ما برای پرسيدن نام گلي ناشناس چه سفرها کرده‌ايم

سريال "هامي و کامي" را ديده بوديد؟ لابد بعضي‌ها ديده‌ بودند. من که غذا خوردنم همراه با تماشای تلويزيون و تقريبأ در فاصله‌ی يک متری تلويزيون بود هيچ قسمت اين مجموعه را از دست ندادم. تقريبأ همه‌اش را ديدم. علي‌الخصوص برای اين که اسم اصلي هامي هم مثل اسم من همايون بود.

بعدها که خودم اهل راديو و تلويزيون و برنامه ساختن شدم گاهي که به مجموعه‌ی "هامي و کامي" فکر مي‌کردم پيش خودم مي‌گفتم اصلأ چرا اين مجموعه را ساختند؟ يک ترانه‌ای با صدای محمد نوری به عنوان موسيقي مجموعه انتخاب شده بود که بيشتر به شناخت ايران ربط داشت و اين البته با معيارهايي که درباره‌ی شناخت ايران از کارهای نادر ابراهيمي سراغ داريم خيلي همخواني‌دارد.

اما چرا اين شناخت ايران را نداده بودند به مثلأ دو تا آدم بالغ‌تر نه دو تا نوجواني که داشتند با راندن دو تا ماشين سوزوکي خودشان داشتند با زندگي مستقل کلنجار مي‌رفتند؟ به نظرم مي‌آمد و هنوز هم به نظرم مي‌آيد که انگار يک طرح بوده که يک طرح ديگر را هم به زور در آن گنجانده‌اند.

آن ايرانشناسي‌اش را مي‌شود به ابراهيمي نسبت داد ولي آن دو تا نوجوان را مثلأ ممکن است به طرح‌های دستگاه‌ آموزش و پرورش آن دوره نسبت داد که کم‌کم داشتند برنامه‌های آموزش جنسي دانش‌آموزان را به برنامه‌های درسي مدارس اضافه مي‌کردند بدون اين که اصلأ ببينند ظرفيت پذيرش جامعه‌ی سنتي ايراني چقدر است. من واقعأ اين‌ حرفم گمانه زني‌ست و سندی ندارم از صحت يا سقم حرفم.

اگر اين طرح استفاده از نوجوانان برای مجموعه‌ی هامي و کامي قرار بوده يکباره نسل دوم خانواده‌ها را نشانه بگيرد و خانواده‌های درونگرای ايراني را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهد که حالا ديگر دنيا دنيای نوجوان‌هاست و بهتر است به جای مقابله با خواسته‌های‌شان آن‌ها را همراهي کنيد مي‌شود گفت نتيجه‌اش کاملأ برعکس شد.

يعني رسانه‌ی ايراني‌ای که داشت با مردم سنتي سر و کله مي‌زد برای پذيرفت خود رسانه به جای اين که زورش را بزند که نسل اول کم‌کم تغييرات را بپذيرد و راه را برای نسل دوم باز کند با آن جهشي که از روی نسل اول کرد تا برسد به نسل بعدی که در سايه‌ی خانواده قرار گرفته بود عملأ خودش را در منگنه‌ی ميان نوجوان بي‌اختيار و خانواده‌ی صاحب اختيار قرار داد و تقريبأ له و لورده شد.

مثلأ مي‌شود به همين منوال جلو رفت و ديد چرا ناگهان شکل ديگر رسانه‌ی تصويری ايران در آن زمان که سينما باشد يکباره سر از فيلمفارسي ساختن درآورد. يعني تقريبأ اکثريت جامعه تلويزيون و سينما را کنار گذاشت و سينما بخصوص مشتريانش را در ميان گروه‌های ديگر اجتماعي پيدا کرد.

منظورم از اين حرف اين است که رسانه‌ها در کشورها يا فرهنگ‌هايي که اصولأ رسانه‌های جديد برای‌‌شان پديده‌های وارداتي هستند از روی ندانم‌کاری تبديل مي‌شوند به ضد رسانه و بعد دوباره برگرداندن‌شان به حالا جامعه‌پذير خيلي سخت مي‌شود. مثل همين انگي که هنوز هم روی سينمای ايران هست که حتي گريبان کارگردانان معروف را هم مي‌گيرد که گاهي بدشان نمي‌آيد فيلمفارسي بسازند.

خلاصه اين که هميشه به نظرم رسيده که همينطوری که نمي‌شود انتظار داشت مخاطبان نقاشي‌های قهوه‌خانه‌ای بلادرنگ قادر به درک مثلأ نقاشي‌های کوبيسم باشند و اگر مثلأ اين‌ها را بايد جزو مخاطبان بالقوه‌ی نقاشي فرض کرد که اگر آموزش ببينند کوبيسم را هم مي‌پسندند به همين ترتيب مثلأ مي‌شود فکر کرد که رسانه‌ها در کشورهای بدون سابقه‌ی رسانه‌ای هم يک واسطه‌ای لازم دارند.

حالا گفتم بدون سابقه‌ی رسانه‌ای البته حرف دقيقي نيست و بايد مي‌نوشتم بدون سابقه‌ی رسانه‌های مدرن.

يک وقتي يک طرحي داشتم و يک مدتي هم در يک دانشگاهي روی آن کار کردم که عبارت بود از پيدا کردن رسانه‌های واسطه. البته به يک جاهايي هم رسيد ولي خودم منصرف شدم و گذاشتمش برای يک وقت ديگر. مي‌دانيد يکي از آن رسانه‌‌های واسطه‌ای که برای ايران پيدا کردم چه چيزی بود؟ قصه‌گوها. نمونه‌ی فرد اعلايش را هم يک وقتي با اسماعيل ميرفخرايي و دو تا دوست ديگر پياده‌اش کرده بوديم. يادتان هست برنامه‌‌ی "گفتگو" که عصرهای پنجشنبه از راديو پخش مي‌شد.

حالا دارم آن الگو را دوباره به کار مي‌گيرم برای يک جای ديگری. فعلأ جالب دارد از آب درمي‌آيد، بخصوص که هشت سال تجربه‌ هم پشت همان داستان دارم.

خيلي گشتم که آهنگ "هامي و کامي" را پيدا کنم که لينک بدهم بشنويدش، نشد. حالا شعرش را مي‌نويسم که بدانيد چرا خيلي ايرانشناسانه بود.

ما برای پرسيدن نام گلي ناشناس
چه سفرها کرده‌ايم
ما برای بوسيدن خاک سر قله‌هات
چه خطرها کرده‌ايم
ما برای اينکه ايران خانه‌ی خوبان شود
رنج دوران برده‌ايم
ما برای اينکه ايران گوهری تابان شود
خون دل‌ها خورده‌ايم

ما برای بوئيدن بوی گل نسترن
چه سفرها کرده‌ايم
ما برای نوشيدن تلخابه‌های کوير
چه خطرها کرده‌ايم
ما برای اينکه ايران خانه‌ی خوبان شود
رنج دوران برده‌ايم
ما برای اينکه ايران گوهری تابان شود
خون دل‌ها خورده‌ايم

نظرات

پست‌های پرطرفدار