مهندسي فريزبي

هفته‌ی پيش يک آگهي زدند به در و ديوار که اگر اهل يک ورزش فريزبي جمعي هستيد عصرها بياييد يکي از ورزشگاه‌های دانشگاه. اين جانب هم شال و کلاه را درآوردم و رفتم فريزبي. البته بعد هم نشستم و از تيم‌های ديگر عکس گرفتم که بگذارم توی وبلاگ که ببينيد.

آمآ ورزشي بود ها!

تقريبأ پدر آدم درمي‌آيد چون خيلي هم معلوم نيست آن کسي که مثلأ در تيم‌تان هست اصلأ بلند باشد فريزبي را درست بفرستد به طرف شماها. اين از يک طرف.

آن طرفش هم اين که خود شما هم که هر چه پرتاب مي‌کنيد باز بايد بدويد که نکند فريزبي را بد فرستاده باشيد و دوباره برگردد به طرف خودتان. خلاصه اين که پناه بر خدا همه‌اش مي‌دويد.

گاهي هم مي‌بينيد يک آدمي دارد با پا مي‌آيد توی شکم‌تان چون محاسبه کرده که فريزبی طرف‌های شکم‌تان فرود مي‌آيد.

من دو بارش را ديدم از قرار محاسبه‌ی يکي‌شان خيلي بد جور دارد درست درمي‌آيد. فريزبي هم که تکليف ندارد. بعد که به خير و خوشي از سر راهش کنار رفتم همينطور که مي‌دويديم گفتم فلاني من کار و زندگي دارم، حالا هيچ جای دنيا هم اشکال برنمي‌دارد تو با اين محاسبه‌ای که داری يک کمي آن طرف‌تر نشانه‌گيری کني.

باز ديدم اين بابا خيلي مهندسی‌اش خوب است و حتمأ مي‌خواهد با پا بيايد توی شکمم. باز همينطور در حال دويدن گفتم ببين از وازکتومي سرپايي خبر داری؟ گفت نه؟ گفتم من بلدم توی زمين چمن به سه شماره وازکتومي‌ات کنم. بخصوص که امروز کفش ورزشي‌ام هم خيلي جان مي‌دهد برای اين کار. اين بار اگر خواستي با پا بيايي برای گرفتن فريزبي همينطور که توی هوا هستي غزل خداحافظي را هم بخوان چون پايين که بيايي صورتحسابت را مي‌دهم دستت، مهندسي هم خوانده‌ام ديگر ردخور ندارد.

يک کمي خنديد، من هم خنديدم، اما بعد به نظرم ديد وازکتومي با کفش‌ ورزشي‌ اصلأ خيلي ناجور است. خلاصه تا آخر بازی دست از رشته‌ی مهندسي برداشت و چسبيد به علوم انساني.

خلاصه حالا اگر اهل فريزبي با طعم علوم انساني هستيد بفرماييد بازی.

نظرات

پست‌های پرطرفدار