بلاخره قديمها هم کتاب فلسفي چاپ ميشده ديگر!، نه نه، گاهي بايد به موزههای علمي هم سر زد
يکي از ديدنيهای خانه (موزه)های علم اين است که با استفاده از قوانين فيزيک و خطای چشم، و دريافتهای مغزی از آن خطا يک اتاقي درست ميکنند با يک پنجره در ديوار کناریاش. وقتي يک نفر در يک طرف اتاق ايستاده کاملأ سر پاست اما به آن طرف ديگر اتاق که ميرود مجبور است قوز کند. کف اتاق شيب دارد. اما از پنجرهی کناری که راه رفتن ديگران را در اتاق ميببينيد متوجه شيب کف اتاق نميشويد، همه جا يک دست به نظر ميرسد، و اگر جلوی خودتان را نگيريد به آن که دارد در اتاق راه ميرود و مجبور است در انتهای ديگر اتاق قوز کند ميخنديد.
چون آزمايش سادهایست و سرگرم کننده هم هست در همهی خانههای علم ميشود اين اتاقک را ديد.
اما يک آزمايش سادهتری هم هست. آن آزمايش عبارت است از اين که در گرمای تابستان لباس گرم بپوشيم و برويم چند متری هم پيادهروی کنيم. بعد يک نفر که تيشرت پوشيده از پنجرهی کناری به عرق ريختنمان بخندد.
و باز يک آزمايش سادهتر از اين هم هست. اختراع چرخ را ناديده بگيريم و توانايي يک آدمي را در راندن دو تا از همين چرخها کنار بگذاريم و بعد خفه بشويم از دود و دم، و بعد دربارهی اين که چرا اين همه متقاضي برای جراحي زيبايي زياد و زيادتر ميشود حرف بزنيم، يا به عبارتي کاغذ سياه کنيم. و باز از آن پنجرهی کناری به چهرهی آدمهای دود زده بخنديم.
از اين آزمايشهای ساده يکي ديگرش اين است که معدهی شما و باقي آدمهای مثل شما يک اندازه باشد، اندازهی مغزتان هم يکسان باشد. ديوانه هم نباشيد و دست و پایتان هم طبيعي باشد. شنوايي و بيناييتان هم خوب باشد. قيمت همه چيز را هم به همان اندازهای که از ديگران ميگيرند از شما هم بگيرند اما شما نصف پول توجيبي بگيريد. بعد از توی پنجرهی کناری بخنديم به آن که صورتش قرمز شده از آن نصف پول توجيبي.
همينها را بگيريد و برويد تا برسيد به آن قوز کردن ته اتاق و هزار گرفتاری ديگر. و البته باز از آن پنجرهی کناری نگاه کنيم و بخنديدم و نصيحت کنيم که آدم عاقل که قوز نميکند!
ببخشيد ديگر که خيلي فلسفي نيست، چون موضوع سادهتر از اين حرفهاست، در واقع چون ميشود آزمايششان کرد بنابراين ساده هستند.
حالا البته اگر اصرار داريد که به زبان سياسي حرف بزنيم و اين آزمايشهای ساده را بچسبانيم به زمان انتخابات و نعل وارونه زدن و بلاخره "شعار انتخاباتي خوب نداری برای فلاني؟"! خوب ميشود نشست و سطح حرف و بحث را برد و به آسمان هفتم رساند. بلاخره قديمها هم کتاب فلسفي چاپ ميشده ديگر! ولي گرمای تابستان و چرخ و پول توجيبي و آن قوز آخر اتاق سر جايشان ميمانند.
گاهي بايد به موزههای علمي هم سر زد!
چون آزمايش سادهایست و سرگرم کننده هم هست در همهی خانههای علم ميشود اين اتاقک را ديد.
اما يک آزمايش سادهتری هم هست. آن آزمايش عبارت است از اين که در گرمای تابستان لباس گرم بپوشيم و برويم چند متری هم پيادهروی کنيم. بعد يک نفر که تيشرت پوشيده از پنجرهی کناری به عرق ريختنمان بخندد.
و باز يک آزمايش سادهتر از اين هم هست. اختراع چرخ را ناديده بگيريم و توانايي يک آدمي را در راندن دو تا از همين چرخها کنار بگذاريم و بعد خفه بشويم از دود و دم، و بعد دربارهی اين که چرا اين همه متقاضي برای جراحي زيبايي زياد و زيادتر ميشود حرف بزنيم، يا به عبارتي کاغذ سياه کنيم. و باز از آن پنجرهی کناری به چهرهی آدمهای دود زده بخنديم.
از اين آزمايشهای ساده يکي ديگرش اين است که معدهی شما و باقي آدمهای مثل شما يک اندازه باشد، اندازهی مغزتان هم يکسان باشد. ديوانه هم نباشيد و دست و پایتان هم طبيعي باشد. شنوايي و بيناييتان هم خوب باشد. قيمت همه چيز را هم به همان اندازهای که از ديگران ميگيرند از شما هم بگيرند اما شما نصف پول توجيبي بگيريد. بعد از توی پنجرهی کناری بخنديم به آن که صورتش قرمز شده از آن نصف پول توجيبي.
همينها را بگيريد و برويد تا برسيد به آن قوز کردن ته اتاق و هزار گرفتاری ديگر. و البته باز از آن پنجرهی کناری نگاه کنيم و بخنديدم و نصيحت کنيم که آدم عاقل که قوز نميکند!
ببخشيد ديگر که خيلي فلسفي نيست، چون موضوع سادهتر از اين حرفهاست، در واقع چون ميشود آزمايششان کرد بنابراين ساده هستند.
حالا البته اگر اصرار داريد که به زبان سياسي حرف بزنيم و اين آزمايشهای ساده را بچسبانيم به زمان انتخابات و نعل وارونه زدن و بلاخره "شعار انتخاباتي خوب نداری برای فلاني؟"! خوب ميشود نشست و سطح حرف و بحث را برد و به آسمان هفتم رساند. بلاخره قديمها هم کتاب فلسفي چاپ ميشده ديگر! ولي گرمای تابستان و چرخ و پول توجيبي و آن قوز آخر اتاق سر جايشان ميمانند.
گاهي بايد به موزههای علمي هم سر زد!
نظرات