تهاجم فرهنگي در آزمايشگاه
ديروز يک کاری توی آزمايشگاه انجام دادم که به نظرم نميرسيد خيلي خارق العاده باشد، اما از قرار خيلي طرفدار پيدا کرده و امروز کلي ذوق زده شدم.
توی آزمايشگاه ما روی دستگاه اعصاب سه جور موجود زنده کار ميکنيم، موش، وزغ و گورخر ماهي. يک کمي که سر و کارتان با عصب شناسي باشد متوجه ميشويد خيلي از کارهايي که همه جای دنيا روی دستگاه اعصاب مرکزی انجام ميدهند عمدتأ متمرکز شده روی همين سه موجود زنده. اما بدترين قسمت داستان عبارت است از نگهداری حيوانات و افتضاحترينش مربوط است به موش. دليلش هم اين است که مثلأ توليد مثل موشها خيلي زياد است و اگر حساب زمان را نداشته باشيد تا بجنيد موش است که دارد از سر و کولتان بالا ميرود يا موشهای نر را نميشود حتي دوتایشان را نگه داشت کنار همديگر، ميزنند پدر صاحاب بچهی همديگر را درميآورند.
همه جا کنار آزمايشگاهها يک محل نگهداری حيوانات هست و هر آدمي که کار تحقيقاتي انجام ميدهد برای خودش يک مجموعه موش دارد که مرتب از طريق توليد مثل همان نمونهای را که با آن کار دارد تکثير ميکند. گرفتاری داستان هم اين است که هر جايي که موش آزمايشگاهي هست بعد از مدت کوتاهي حساب تعدادشان از دست آدم درميرود.
توی ساختمان ما يک خانهی حيوانات هست با کلي اتاق مجزا که قسمت موشهايش که بيشترين تعداد اتاقها را دارد با چندين آزمايشگاه ديگر مشترک است و از قرار از همان اول خلقت اين خانهی حيوانات يک فرمهای کوچکي برای هر جعبه درست کردهاند که هر آدمي که موشهايش توی آن محل هست ميرود از همان فرمها برميدارد و مشخصات موشهايش را مينويسد و نصب ميکند روی جعبه. کافيست يک آدم تنبلي پيدا بشود و يک جعبه را عوضي بگذارد يک جای ديگری و تمام زندگي آدم به هم ميخورد، يعني هر ترتيبي که شما برای شناختن موشها برای خودتان داشتهايد عوض ميشود. بعد هم اين که همان خانهی حيوانات بيست تا آدم تويش کار ميکنند که بايد در طول هفته آمار موشها را بگيرند و هر کدامشان هم يک مدلي برای خودشان حساب و کتاب دارند و تمام اين حساب و کتاب را مينويسند روی همان فرم نصب شده. توی هر جعبه هم ممکن است چند تا موش کوچک با مادرهایشان زندگي کنند، يعني يک محشر کبرايي ميشود گاهياوقات!
ديدم از اين وضع کلافه شدم و کلي از کار و زندگيمان شده اين که حساب و کتابهای اين حضرات را پاک کنم يا به در و ديوار بنويسم ايهالناس اين طرفها جعبهی عوضي نگذاريد. خلاصه ديروز گفتم اصلأ دم و دستگاه اين فرمها را نخواستيم، خودم يک فرم مخصوص خودم را درست ميکنم که اگر جعبهی موشها را بفرستند يک شهر ديگر هم معلوم بشود مال کدام آدم هستند. يک کمي هم از اين ادا و اطوارهای آفيس استفاده کردم و چهار تا شکلک برای کارهای مختلف درست کردم و بردم نصب کردم روی جعبههای خودم. کلي قابل فهم شد که توی هر جعبه چه خبر است.
امروز ديدم در چند نوبت از چند تا آزمايشگاه ديگر آمدهاند که ميشود ما هم از فرمهايي که درست کردی استفاده کنيم؟ چند تا هم پرينت تصوير همان جعبههای خودم دستشان بود. گفتم اينها را از کجا آورديد؟ گفتند مسئول خانهی حيوانات برای همهی مسئولان آزمايشگاهها ايميل زده و عکس فرستاده که بياييد و تکليف فرمهای روی جعبههایتان را يکسره کنيد و همين کاری که Hamy انجام داده را با اجازهی خودش انجام بدهيد چون از ديروز متوجه شدهايم اين کار دقيقتریست. چون ميخواسته خيلي هم حق کپي رايت را رعايت کند گفته اول از خودش اجازه بگيريد. گفتم خيلي غيرت به خرج داده! به متقاضيان محترم هم گفتم يک خوبش را درست ميکنم که زيرش هم نوشته شده طراحي از چه کسيست برایتان تکثير ميکنم. جدی هم اسم خودم را ميگذارم توی طرح جديد. وقتي خودشان حق کپي رايت را رعايت ميکنند خوب دليلي ندارد تعارف کنم.
چند تا تهاجم فرهنگي هم توی اين داستان هست که عکسهایشان را ميبينيد.
برای موشهای ماده يک تصوير خورشيد درست کردم (احتمالأ بايد کپي رايتش را به اسم صنم بنويسم)، برای موشهای نر هم يک تصوير ماه که ميبينيد. تصادفأ حضرات متقاضي از هر دو تا تصوير خيلي ذوق کرده بودند که از کجا آمدهاند، گفتم تهاجم فرهنگي از مدل ايرانيست.
باقي نشانهها هم عبارتند از قلب برای جعبههای توليد مثلي، Thinking Alone برای جعبههايي که موشهای تک و تنها نگهداری ميشوند، Pups on Board برای موشهای باردار، و علامت شکلک خندان برای جعبههای بچه موشهای از شير گرفته شده.
حقيقتش کار خيلي خارقالعادهای نبود ولي از قرار همه از دست خط خطيهای روی فرمها به ستوه آمده بودند و زمان فرمهای قديمي به سر آمده بود.
توی آزمايشگاه ما روی دستگاه اعصاب سه جور موجود زنده کار ميکنيم، موش، وزغ و گورخر ماهي. يک کمي که سر و کارتان با عصب شناسي باشد متوجه ميشويد خيلي از کارهايي که همه جای دنيا روی دستگاه اعصاب مرکزی انجام ميدهند عمدتأ متمرکز شده روی همين سه موجود زنده. اما بدترين قسمت داستان عبارت است از نگهداری حيوانات و افتضاحترينش مربوط است به موش. دليلش هم اين است که مثلأ توليد مثل موشها خيلي زياد است و اگر حساب زمان را نداشته باشيد تا بجنيد موش است که دارد از سر و کولتان بالا ميرود يا موشهای نر را نميشود حتي دوتایشان را نگه داشت کنار همديگر، ميزنند پدر صاحاب بچهی همديگر را درميآورند.
همه جا کنار آزمايشگاهها يک محل نگهداری حيوانات هست و هر آدمي که کار تحقيقاتي انجام ميدهد برای خودش يک مجموعه موش دارد که مرتب از طريق توليد مثل همان نمونهای را که با آن کار دارد تکثير ميکند. گرفتاری داستان هم اين است که هر جايي که موش آزمايشگاهي هست بعد از مدت کوتاهي حساب تعدادشان از دست آدم درميرود.
توی ساختمان ما يک خانهی حيوانات هست با کلي اتاق مجزا که قسمت موشهايش که بيشترين تعداد اتاقها را دارد با چندين آزمايشگاه ديگر مشترک است و از قرار از همان اول خلقت اين خانهی حيوانات يک فرمهای کوچکي برای هر جعبه درست کردهاند که هر آدمي که موشهايش توی آن محل هست ميرود از همان فرمها برميدارد و مشخصات موشهايش را مينويسد و نصب ميکند روی جعبه. کافيست يک آدم تنبلي پيدا بشود و يک جعبه را عوضي بگذارد يک جای ديگری و تمام زندگي آدم به هم ميخورد، يعني هر ترتيبي که شما برای شناختن موشها برای خودتان داشتهايد عوض ميشود. بعد هم اين که همان خانهی حيوانات بيست تا آدم تويش کار ميکنند که بايد در طول هفته آمار موشها را بگيرند و هر کدامشان هم يک مدلي برای خودشان حساب و کتاب دارند و تمام اين حساب و کتاب را مينويسند روی همان فرم نصب شده. توی هر جعبه هم ممکن است چند تا موش کوچک با مادرهایشان زندگي کنند، يعني يک محشر کبرايي ميشود گاهياوقات!
ديدم از اين وضع کلافه شدم و کلي از کار و زندگيمان شده اين که حساب و کتابهای اين حضرات را پاک کنم يا به در و ديوار بنويسم ايهالناس اين طرفها جعبهی عوضي نگذاريد. خلاصه ديروز گفتم اصلأ دم و دستگاه اين فرمها را نخواستيم، خودم يک فرم مخصوص خودم را درست ميکنم که اگر جعبهی موشها را بفرستند يک شهر ديگر هم معلوم بشود مال کدام آدم هستند. يک کمي هم از اين ادا و اطوارهای آفيس استفاده کردم و چهار تا شکلک برای کارهای مختلف درست کردم و بردم نصب کردم روی جعبههای خودم. کلي قابل فهم شد که توی هر جعبه چه خبر است.
امروز ديدم در چند نوبت از چند تا آزمايشگاه ديگر آمدهاند که ميشود ما هم از فرمهايي که درست کردی استفاده کنيم؟ چند تا هم پرينت تصوير همان جعبههای خودم دستشان بود. گفتم اينها را از کجا آورديد؟ گفتند مسئول خانهی حيوانات برای همهی مسئولان آزمايشگاهها ايميل زده و عکس فرستاده که بياييد و تکليف فرمهای روی جعبههایتان را يکسره کنيد و همين کاری که Hamy انجام داده را با اجازهی خودش انجام بدهيد چون از ديروز متوجه شدهايم اين کار دقيقتریست. چون ميخواسته خيلي هم حق کپي رايت را رعايت کند گفته اول از خودش اجازه بگيريد. گفتم خيلي غيرت به خرج داده! به متقاضيان محترم هم گفتم يک خوبش را درست ميکنم که زيرش هم نوشته شده طراحي از چه کسيست برایتان تکثير ميکنم. جدی هم اسم خودم را ميگذارم توی طرح جديد. وقتي خودشان حق کپي رايت را رعايت ميکنند خوب دليلي ندارد تعارف کنم.
چند تا تهاجم فرهنگي هم توی اين داستان هست که عکسهایشان را ميبينيد.
برای موشهای ماده يک تصوير خورشيد درست کردم (احتمالأ بايد کپي رايتش را به اسم صنم بنويسم)، برای موشهای نر هم يک تصوير ماه که ميبينيد. تصادفأ حضرات متقاضي از هر دو تا تصوير خيلي ذوق کرده بودند که از کجا آمدهاند، گفتم تهاجم فرهنگي از مدل ايرانيست.
باقي نشانهها هم عبارتند از قلب برای جعبههای توليد مثلي، Thinking Alone برای جعبههايي که موشهای تک و تنها نگهداری ميشوند، Pups on Board برای موشهای باردار، و علامت شکلک خندان برای جعبههای بچه موشهای از شير گرفته شده.
حقيقتش کار خيلي خارقالعادهای نبود ولي از قرار همه از دست خط خطيهای روی فرمها به ستوه آمده بودند و زمان فرمهای قديمي به سر آمده بود.
نظرات