هفت روز هفته
روز اول. تا به حال به نظر ميرسيد که دولتهای عرب با جمهوری اسلامي مشکل دارند اما مردم و روحانيونشان اتفاقأ خيلي هم طرفدار ايران هستند. حالا از قرار داستان دارد بر عکس ميشود. اعتراض روحانيون سوداني به ترويج شيعهگری در اين کشور توسط جمهوری اسلامي حرف تازه و مهميست. بسياری از همين روحانيون اهل سنت در کشورهای عربي و اسلامي به هر مناسبتي دعوت ميشدند به ايران تا در حمايت از جمهوری اسلامي حرف بزنند. اتوبوسهای ميهمانان دههی فجر پر از اين مدل علاقمنداني بود که صابون گرفتاریهای بعدی با دولتهایشان را به تنشان ميماليدند و برای گراميداشت انقلاب ميآمدند به ايران. خوب همينها هستند که دارند مردم کشورشان را از جنبهی معنوی تغذيه ميکنند و اگر بخواهند ميتوانند به جای حمايت از جمهوری اسلامي شروع کنند به دشمن تراشي برايش. نفوذ ايران بر شيعيان دارد آرام آرام بهای خودش را نشان ميدهد. امريکا از اسرائيل حمايت ميکند، ايران از شيعيان. يعني اسرائيليها و شيعيان تحت الحمايهاند، آن هم کجا؟ در خاورميانه. بيخود نيست که ترکيه دارد خودش را به آب و آتش ميزند که فرار کند و اروپايي بشود. اون آخرای مهموني صدا ميرسه؟ آقايون دست ...، حالا برعکس.
روز دوم. پرنس چارلز هم يک باره تبديل شد به مخالف سرسخت غذاهای مک دونالد. البته حرف حساب زده که اين غذاهای مک دونالد جز چاقي هيچ خاصيت ديگری ندارند اما اين که آدم اين حرف را بگذارد درست در کشوری بزند که فعلأ در انحصار مک دونالد است آنوقت ددم وای ميشود. فکری شده بودم حالا برایتان مينويسمش که چرا به نظرم پرنس چارلز يکباره نگران تغذيهی بچههای عرب شده. در کشورهای عرب خليج فارس موضوع شکار با پرندگان شکاری خيلي رواج دارد. مهمترين پرندهای که برای شکار شدن تربيت ميشود هوبره است و گوشت هوبره اساسي خوشمزهست. هوبره در ايران هم هست و يک وقتي گندش درآمد که دکتر منافي رئيس سازمان حفاظت محيط زيست ايران در ازای اهدای چند دستگاه تويوتا به پرنده بازهای عرب اجازه داده تا بيايند و در کوير يزد هوبره شکار کنند. در ايران هنوز نتوانستهاند از هوبره جوجه کشي کنند اما دانشمندان انگليسي همين کار سخت را در کشورهای عرب خليج فارس انجام دادهاند منتهای مراتب هوبرهها از روی خليج فارس عبور ميکنند و ميآيند به ايران و همين است که عربها را ترغيب ميکند که بيايند ايران برای پرنده بازی. حالا شما اگر در کشورتان گوشت سفيد توليد کنيد اما قصابتان برود برای دکانش از خارج گوشت بياورد شاکي نميشويد؟ مک دونالد گوشت همبرگرش را که از خارج ميآورد، ميگويد ترکيبش خاص است، اما از گوشت سفيد هوبره هم که حي و حاضر است و عربها ديوانهاش هستند هم استفاده نميکند و اين صنعت انگليسي جوجه کشي از هوبره دارد بيحاصل ميشود، چون هوبرهها يا در ايران هستند يا بيمصرف ميمانند. خوب جناب پرنس هم زده است توی خال مک دونالد. حالا مثل عرض ميکنيم!
روز سوم. هميشهی خدا معلمها از جمله محرومترينهای ايران بودهاند. اين سؤالهای امتحاني هم نشانهی همين محروميتشان است که هر کسي به خودش اجازه ميدهد برای يک ترفيع اداری همه جوره اين آدمهای فرهنگي را آزار بدهد. معلوم است که فرصت طلب هم در اين دستگاه عريض و طويل آموزش و پرورش هست اما خوب که نگاه ميکنيد ميبينيد فرصت طلبها هيچکدامشان با کلاس و درس سر و کار ندارند و فشار کار تدريس فرسودهشان نميکند. يک جايي توی ادارات بيشمار وابسته به آموزش و پرورش دمپايي به پا و آستين بالازده به اسم وضو از اين طرف به آن طرف ولو هستند و حق و حقوقشان هم بيشتر از آن گروه آموزشيست که مدام بايد برای هر ساعت درس با چند تا دانشآموز خون به دل بخورند. دست آخر هم هر سنگي هست مال پای لنگ اينهاست. آدم از حداد عادل متعجب ميشود که خودش آموزش و پرورشيست و خير سرش سالهای سال رئيس سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشي همان وزارتخانه بوده و هيچ نهيبي نزده بابت سؤالات امتحاني. نه اين که سؤالات را از آسمان آورده باشند، چون خيلي سال است که به اسم دينداری از اين چرنديات گفته ميشود، يک نمونهاش مراسم جشن عمرکشان؟ ولي آدم دلش ميسوزد که برای فرهنگيان اين مملکت که کمتر از همه درآمد دارند هزار جور مانع تراشي ميکنند که چهار قران به حقوقشان اضافه کنند. بچههای روايت فتح يک وقتي يک مجموعه گزارش تهيه کرده بودند از روستاهای سيستان و بلوچستان که بچه مدرسهایها کجا درس ميخوانند و جوانهايي که معلم همان بچهها هستند چطور آدمهايي هستند. صد رحمت به بيابانهای افريقا و ساکنانش. اين هم از گراميداشت شغل انبياء!
روز چهارم. داستان کمبود آب در استراليا خيلي بحث برانگيز شده ولي خوبياش اين است که مردم بدون اين که دعوای سياسي را دنبال کنند دارند تغييرات فني را برای صرفه جويي اعمال ميکنند. يک نمونهاش در تغيير شيرهای آب دستشوييها و دوشهای حمام است. يک شيرهايي را معرفي کردهاند که فشار آبش بيشتر است اما مقدار آبي را که بيرون ميفرستد کمتر. اتفاقأ بد هم نيست و تا جايي که ديدهام استقبال مردم هم خوب بوده. اما يک برنامهی صرفهجويي در برق هم دارند که با مدلي که از استراليا ميشناسم خيلي زودتر از آب به نتيجه ميرسد. تصميم دارند لامپهای معمولي را با لامپهای کم مصرف عوض کنند. هزينههای عمومي خانوادهها کم ميشود و به طور متقابل مصرف برق در کشور پائين ميآيد و دست آخر دی اکسيد کربن کمتری توليد ميشود. ميدانيد چرا؟ چون بناست منبعد تجارت دی اکسيد کربن راه بيفتد. يعني اگر يک کشوری از سهميهاش بيشتر مصرف کرد برود برای جبران مازاد توليدش از کشوری که کمتر توليد کرده سهمش را بخرد. استراليا از حالا شروع کرده به کاهش مصرف که نه تنها سهم کسي را نخرد بلکه سهمش را بگذارد برای فروش. لابد چند وقت ديگر احمدی نژاد ترمز اين يکي را هم ميکند. اين عشق سرعتشه که همه رو کشته!
روز پنجم. شهرام جزايری عرب. اين جزايریهای خوزستان يک طايفهی خيلي بزرگ هستند که دو تا شعبه دارند. يک شعبهشان اهل شوشتر و يک شعبهشان اهل خرمشهرند. آدم باسواد در بين شعبهی شوشترشان فراوان است و بيشتر از همه چشم پزشکند. آن شعبهی خرمشهریشان هم که همه تاجرند و خوشنام. اگر در خوزستان بگرديد کلي مسجد و حسينيه و مدرسه به اسم همين طايفه هست. خيلي هم عجيب نيست که اين سابقهی تحصيلکردگي و تجارت منجر به توليد آدمهای خوشفکر در هر دو زمينه بشود، يا لااقل من اينطور فکر ميکنم. گرفتاری بزرگ اين شهرام جزايری اين است که خانوادهی اينها تنها نقش مهمي که در ميان بازيگران سياسي ايران داشتهاند و در واقع ممتازترينشان همين امام جمعهی اهواز است که ايضأ نمايندهی ولي فقيه در استان هم هست و ديگر هيچ. اين ديگر هيچ در مورد آدمي که بخواهد در ايران به جايي برسد خيلي مايهی آسيب پذيریست. يعني واقعيتش اين است که آدم به جايي نميرسد يا اگر رسيد مدام زندگياش روی ميدان مين است. از همه واويلا تر اين است که يک نفر بخواهد در عالم اقتصاد به جايي برسد و اگر خيلي خوب از آب دربيايد ميشود مثلأ علي دايي، که خوب مردم ميشناسندش ولي هزار جور صفحه هم برايش ميگذارند وگرنه که علي دايي هم نباشد طبيعتأ مرتب ميرود کارواش و سرويس کاری ولو که تميز باشد. اين فهرست بلند و بالايي که ميگويند به اين و آن پول داده به نظرم درست است ولي لابد برای توليد حامی سياسي بوده. خوب اين هم که نتيجه نداده. به نظرم شهرام جزايری نمونهی خوبي از اين مدعاست که به قول رضا مارمولک "همه که امکانات فضانوردی ندارند". يعني آدمهای بدون پشتوانهی سياسي در ايران به هيچ جا نميرسند. حالا اين درس عبرت باشد برای جوانهای ازدواج نکرده که اگر ميخواهند بروند فضا بروند با آن که خانوادهاش امکانات سياسي برای فضانوردی دارد ازدواج کنند. کتاب خواندن هم مال تراکتور است.
روز ششم. تو را به خدا اين جملهای که وکيل روزنامه شرق گفته به جوک شباهت ندارد: "بزرگترین و اصلی ترین دلیل توقیف این روزنامه چاپ کاریکاتوری (منظور تصوير يک خر است که در مقابل يک اسب ايستاده) است که برخی، یکی از اجزای آن را به رئیس جمهور نسبت می دهند، در حالی که مشاور رئیس جمهور در گفتگو با سردبیر روزنامه شرق گفته بود که خود رئیس جمهوری این تصور را از کاریکاتور ندارد". يعني ميخواهيد احمدی نژاد بگويد دست کاريکاتوريستش درد نکند اتفاقأ خيلي هم شبيه به من کشيده؟ اين هم از دفاع جانانه. خيلي واقعأ!
روز هفتم. خوب امروز تعطيل است اما من آمدهام دانشگاه چون خيلي اساسي کار دارم. بروم به کارم برسم.
روز دوم. پرنس چارلز هم يک باره تبديل شد به مخالف سرسخت غذاهای مک دونالد. البته حرف حساب زده که اين غذاهای مک دونالد جز چاقي هيچ خاصيت ديگری ندارند اما اين که آدم اين حرف را بگذارد درست در کشوری بزند که فعلأ در انحصار مک دونالد است آنوقت ددم وای ميشود. فکری شده بودم حالا برایتان مينويسمش که چرا به نظرم پرنس چارلز يکباره نگران تغذيهی بچههای عرب شده. در کشورهای عرب خليج فارس موضوع شکار با پرندگان شکاری خيلي رواج دارد. مهمترين پرندهای که برای شکار شدن تربيت ميشود هوبره است و گوشت هوبره اساسي خوشمزهست. هوبره در ايران هم هست و يک وقتي گندش درآمد که دکتر منافي رئيس سازمان حفاظت محيط زيست ايران در ازای اهدای چند دستگاه تويوتا به پرنده بازهای عرب اجازه داده تا بيايند و در کوير يزد هوبره شکار کنند. در ايران هنوز نتوانستهاند از هوبره جوجه کشي کنند اما دانشمندان انگليسي همين کار سخت را در کشورهای عرب خليج فارس انجام دادهاند منتهای مراتب هوبرهها از روی خليج فارس عبور ميکنند و ميآيند به ايران و همين است که عربها را ترغيب ميکند که بيايند ايران برای پرنده بازی. حالا شما اگر در کشورتان گوشت سفيد توليد کنيد اما قصابتان برود برای دکانش از خارج گوشت بياورد شاکي نميشويد؟ مک دونالد گوشت همبرگرش را که از خارج ميآورد، ميگويد ترکيبش خاص است، اما از گوشت سفيد هوبره هم که حي و حاضر است و عربها ديوانهاش هستند هم استفاده نميکند و اين صنعت انگليسي جوجه کشي از هوبره دارد بيحاصل ميشود، چون هوبرهها يا در ايران هستند يا بيمصرف ميمانند. خوب جناب پرنس هم زده است توی خال مک دونالد. حالا مثل عرض ميکنيم!
روز سوم. هميشهی خدا معلمها از جمله محرومترينهای ايران بودهاند. اين سؤالهای امتحاني هم نشانهی همين محروميتشان است که هر کسي به خودش اجازه ميدهد برای يک ترفيع اداری همه جوره اين آدمهای فرهنگي را آزار بدهد. معلوم است که فرصت طلب هم در اين دستگاه عريض و طويل آموزش و پرورش هست اما خوب که نگاه ميکنيد ميبينيد فرصت طلبها هيچکدامشان با کلاس و درس سر و کار ندارند و فشار کار تدريس فرسودهشان نميکند. يک جايي توی ادارات بيشمار وابسته به آموزش و پرورش دمپايي به پا و آستين بالازده به اسم وضو از اين طرف به آن طرف ولو هستند و حق و حقوقشان هم بيشتر از آن گروه آموزشيست که مدام بايد برای هر ساعت درس با چند تا دانشآموز خون به دل بخورند. دست آخر هم هر سنگي هست مال پای لنگ اينهاست. آدم از حداد عادل متعجب ميشود که خودش آموزش و پرورشيست و خير سرش سالهای سال رئيس سازمان پژوهش و برنامهريزی آموزشي همان وزارتخانه بوده و هيچ نهيبي نزده بابت سؤالات امتحاني. نه اين که سؤالات را از آسمان آورده باشند، چون خيلي سال است که به اسم دينداری از اين چرنديات گفته ميشود، يک نمونهاش مراسم جشن عمرکشان؟ ولي آدم دلش ميسوزد که برای فرهنگيان اين مملکت که کمتر از همه درآمد دارند هزار جور مانع تراشي ميکنند که چهار قران به حقوقشان اضافه کنند. بچههای روايت فتح يک وقتي يک مجموعه گزارش تهيه کرده بودند از روستاهای سيستان و بلوچستان که بچه مدرسهایها کجا درس ميخوانند و جوانهايي که معلم همان بچهها هستند چطور آدمهايي هستند. صد رحمت به بيابانهای افريقا و ساکنانش. اين هم از گراميداشت شغل انبياء!
روز چهارم. داستان کمبود آب در استراليا خيلي بحث برانگيز شده ولي خوبياش اين است که مردم بدون اين که دعوای سياسي را دنبال کنند دارند تغييرات فني را برای صرفه جويي اعمال ميکنند. يک نمونهاش در تغيير شيرهای آب دستشوييها و دوشهای حمام است. يک شيرهايي را معرفي کردهاند که فشار آبش بيشتر است اما مقدار آبي را که بيرون ميفرستد کمتر. اتفاقأ بد هم نيست و تا جايي که ديدهام استقبال مردم هم خوب بوده. اما يک برنامهی صرفهجويي در برق هم دارند که با مدلي که از استراليا ميشناسم خيلي زودتر از آب به نتيجه ميرسد. تصميم دارند لامپهای معمولي را با لامپهای کم مصرف عوض کنند. هزينههای عمومي خانوادهها کم ميشود و به طور متقابل مصرف برق در کشور پائين ميآيد و دست آخر دی اکسيد کربن کمتری توليد ميشود. ميدانيد چرا؟ چون بناست منبعد تجارت دی اکسيد کربن راه بيفتد. يعني اگر يک کشوری از سهميهاش بيشتر مصرف کرد برود برای جبران مازاد توليدش از کشوری که کمتر توليد کرده سهمش را بخرد. استراليا از حالا شروع کرده به کاهش مصرف که نه تنها سهم کسي را نخرد بلکه سهمش را بگذارد برای فروش. لابد چند وقت ديگر احمدی نژاد ترمز اين يکي را هم ميکند. اين عشق سرعتشه که همه رو کشته!
روز پنجم. شهرام جزايری عرب. اين جزايریهای خوزستان يک طايفهی خيلي بزرگ هستند که دو تا شعبه دارند. يک شعبهشان اهل شوشتر و يک شعبهشان اهل خرمشهرند. آدم باسواد در بين شعبهی شوشترشان فراوان است و بيشتر از همه چشم پزشکند. آن شعبهی خرمشهریشان هم که همه تاجرند و خوشنام. اگر در خوزستان بگرديد کلي مسجد و حسينيه و مدرسه به اسم همين طايفه هست. خيلي هم عجيب نيست که اين سابقهی تحصيلکردگي و تجارت منجر به توليد آدمهای خوشفکر در هر دو زمينه بشود، يا لااقل من اينطور فکر ميکنم. گرفتاری بزرگ اين شهرام جزايری اين است که خانوادهی اينها تنها نقش مهمي که در ميان بازيگران سياسي ايران داشتهاند و در واقع ممتازترينشان همين امام جمعهی اهواز است که ايضأ نمايندهی ولي فقيه در استان هم هست و ديگر هيچ. اين ديگر هيچ در مورد آدمي که بخواهد در ايران به جايي برسد خيلي مايهی آسيب پذيریست. يعني واقعيتش اين است که آدم به جايي نميرسد يا اگر رسيد مدام زندگياش روی ميدان مين است. از همه واويلا تر اين است که يک نفر بخواهد در عالم اقتصاد به جايي برسد و اگر خيلي خوب از آب دربيايد ميشود مثلأ علي دايي، که خوب مردم ميشناسندش ولي هزار جور صفحه هم برايش ميگذارند وگرنه که علي دايي هم نباشد طبيعتأ مرتب ميرود کارواش و سرويس کاری ولو که تميز باشد. اين فهرست بلند و بالايي که ميگويند به اين و آن پول داده به نظرم درست است ولي لابد برای توليد حامی سياسي بوده. خوب اين هم که نتيجه نداده. به نظرم شهرام جزايری نمونهی خوبي از اين مدعاست که به قول رضا مارمولک "همه که امکانات فضانوردی ندارند". يعني آدمهای بدون پشتوانهی سياسي در ايران به هيچ جا نميرسند. حالا اين درس عبرت باشد برای جوانهای ازدواج نکرده که اگر ميخواهند بروند فضا بروند با آن که خانوادهاش امکانات سياسي برای فضانوردی دارد ازدواج کنند. کتاب خواندن هم مال تراکتور است.
روز ششم. تو را به خدا اين جملهای که وکيل روزنامه شرق گفته به جوک شباهت ندارد: "بزرگترین و اصلی ترین دلیل توقیف این روزنامه چاپ کاریکاتوری (منظور تصوير يک خر است که در مقابل يک اسب ايستاده) است که برخی، یکی از اجزای آن را به رئیس جمهور نسبت می دهند، در حالی که مشاور رئیس جمهور در گفتگو با سردبیر روزنامه شرق گفته بود که خود رئیس جمهوری این تصور را از کاریکاتور ندارد". يعني ميخواهيد احمدی نژاد بگويد دست کاريکاتوريستش درد نکند اتفاقأ خيلي هم شبيه به من کشيده؟ اين هم از دفاع جانانه. خيلي واقعأ!
روز هفتم. خوب امروز تعطيل است اما من آمدهام دانشگاه چون خيلي اساسي کار دارم. بروم به کارم برسم.
نظرات