بستني

لابد که خبر داريد خيلي وقت است بازار فرش ايراني افتاده است دست بافندگان هندی‌ و پاکستاني‌. در واقع حدود 12 سالي مي‌شود که اين اتفاق افتاده و طرح‌ها و نقش‌های ايراني مي‌بافند. چون هر دو کشور کارگر ارزان‌تر دارند و ضمنأ هنوز دولت‌های‌شان به فکر تجارت در اين زمينه نيفتاده‌اند مثل کميته‌ی امداد در ايران که معلوم نيست مي‌خواهد بافندگان بلاخره فرش ببافند يا اصول دين جواب بدهند.

حالا البته خون‌تان به جوش نيايد چون با يک تکه حصير هم مي‌شود زندگي کرد، ايضأ به جايي هم برنمي‌خورد.

ولي دليل اين مقدمه‌ی غلاظ و شداد اين بود که خدمتتان عرض کنم ديشب توی يک بستني فروشي ديدم چه نشسته‌ايد که بستني اکبر مشدی هم تبديل شده است به خاطرات اهل تهران و شميران قديم.

داشتم از کنار بستني فروشي مزبور رد مي‌شدم ديدم خانم بستني فروش دارد با دو تا کاردک بستني را عمل مي‌آورد. گفتم خوب است يکي بخرم که خوب سر از کارش دربياورم.

بستني را هر از رنگ و طعم که بخواهيد سفارش مي‌دهيد و بعد آن طرف‌ترش از کاکائو تا لنگه کفش خرد شده همه چيز هست. من هم از خرد شده‌های پسته و بادام و اين‌ها انتخاب کردم. بستني فروش گفت مي‌خواهي قاطي‌اش کنم گفت بله و با دو تا کاردک افتاد به مخلوط کردن دو جور بستني‌‌ای که انتخاب کرده بودم. و آن وسط بستني‌ها را هم از همان مخلفاتش ريخت. حدود دو دقيقه مشغول ورز دادن بستني‌ها بود تا آماده شد.
نکته‌ی جالبش هم اين بود که کار ورز دادن را روی يک سطح يخ زده انجام مي‌داد که معمولأ توی بستني‌ فروشي‌های سنتي ما توی همان يخ‌چال انجامش مي‌دهند و همينطور بستني را مي‌کشند روی ديواره‌ی يخچال تا ورز داده بشود.

به لحاط تکنيکي خيلي کار جالبي بود و ضمنأ اگر مثلأ به جای مخلفاتش همان تکه‌های خامه را اضافه مي‌کرد همان بستني مدل اکبر مشدی مي‌شد.

حالا البته من چون اصولأ تهراني نيستم برای همين هم هر بار يک بستني‌ای به اسم بستني اکبر مشدی به خوردمان دادند و انصافأ متوجه تفاوت‌شان نشدم. بلکه هم هيچکدام‌شان، حتي هماني که روبروی پمپ بنزين باغ فردوس بود، آن هم اکبر مشدی نبود. به هر حال اين بستني ديشبي از جنبه‌ی تکنيکي چيزی از بستني‌های خودمان کم نداشت. گفتم خبرتان کنم که شايد يک روزی بستني اکبر مشدی هم توليد کنند و تازه ثبت تجاری‌اش هم بکنند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار