تجربه کردن عليتي، فکر کردن کوانتومي
حالا يک چيزی مينويسم که لابد بعضيهايتان خندهتان ميگيرد اما خوب مينويسمش.
به نظرم رسيده بود که اين حرف فلسفيای که ميگويد ما آدمها تجربهی هر پديدهای را جلوی تجربهی قبلياش ميگذاريم، که اسمش عليت است يک جورهايي ميشود علمي هم نگاهش کرد ولي با يک اسم و رسم و از يک زاويهی ديگر.
اين عليتي بودن پديدهها که همه ميدانند يعني هر پيامدی يک علتي دارد که ميشود همينطور عقب عقب رفت و علتها را پشت سر هم ديد چقدر هم در زندگي ما ايرانيها کاربرد دارد که هر چيزی را نسبت ميدهيم به ماقبلش.
فکر ميکردم اين عليت خيلي موضوع جالبيست و جايش در تجربه کردن است يعني ما عليتي تجربه ميکنيم. اما تا ميافتيم به فکر کردن يکباره کوانتومي فکر ميکنيم.
مثالش اين است که به يک گروه از سربازان که نگاه ميکنيد اگر از جلو نگاه کنيد فقط يک نفر را ميبينيد اما تا زاويهی ديدتان را تغيير ميدهيد ده نفر را ميبينيد. يک مثال ديگرش هم يک بسته کاغذ است که از بالا که نگاهش کنيد ميشود يک برگ کاغذ ولي از کنار که نگاهش کنيد ميشود صد تا برگ.
اين که از بالا نگاه کنيم و ببينيم ارتفاع کاغذ رويي در بستهی کاغذ به علت ورقهی زيرش است و آن زيری هم به همچنين ميشود عليتي و اين که هر ورق را جدا ببينيم ميشود کوانتومي (از نظر من).
فکر ميکردم اين عليتي يا کوانتومي نگاه کردن ما در شيوهی زندگيمان خيلي تأثير دارد. منظورم اين است که گاهي يادمان ميرود که اين زاويهی ديد ماست که دارد تصوير عجيبي از آن آدم روبرويمان به ما ميدهد. به جای اين که از روبرو نگاه کنيم و همين آنچه را که دارد نشان داده ميشود بپذيريم و احتمالأ تلاش برای تغييرات را هم باور کنيم يا مثلأ يک يا دو تا علت پشتي را بررسي کنيم ميرويم کوانتومي و از کنار نگاه ميکنيم و هزاران عامل با ربط يا بي ربط ديگر را هم ميآوريم در کارمان.
ميدانيد نتيجهاش تا جايي که همينطوری فکرش را کردهام ميشود اين که کوانتومي نگاه کردن ما که خيلي خيلي خودمان را در اجزاء درگير ميکنيم تبديل شده است به عامل از دست ديگران درآوردن فرصتها. يعني تا يک آدمي ميخواهد بگويد من به هر حال باورم را نسبت به يک چيزی تغيير دادهام او را حواله ميدهيم به صدها گرفتاریای که جز با نگاه کوانتومي و خيلي جزء نگر نميشود ديدشان و ممکن است هيچ ربط مستقيمي هم به آن آدم بيچاره نداشته باشد.
همين کوانتومها هم تبديل ميشودند به باورها و عقايد لايتغيرمان که مثلأ اگر جد و نياکانمان کاری انجام ندادهاند آن کوانتوم مربوط به انجام ندادن يک کار ميتواند تا امروز هم بر وضعيت زندگيمان تأثير بگذارد.
اين کوانتومي فکر کردن ما ايرانيها که اسمش هم از مدرن بودن زيادی خندهدار است به نظرم همين چيزیست که حالا به آن ميگويند حرفهای خاله زنکي يا عمو مردکي.
به نظرم رسيده بود که اين حرف فلسفيای که ميگويد ما آدمها تجربهی هر پديدهای را جلوی تجربهی قبلياش ميگذاريم، که اسمش عليت است يک جورهايي ميشود علمي هم نگاهش کرد ولي با يک اسم و رسم و از يک زاويهی ديگر.
اين عليتي بودن پديدهها که همه ميدانند يعني هر پيامدی يک علتي دارد که ميشود همينطور عقب عقب رفت و علتها را پشت سر هم ديد چقدر هم در زندگي ما ايرانيها کاربرد دارد که هر چيزی را نسبت ميدهيم به ماقبلش.
فکر ميکردم اين عليت خيلي موضوع جالبيست و جايش در تجربه کردن است يعني ما عليتي تجربه ميکنيم. اما تا ميافتيم به فکر کردن يکباره کوانتومي فکر ميکنيم.
مثالش اين است که به يک گروه از سربازان که نگاه ميکنيد اگر از جلو نگاه کنيد فقط يک نفر را ميبينيد اما تا زاويهی ديدتان را تغيير ميدهيد ده نفر را ميبينيد. يک مثال ديگرش هم يک بسته کاغذ است که از بالا که نگاهش کنيد ميشود يک برگ کاغذ ولي از کنار که نگاهش کنيد ميشود صد تا برگ.
اين که از بالا نگاه کنيم و ببينيم ارتفاع کاغذ رويي در بستهی کاغذ به علت ورقهی زيرش است و آن زيری هم به همچنين ميشود عليتي و اين که هر ورق را جدا ببينيم ميشود کوانتومي (از نظر من).
فکر ميکردم اين عليتي يا کوانتومي نگاه کردن ما در شيوهی زندگيمان خيلي تأثير دارد. منظورم اين است که گاهي يادمان ميرود که اين زاويهی ديد ماست که دارد تصوير عجيبي از آن آدم روبرويمان به ما ميدهد. به جای اين که از روبرو نگاه کنيم و همين آنچه را که دارد نشان داده ميشود بپذيريم و احتمالأ تلاش برای تغييرات را هم باور کنيم يا مثلأ يک يا دو تا علت پشتي را بررسي کنيم ميرويم کوانتومي و از کنار نگاه ميکنيم و هزاران عامل با ربط يا بي ربط ديگر را هم ميآوريم در کارمان.
ميدانيد نتيجهاش تا جايي که همينطوری فکرش را کردهام ميشود اين که کوانتومي نگاه کردن ما که خيلي خيلي خودمان را در اجزاء درگير ميکنيم تبديل شده است به عامل از دست ديگران درآوردن فرصتها. يعني تا يک آدمي ميخواهد بگويد من به هر حال باورم را نسبت به يک چيزی تغيير دادهام او را حواله ميدهيم به صدها گرفتاریای که جز با نگاه کوانتومي و خيلي جزء نگر نميشود ديدشان و ممکن است هيچ ربط مستقيمي هم به آن آدم بيچاره نداشته باشد.
همين کوانتومها هم تبديل ميشودند به باورها و عقايد لايتغيرمان که مثلأ اگر جد و نياکانمان کاری انجام ندادهاند آن کوانتوم مربوط به انجام ندادن يک کار ميتواند تا امروز هم بر وضعيت زندگيمان تأثير بگذارد.
اين کوانتومي فکر کردن ما ايرانيها که اسمش هم از مدرن بودن زيادی خندهدار است به نظرم همين چيزیست که حالا به آن ميگويند حرفهای خاله زنکي يا عمو مردکي.
نظرات