم نيست چرا بعضي محليها به اين درخت ميگويند "مکر زن"! خلاصه اين که ميوههای قرمز اين درخت ليل را که ميپزند برای دل درد خوب است. يک نکتهی خيلي جالبش هم اين است که آن دل درد خيلي شديد محصول انگل "ژيارديا" ست که تقريبأ در تمام سواحل شمال و جنوب ايران فراوان است. اگر بنا بود ساحل نشينها برای رفع دل درد ژياردياييشان بروند دارويي مثل مترونيدازول بخورند بايد سالي به دوازده ماه گرفتارش ميبودند ولي ميوهی ليل کار ژيارديا را ميسازد، اساسي.
معروفترين گل ايران يک گونهی سوسن است که اسم فارسياش سوسن چلچراغيست که بعضيجاها به اسم سوسن داماش هم معروف شده. اگر جايي به زبان انگليسي ديديد نوشتهاند Lilium Ledebouri همان سوسن ايران است که آدم عاقلي اگر در تشکيلات گردشگری ايران بود همين يک قلم را ميگذاشت به مسابقهی عکاسي بينالمللي آنوقت ميديديد چقدر عکاس توی دنيا سر و دست ميشکستند که بيايند برای عکس گرفتن از سوسن چلچراغي.
يک گل لاله خيلي حسابي هم اطراف ملاير هست که به اسم لالهی سرنگون ميشناسندش و پياز بزرگي دارد و ميشود مدتها در بيرون از خاک نگهش داشت. اسم انگليسي اين لالهی ايراني هم "فريتيلاريا امپرياليس" هست. يک وقتي ديدم در ملاير يک آدمي ميگفت حتي ميشود پياز لالهی سرنگون را هم خورد، من البته نخوردم و حالا حسرتش را ميخورم.
يک جنگل نخل وحشي که به اسم "نانه تروپ" هم معروف است در بلوچستان ايران هست که جان ميدهد برای ساخت فيلم. چرا؟ چون اطراف اين نخلها کلي حشره و پرنده زندگي ميکنند که جاهای ديگر وجود ندارند. اين نانه تروپ هم خيلي ديدنيست.
اگر گذارتان به کردستان افتاد حتمأ برويد و معروفترين ارکيدهی جهان را ببينيد. اسمش "کامپارينا کامپارينا" هست و نه تنها خيلي زيباست بلکه هيچ جای دنيا هم عمل نميآيد مگر در کردستان. عجيب زيباست، من از نزديک ديدمشان.
اگر در کوره راههای ايران داشتيد از گرسنگي تلف ميشديد يک شيريني طبيعي هست که تمام کنار جادهها رشد ميکند. در واقع يک گياه است که اسمش را به فارسي گذاشتهاند "شکر تيغال"، يک قلمبهی شکر است که رويش را يک پوستهی تيغدار پوشانده. خيالتان جمع که نه از خوردن شما کم ميشود و نه شما از خوردنش سير ميشويد. يک بار به نظرم نيم کيلويش را خوردم. هيچ چيزیتان هم نميشود.
توی خوزستان (که خيلي دمش گرم است) هم که درخت "کنار"- بر وزن منار- هست که بهترين ميوهاش را در شوشتر پيدا ميکنيد. برگ درخت کنار را خشک ميکنند و تبديل ميشود به سدر که اسم محلياش "ختمي"ست. اگر تازه کار باشيد برای شستن سرتان با ختمي طبيعي احتمالأ دو روز زير دوش ميمانيد تا دانههای پودر ختمي از سرتان بيايد بيرون. اما اگر يک اهل شوشتر رفيقتان باشد ميگويد سرتان را خشک کنيد و بعد دستتان را ببريد لای موهایتان و آنها را بتکانيد. تمام پودر ختمي از سرتان ميآيد بيرون. بعدش موهای سرتان مثل شبق برق ميزند. چه بويي ميدهد اين ختمی شوشتر!
راستي هيچ عکاس حرفهای از گلها و گياهان ايران عکاسي نکرده؟ تا جايي که ميدانم فقط دکتر قهرمان اينکار را انجام داده که البته کارش عکاسي نيست. اسم گلهای ايراني هم که روی خيابانها نيست.
خوب است خانم ابتکار که حالا در شورای شهر تهران است از اين کارها انجام بدهد که باقي شهرها هم ياد بگيرند. بلاخره هشت سال رئيس سازمان متولي طبيعت ايران بوده و بايد بتواند باقي اعضای شورای شهر را قانع کند که اسم گياهان ايراني چيزی کمتر از اسمهای ديگر نيست. مردم هم بدشان نميآيد اسم کوچه و خيابانها به زندگي نزديک بشود. به فکر رأیهای مردم هم که باشند بلاخره مردم پسندتر است. مثلأ کوچههای يک منطقه بشوند به اسم يک گياه و با شماره.
خوزستان که همهاش ميشود نخل و شماره هم کم ميآوريم.
نظرات