هفت روز هفته
روز اول. خوب خيلي مهم است که دربارهی حکم زندان و شلاق دلارام علي موشکافي کنيم، تا جايي که عقلمان ميرسد البته! به نظرم حکم پر سر و صدای دلارام علي به دلايل متفاوتي اعلام شد و ايضأ تا به حال هم نتيجهاش را داده برای اعلام کنندگان حکم. يادتان هست که اجرای حکم سنگسار جعفر کياني تقريبأ تمام مخالفان سنگسار و از همه مهمتر فعالان حقوق زنان را بسيج کرد که بتوانند جلوی اجرای حکم مکرمه ابراهيمي را بگيرند، که گرفتند. معني چنين اتفاقي اين است که توان بسيج اجتماعي فعالان حقوق زنان حالا ديگر غير قابل انکار است. اما دقيقأ اين موضوع ميتواند مورد توجه ديگران هم باشد. يعني حالا اگر قرار باشد يک سر و صدای ديگری را بخوابانند آيا ميشود با مجازات کردن يکي از همين فعالان و طبيعتأ با سر و صدای داخلي و خارجي ناشي از آن چنين کاری انجام داد؟ اين اتفاق به نظر من افتاد. ميدانيد که دم و دستگاه قضايي بابت آن خانم دکتری که در همدان خودکشياش کردند حسابي به دردسر افتاده. اما اين موضوع به دلايل مختلف که يکياش همان طنز معروفيست که ايشان گذرنامهی خارجي ندارند، مثل زهرا کاظمي، يک موضوع داخلي قلمداد ميشود. يعني ميشود يک چيزی برايش درست کنند و بگويند خودش دست به خودکشي زده. اما اين فعلأ نشده، چون نه هنوز دادگاهي برايش برگزار کردهاند و نه شکايتي شده از او، و متهم هم زنده نيست و البته فعالان حقوق زنان هم هستند که باز گريبان قوهی قضاييه را بگيرند که چرا دست از سر خانمها برنميداريد. حالا به يکي از همين فعالان حکم زندان و شلاق دادهاند و همهی توجهات را از موضوع آن خانم دکتر منحرف کردهاند تا يک جوری موضوع بايگاني بشود و باز حضرات مأموران نهي از منکر تبرئه بشوند. فيالواقع هميشه يک تعداد حکم معلق نگه داشته شده برای همه جور آدمي دارند که بنا به موقعيت ازشان استفاده ميکنند. اما نکتهی مهمش اين است که چنين ترفندی حالا دارد آدمهايي مثل مسعود بهنود را هم به تله مياندازد که موضوع حکم را احساساتياش کنند، در حالي که نوشتههای فعالان زن در دفاع از دلارام علي به مراتب قدرتمندانهتر نوشته شده است. در حقيقت حکم دلارام علي و سر و صدای ناشي از آن سايهاش را روی موضوع همان دکتر خودکشي شده انداخته، يعني همين چيزی که اصولأ فعالان حقوق زنان برای دفاع از آن دارند فعاليت ميکنند و اصولأ خودشان هم برای پرداخت بهای دفاع از اعتقاداتشان آمادهاند. به نظرم خانمها در دفاع حقوقي بسيار قدرتمندتر بودهاند تا آقايان در دفاع احساساتي از آنها.
روز دوم. کمکم داريم به روز انتخابات استراليا نزديک ميشويم و همين هم باعث شده آرام آرام آمار بعضي چيزها از طرف ادارهی آمار استراليا منتشر بشود. ادارهی آمار استراليا اعلام کرده که در 5 سال گذشته، که دوران نخست وزيری جان هوارد بوده، هزينهی خانوادهها برای سپردن بچههایشان به مهد کودکها 86 درصد زياد شده. علاوه بر اين که پيدا کردن شغل برای مادران و پدراني که بچههای کوچک دارند و مجبورند کار نيمه وقت بگيرند تا وقت بيشتری برای بچههایشان بگذارند سختتر شده. باز اعلام کردهاند که در 5 سال گذشته 9 بار نرخ بهره بانکي افزايش پيدا کرده و همين افزايش به طور ميانگين به چيزی حدود 430 دلار به هزينهی زندگي خانوادههايي که وام گرفتهاند اضافه کرده. جالبش هم اين است که 5 بار از اين افزايش نرخ بهره در مدت 3 سال گذشته رخ داده. آمار ديگرشان مربوط بوده به افزايش قيمت سوخت که در مدت 5 سال گذشته حدود 53 سنت به ازای هر ليتر اضافه شده. اين قيمت سوخت اصولأ نقش مهمي در تعادل اعصاب آدم بازی ميکند. همينطور که عقربهی کيلومتر ميرود بالا، عقربهی بنزين ميآيد پايين. باز هم آمار نشان ميدهد که قيمت مواد غذايي در 5 سال گذشته 20 درصد گران شده، و مثلأ در يک سال اخير سبزيجات 6/6 درصد و نان 8/8 درصد گرانتر شده. بدتر از همه هم تخم مرغ بوده که حدود 13 درصد گران شده. حزب کارگر اين ارقام را منتشر کرده و کنار آن عکس جان هوارد و يک جمله از او نقش بسته که گفته است هيچ دولتي در تاريخ استراليا اين همه به خانوادهها توجه نکرده است. لابد قرارشان بوده نفت را بياورند سر سفرهی مردم!
روز سوم. اگر دولت احمدی نژاد با همه گندهايي که ميزند بتواند کنکور سراسری را بردارد يکي از بزرگترين خدمات آموزشي را نصيب مردم کرده. لابد خيلي هم ساده نيست که تمام تجربيات مرتبط با کنکور و ضمنأ تمام نانهای ناشي از کنکور را ناديده بگيرند و يک کار تازهای را شروع کنند، ولي اصل داستان کار درستيست. يک چيز جالبي هم هست. ميدانيد که قبل از انقلاب هم امتحان ورودی دانشگاهها وجود داشت ولي هر دانشگاهي برای خودش امتحان ميگرفت و ضوابط پذيرش دانشجو در هر جا فرق ميکرد. طرح جديد دولت احمدی نژاد هم همين نگاه را دارد. حالا اميدواريم بعد از اعلام جشن مرحوم کوروش کبير سابق، ذوالقرنين فعلي، و برگشت به طرحهای قبل از انقلاب در آموزش عالي، به همين زودیها تاريخ مراسم تاجگذاری را هم اعلام کنند که وقت برای دوختن کت و شلوار داشته باشيم، خدای نکرده با پيژامه و دمپايي نرويم مراسم.
روز چهارم. اين هفته توی يکي از مجلات عامه پسند استراليا داستان زندگي يک خانمي منتشر شد که امريکاييست و سابق بر اين هم آدم مذهبيای بوده و بعدها از دست مذهبشان فرار ميکنند، البته مذهب ايشان از نوع Mormon بوده. فرقهی Mormon يک فرقهی مذهبي عجيب و غريبيست که اتفاقأ در درون خودش چند انشعاب کوچکتر هم دارد و توی همين پشت و پسلههای انشعابياش آدمهای عجيبتری دارند حکومت ميکنند. يکيشان Warren Jeffs هست که سال پيش به اتهام تدارک ازدواج با يک دختر 14 دستگير شد. اين جناب که 51 سال سن دارد قبل از اين تدارکات جديد 80 ازدواج پايدار داشته و همهی همسرانش هم در قيد حيات هستند ... آنوقت ميروند از قبرس ميآورند! ... در اين شعبهای که ايشان مشغول کامراني بودهاند و اسم اختصاریاش FLDS هست تعدد ازدواج يک امر قدسي محسوب ميشود. اما از همين نقطه ميپريم توی يک جلسهی پرسش و پاسخ انتخاباتي در حزب جمهوری خواه امريکا. يک خبرنگاری از Mitt Romney فرماندار سابق ايالت ماساچوست که يکي از کانديداهای رياست جمهوری هم هست ميپرسد ميشود بگوييد اگر شما رئيس جمهور شديد ما چند تا بانوی اول (همسر رئيس جمهور) پيدا ميکنيم؟ خوب ميت رامني هم مورمون است و تا قبل از اين که برسد به مقامات سياسي مدام در شرکتهای تجاری کار ميکرده و عمدهی اين شرکتها را هم مورمونها راه انداخته بودند و ايضأ موفقترينش متعلق به يک آدمي بوده که تا قبل از کار و بار جديدش، کارش فروش انجيل بوده. ميت رامني کارهای تصميمات عجيب هم ميگيرد، مثلأ در حالي که کليسا با سيگار مخالف است او ماليات بر درآمد شرکتهای سيگارسازی را کم ميکند، همين هم هست که خيليها اسم او را گذاشتهاند "نان به نرخ روز بخور ديني". چنين رفتارهايي را ميتوانيد در جمهوری اسلامي و بين لايههای مختلف حکومتي هم ببينيد و متوجه شباهتهايي بشويد که اصلأ انتظارش را نداريد. يک کمي که زندگي مذهبي هر دو گروه را نگاه کنيد متوجه ميشويد هر دوی اينها دچار رقابت تجاری شديد هستند و بدشان نميآيد حوزهی تجارتشان را مدام گسترش بدهند، و اتفاقأ بلدند برای اين کارشان تفسير ديني هم بتراشند و سر مشتریهایشان را بکوبند به سنگ به ماوراء الطبيعه. گاهي آدم فکر ميکند دسته گلهايي که خشکه مقدسها به آب ميدهند صدها برابر بدتر از لامذهبهاست.
روز پنجم. يک کمي که دقت کنيد و آمارها را زير و رو کنيد آنوقت متوجه ميشويد کاری که سايت ياهو کرده و اسم ايران را حذف کرده چه نتايجي دارد. اصل داستان اين نيست که ممکن است مثلأ سرويسهای ايميلي در دسترس کمتر قرار بگيرند، يک داستان مهمتری وجود دارد. آمارهای تجاری ياهو نشان ميدهند که 7 درصد از جستجو کنندگان اينترنتي به دنبال اسم آدمها ميگردند. يک آمار ديگری هم هست که نشان ميدهد 40 درصد از جستجوگران اينترنتي به دنبال اسامي مشخصتری هستند، مثل دوستان دوران مدرسه. اما يک آمار سومي هم هست که نکتهی اصلي آنجاست. اين آمار نشان ميدهد که 80 درصد از جستجوگران اينترنتي در ردههای مديريتي و کارآفريني به دنبال اسم آدمهايي ميگردند که قبلأ کاری انجام دادهاند که ميتواند به توليد فکر يا محصول جديد منجر بشود. مثلأ فکر کنيد شما يک وقتي رفتهايد يک مربای تازه دست کردهايد و دستور درست کردنش را به طور تخصصي منتشر کردهايد روی اينترنت. حالا اگر کسي دنبالهی اين کار را بخواهد بگيرد ميآيد شما را پيدا ميکند و ميبيند که داريد کارهای جديدتری هم انجام ميدهيد و در نتيجه حاضر ميشود کارهای جديدتان را از شما بخرد و در نتيجه چرخ زندگي شما حسابي به چرخش درميآيد. حالا آمديم و شما در آن نشاني سابقتان نبوديد و به دلايل فني امکان نشاني جديد گذاشتن هم برایتان فراهم نشده. خوب معنياش اين است که شما ديگر وجود نداريد. يعني آن 80 درصدی که خيلي برای همهی دنيا مهم است و همه دارند تلاش ميکنند در آن جستجو شدهها باشند در مورد شما صدق نميکند. اين وضعيست که دارد برای ايران رخ ميدهد و ما را از دنيا جدا ميکند. حالا خدا را چه ديديد بلکه احمدی نژاد بتواند مقالهی علمي خودش را دربارهی ميزان فهم بزغالهها يک جايي منتشر کند و يک چوپان کارکشته به دنيا معرفي بشود!
روز ششم. يک جايي خواندم النور روزولت، همسر فرانکلين روزولت رئيس جمهوری سابق امريکا، نسبت فاميلي دارد با هيلاری کلينتون. اگر اينطور باشد ميشود گفت آمدن هيلاری کلينتون به کاخ سفيد طوفاني به پا ميکند. لابد ميدانيد که النور روزولت يکي از طرفداران آزادیهای مدني در امريکا بوده و هنوز که هنوز است آراء و نظراتش طرفداران بيشماری دارد.
و آدينه. اين موضوع روز آخر واقعأ از آسمان افتاد پايين. حالا مينويسم که ببينيد همهاش سنگ از آسمان نميبارد سر آدمها. همين الان خانم همسايه آمد گفت هفتهی آينده مراسم عروسيام برگزار ميشود و آمدم دعوت کنم برای مراسم که توی کليسا برگزار ميشود. کلي هم با هم گپ زديم که چطوری با آقای داماد آشنا شدی و اينها. معلوم شد از طريق اينترنت با هم آشنا شدهاند و بعد از شش ماه که با هم زندگي ميکردند، و اينجانب هم هفتهای دو سه بار جنابشان را ميديدم و سلام ميکرديم به همديگر، پريروز تصميم گرفتهاند با هم ازدواج کنند. قرار است هفتهی آينده يک ليموزين بيايد عروس و داماد را سوار کند. اين ليموزيني که عروس و دامادها را سوار ميکند آنقدر دراز است که اينها احتمالأ از اين در که سوار بشوند مجبورند از آن درش بيايند بيرون و صاف بروند توی کليسا، چون فاصلهی کليسا تا اينجا حدود دو دقيقهست. خلاصه که خبر خوب هم از آسمان ميبارد، جهت اطلاعتان! يادتان که هست که گفته بودم بايد دفتر ثبت ازدواج بزنم؟
روز دوم. کمکم داريم به روز انتخابات استراليا نزديک ميشويم و همين هم باعث شده آرام آرام آمار بعضي چيزها از طرف ادارهی آمار استراليا منتشر بشود. ادارهی آمار استراليا اعلام کرده که در 5 سال گذشته، که دوران نخست وزيری جان هوارد بوده، هزينهی خانوادهها برای سپردن بچههایشان به مهد کودکها 86 درصد زياد شده. علاوه بر اين که پيدا کردن شغل برای مادران و پدراني که بچههای کوچک دارند و مجبورند کار نيمه وقت بگيرند تا وقت بيشتری برای بچههایشان بگذارند سختتر شده. باز اعلام کردهاند که در 5 سال گذشته 9 بار نرخ بهره بانکي افزايش پيدا کرده و همين افزايش به طور ميانگين به چيزی حدود 430 دلار به هزينهی زندگي خانوادههايي که وام گرفتهاند اضافه کرده. جالبش هم اين است که 5 بار از اين افزايش نرخ بهره در مدت 3 سال گذشته رخ داده. آمار ديگرشان مربوط بوده به افزايش قيمت سوخت که در مدت 5 سال گذشته حدود 53 سنت به ازای هر ليتر اضافه شده. اين قيمت سوخت اصولأ نقش مهمي در تعادل اعصاب آدم بازی ميکند. همينطور که عقربهی کيلومتر ميرود بالا، عقربهی بنزين ميآيد پايين. باز هم آمار نشان ميدهد که قيمت مواد غذايي در 5 سال گذشته 20 درصد گران شده، و مثلأ در يک سال اخير سبزيجات 6/6 درصد و نان 8/8 درصد گرانتر شده. بدتر از همه هم تخم مرغ بوده که حدود 13 درصد گران شده. حزب کارگر اين ارقام را منتشر کرده و کنار آن عکس جان هوارد و يک جمله از او نقش بسته که گفته است هيچ دولتي در تاريخ استراليا اين همه به خانوادهها توجه نکرده است. لابد قرارشان بوده نفت را بياورند سر سفرهی مردم!
روز سوم. اگر دولت احمدی نژاد با همه گندهايي که ميزند بتواند کنکور سراسری را بردارد يکي از بزرگترين خدمات آموزشي را نصيب مردم کرده. لابد خيلي هم ساده نيست که تمام تجربيات مرتبط با کنکور و ضمنأ تمام نانهای ناشي از کنکور را ناديده بگيرند و يک کار تازهای را شروع کنند، ولي اصل داستان کار درستيست. يک چيز جالبي هم هست. ميدانيد که قبل از انقلاب هم امتحان ورودی دانشگاهها وجود داشت ولي هر دانشگاهي برای خودش امتحان ميگرفت و ضوابط پذيرش دانشجو در هر جا فرق ميکرد. طرح جديد دولت احمدی نژاد هم همين نگاه را دارد. حالا اميدواريم بعد از اعلام جشن مرحوم کوروش کبير سابق، ذوالقرنين فعلي، و برگشت به طرحهای قبل از انقلاب در آموزش عالي، به همين زودیها تاريخ مراسم تاجگذاری را هم اعلام کنند که وقت برای دوختن کت و شلوار داشته باشيم، خدای نکرده با پيژامه و دمپايي نرويم مراسم.
روز چهارم. اين هفته توی يکي از مجلات عامه پسند استراليا داستان زندگي يک خانمي منتشر شد که امريکاييست و سابق بر اين هم آدم مذهبيای بوده و بعدها از دست مذهبشان فرار ميکنند، البته مذهب ايشان از نوع Mormon بوده. فرقهی Mormon يک فرقهی مذهبي عجيب و غريبيست که اتفاقأ در درون خودش چند انشعاب کوچکتر هم دارد و توی همين پشت و پسلههای انشعابياش آدمهای عجيبتری دارند حکومت ميکنند. يکيشان Warren Jeffs هست که سال پيش به اتهام تدارک ازدواج با يک دختر 14 دستگير شد. اين جناب که 51 سال سن دارد قبل از اين تدارکات جديد 80 ازدواج پايدار داشته و همهی همسرانش هم در قيد حيات هستند ... آنوقت ميروند از قبرس ميآورند! ... در اين شعبهای که ايشان مشغول کامراني بودهاند و اسم اختصاریاش FLDS هست تعدد ازدواج يک امر قدسي محسوب ميشود. اما از همين نقطه ميپريم توی يک جلسهی پرسش و پاسخ انتخاباتي در حزب جمهوری خواه امريکا. يک خبرنگاری از Mitt Romney فرماندار سابق ايالت ماساچوست که يکي از کانديداهای رياست جمهوری هم هست ميپرسد ميشود بگوييد اگر شما رئيس جمهور شديد ما چند تا بانوی اول (همسر رئيس جمهور) پيدا ميکنيم؟ خوب ميت رامني هم مورمون است و تا قبل از اين که برسد به مقامات سياسي مدام در شرکتهای تجاری کار ميکرده و عمدهی اين شرکتها را هم مورمونها راه انداخته بودند و ايضأ موفقترينش متعلق به يک آدمي بوده که تا قبل از کار و بار جديدش، کارش فروش انجيل بوده. ميت رامني کارهای تصميمات عجيب هم ميگيرد، مثلأ در حالي که کليسا با سيگار مخالف است او ماليات بر درآمد شرکتهای سيگارسازی را کم ميکند، همين هم هست که خيليها اسم او را گذاشتهاند "نان به نرخ روز بخور ديني". چنين رفتارهايي را ميتوانيد در جمهوری اسلامي و بين لايههای مختلف حکومتي هم ببينيد و متوجه شباهتهايي بشويد که اصلأ انتظارش را نداريد. يک کمي که زندگي مذهبي هر دو گروه را نگاه کنيد متوجه ميشويد هر دوی اينها دچار رقابت تجاری شديد هستند و بدشان نميآيد حوزهی تجارتشان را مدام گسترش بدهند، و اتفاقأ بلدند برای اين کارشان تفسير ديني هم بتراشند و سر مشتریهایشان را بکوبند به سنگ به ماوراء الطبيعه. گاهي آدم فکر ميکند دسته گلهايي که خشکه مقدسها به آب ميدهند صدها برابر بدتر از لامذهبهاست.
روز پنجم. يک کمي که دقت کنيد و آمارها را زير و رو کنيد آنوقت متوجه ميشويد کاری که سايت ياهو کرده و اسم ايران را حذف کرده چه نتايجي دارد. اصل داستان اين نيست که ممکن است مثلأ سرويسهای ايميلي در دسترس کمتر قرار بگيرند، يک داستان مهمتری وجود دارد. آمارهای تجاری ياهو نشان ميدهند که 7 درصد از جستجو کنندگان اينترنتي به دنبال اسم آدمها ميگردند. يک آمار ديگری هم هست که نشان ميدهد 40 درصد از جستجوگران اينترنتي به دنبال اسامي مشخصتری هستند، مثل دوستان دوران مدرسه. اما يک آمار سومي هم هست که نکتهی اصلي آنجاست. اين آمار نشان ميدهد که 80 درصد از جستجوگران اينترنتي در ردههای مديريتي و کارآفريني به دنبال اسم آدمهايي ميگردند که قبلأ کاری انجام دادهاند که ميتواند به توليد فکر يا محصول جديد منجر بشود. مثلأ فکر کنيد شما يک وقتي رفتهايد يک مربای تازه دست کردهايد و دستور درست کردنش را به طور تخصصي منتشر کردهايد روی اينترنت. حالا اگر کسي دنبالهی اين کار را بخواهد بگيرد ميآيد شما را پيدا ميکند و ميبيند که داريد کارهای جديدتری هم انجام ميدهيد و در نتيجه حاضر ميشود کارهای جديدتان را از شما بخرد و در نتيجه چرخ زندگي شما حسابي به چرخش درميآيد. حالا آمديم و شما در آن نشاني سابقتان نبوديد و به دلايل فني امکان نشاني جديد گذاشتن هم برایتان فراهم نشده. خوب معنياش اين است که شما ديگر وجود نداريد. يعني آن 80 درصدی که خيلي برای همهی دنيا مهم است و همه دارند تلاش ميکنند در آن جستجو شدهها باشند در مورد شما صدق نميکند. اين وضعيست که دارد برای ايران رخ ميدهد و ما را از دنيا جدا ميکند. حالا خدا را چه ديديد بلکه احمدی نژاد بتواند مقالهی علمي خودش را دربارهی ميزان فهم بزغالهها يک جايي منتشر کند و يک چوپان کارکشته به دنيا معرفي بشود!
روز ششم. يک جايي خواندم النور روزولت، همسر فرانکلين روزولت رئيس جمهوری سابق امريکا، نسبت فاميلي دارد با هيلاری کلينتون. اگر اينطور باشد ميشود گفت آمدن هيلاری کلينتون به کاخ سفيد طوفاني به پا ميکند. لابد ميدانيد که النور روزولت يکي از طرفداران آزادیهای مدني در امريکا بوده و هنوز که هنوز است آراء و نظراتش طرفداران بيشماری دارد.
و آدينه. اين موضوع روز آخر واقعأ از آسمان افتاد پايين. حالا مينويسم که ببينيد همهاش سنگ از آسمان نميبارد سر آدمها. همين الان خانم همسايه آمد گفت هفتهی آينده مراسم عروسيام برگزار ميشود و آمدم دعوت کنم برای مراسم که توی کليسا برگزار ميشود. کلي هم با هم گپ زديم که چطوری با آقای داماد آشنا شدی و اينها. معلوم شد از طريق اينترنت با هم آشنا شدهاند و بعد از شش ماه که با هم زندگي ميکردند، و اينجانب هم هفتهای دو سه بار جنابشان را ميديدم و سلام ميکرديم به همديگر، پريروز تصميم گرفتهاند با هم ازدواج کنند. قرار است هفتهی آينده يک ليموزين بيايد عروس و داماد را سوار کند. اين ليموزيني که عروس و دامادها را سوار ميکند آنقدر دراز است که اينها احتمالأ از اين در که سوار بشوند مجبورند از آن درش بيايند بيرون و صاف بروند توی کليسا، چون فاصلهی کليسا تا اينجا حدود دو دقيقهست. خلاصه که خبر خوب هم از آسمان ميبارد، جهت اطلاعتان! يادتان که هست که گفته بودم بايد دفتر ثبت ازدواج بزنم؟
نظرات