هفت روز هفته
روز اول. اخراج يا در واقع بازپس فرستادن پناهجويان افغان يا همان کارگران نيمه قانوني به کشورشان آن هم به ضرب و زور و کتک کاری يعني فشار خيلي شديد به دولت حامد کرزی. خوب چرا؟ اتهام همکاری با القاعده که امريکا و انگليس به جمهوری اسلامي ميزنند يعني حامد کرزی هم در جريان است. نميشود که رئيس جمهور يک کشوری از چنين اتهاماتي بيخبر باشد. خوب نتيجهاش اين است که جمهوری اسلامي ناغافل يادش ميافتد که يک ميليون آدم را بفرستد که چمباتمه بزنند دم در کاخ رياست جمهوری افغانستان و روزگار کرزی را سياه کنند، که کردند. وزير مهاجرين و وزير خارجهی کرزی هر دو استيضاح شدند، تازه اين عوارض سحرش است چون صبح دولتش آنجاست که يک ميليون آدم را چطوری در افغانستان کنترل کنند که بابت نان شبشان نروند ملحق بشوند به القاعده. در همين ايران يک مسابقهی فوتبال در استاديوم آزادی مساویست با نابودی اتوبوسهای شرکت واحد و به هم ريختن شهر، آن هم با صد هزار تماشاچي که آنقدر خوردني با خودشان ميآورند ورزشگاه که تا دو هفته بعد از مسابقه بايد ورزشگاه را تميز کنند. حالا يک ميليون آدم گرسنه را خودتان حدس بزنيد چه کارهايي ميتوانند بکنند. خوب کارگران افغان هم تبديل شدهاند به گروه فشار خارجي برای جمهوری اسلامي. انصافأ کارآفريني را ميبينيد؟ همه جا ديگر گروه فشار داريم برای مناسبتهای مختلف از مراسم عقد و عروسي مردم تا سخنراني و تا روابط بينالملل. آدم ياد مغازههای ظروف کرايهای ميافتد. ... آی پسر آب دستته بذار زمين يک توک پا بپر مغازهی آقا گلبدين حکمتيار بگو حاج آقا کرزی مهمون رودرواسيدار دارن چند دست موشک استينگر بفرست خونهشون، فشاری هم بذار کنارش، بگو از اون فشاری خوبا بفرسته ها!
روز دوم. اعضای فدراسيون کريکت استراليا با الکساندر داونر، وزير امور خارجه، ديدار کردند. خوب! خوب به جمالتون. اين ديدار مربوط است به سفر تيم کريکت استراليا به زيمبابوه. واقعأ که خوب! يعني توضيح بدهم ديگر؟! از وقتي رابرت موگابه رئيس جمهور مادام العمر زيمبابوه وارد عصر طلايي ديکتاتوری شدهاند تمام کشورهای مشترک المنافع دولت او و طبيعتأ کشور زيمبابوه را تحريم کردهاند، يعني جناب موگابه نميتواند به کشورهای مشترک المنافع سفر کند. هيچ مراودهای هم بين آنها با زيمبابوه صورت نميگيرد. حالا تيم کريکت استراليا بناست که سپتامبر امسال برود زيمبابوه و چون موضوع ورزشيست و هنوز کشورهای مشترک المنافع برای اين موضوع فکری نکردهاند که آيا ورزش جزو سياست هست يا نيست بنابراين قوانين قبلي هنوز پابرجا هستند. يعني اگر تيم استراليا نرود به مسابقات مجبور است جريمهی چند ميليون دلاری بدهد و اگر برود يعني تحريم از اساس بیخود بوده. گرفتار شدهاند. حالا اين فعاليتهای صلح آميز ورزشي و اين و اون و فلان و بهمان همهشان وقتي ميرسند به تحريم شدن در نتيجه يکباره خندهدار ميشوند. حالا قسمت خيلي خندهدارترش اين است که از روی خنده همينطور ناغافل حمله هم ميکنند. اصل قضيه هم در اين است که بخنديد که دنيا به روی مبارکتان بخندد.
روز سوم. اين هم از انتخاب قاليباف برای شهرداری تهران. از يک جنبهاش، به نظر من، ممکن است تصميم درستي باشد چون هر آدمي در ايران که ميخواهد يک کاری را شروع کند تا بيايد مقدماتش را فراهم کند ناگهان غزل خداحافظي را ميفرستند دم خانهاش و وقت تمام کردن کارهايش را پيدا نميکند. به هر حال از اين نظر انتخاب قاليباف درست بود. منتها خيلي هم بعد از اين 28 سال نميشود با اين مدل انتخاب کردنها نتيجه گرفت که ظاهرأ تصميم گيرها بلاخره از مردم جلو افتادهاند. چرا؟ چون بدبختي اين است که مصالح سياسي خيلي در اين تصميم گيریها دخالت دارد. همين هم هست که يک کار درست معنياش يک مسير درست نيست، يعني تا به حال نبوده. چهار تا چکش روی انگشت آدم ميزنند که بلکه آن پنجمياش به ميخ اصابت کند، دو تا آخ هم بگوييد چکش را ميزنند توی سرتان و اصلأ بيخيال ميخ ميشوند. دليل اين حرفم اين است که اصلاح طلبان در زمان انتخابات رياست جمهوری تمام مخالفتشان با قاليباف را گذاشتند روی دايره، مثلأ مشکلاتي که برای روزنامهنگاران و وبلاگ نويس پيش آمد. اين حرفها درست بعد از پايان انتخابات فراموش شد و انگار نه انگار که قاليباف بايد بلاخره جواب ميداد به آنها. حالا باز دوباره حرکتهای سياسي منجر به اين شده که قاليباف مورد حمايت طيف اصلاح طلبهای شورای شهر قرار بگيرد. خوب آدم از خودش ميپرسد آيا جوابي گرفتهاند از قاليباف يا نه؟ همين است که انتخاب قاليباف اگر چه تصميم درستيست ولي معلوم نيست که اصل داستان هم درست بوده يا نه. حالا حکايت اين است که اينروزها نميدانيم بايد بلاخره توی صحنه باشيم يا نه ... آقای کارگردان! جون بچهات يک نقش درست بده بهمون، اون دفه گفتي برو وايسا نقش ديوار رو بازی کن تا يه هفته بو ميداديم.
روز چهارم. امسال پنجاهمين سالگرد تأسيس کنسرواتوار موسيقي کوئيزلند هست و به همين مناسبت امسال کلي برنامهی موسيقي برای اين سالگرد تدارک ديدهاند. هر هفته يک رهبر مدعو دارند که گاهي از فارغالتحصيلان همين کنسرواتوار بوده. داستان اين کنسرواتوار خيلي بامزه است. اين تشکيلات در حال حاضر بخشي از دانشگاه گريفيث به حساب ميآيد ولي اين بخش از جنبهی اعتبار داخلي و خارجي چندين برابر معتبرتر از اصل دانشگاه است. تشکيلات قبلي در واقع يک شرکت موسيقي بوده که محل اجرا داشته و از راه توليد آثار موسيقي پول درميآورده. دانشگاه گريفيث به مؤسسان شرکت پيشنهاد ميکند که حاضريم شما يک بخش از دانشگاه باشيد ولي نه در کارهایتان دخالت ميکنيم و نه به درآمدتان. اما يک کاری بايد برای دانشگاه انجام بدهيد و آن اين است که دانشجو بگيريد و اسم دانشگاه را روی مرکز بگذاريد. مؤسسان شرکت هم گفتهاند دانشجو ميگيريم و آرم دانشگاه را هم ميزنيم روی سردر اما اسم مرکز را ميگذاريم کنسرواتوار موسيقي کوئينزلند. يک تقاضای ديگر هم کردهاند و آن هم اين است افرادی که در کنسرواتوار کار ميکنند بر اساس ارزشيابي دانشگاهي مدرک بگيرند. دانشگاه هم پذيرفته. حالا رئيس کنسرواتوار از جنبهی دانشگاهي پروفسور است و روی سردر هم آرم دانشگاه گريفيث هست، اما اسم محل يک چيز ديگریست و البته دانشجو هم ميگيرند. خيلي هم همه سر و دست ميشکنند برای ورود به اين مرکز آموزشي معتبر ... حالا ميگي چي؟ هي راه افتادی ميگي حسين عليزاده، باباجون من موندم چه خاکي بريزم سرم نکنه به رضا هلالي دکترا بدن؟
روز پنجم. آدم خيلي بايد قدرت تخيل شگفت انگيزی داشته باشد که برود در مجلس ايران امضا جمع کند برای جا به جايي محل سازمان ملل از امريکا. البته کار خيلي خداپسندانهای هم هست که سازمان ملل از آن شکل خيلي عنعناتياش به يک حال خاکي و اهل دل تبديل بشود. منتهای مراتب اگر اهل مجلس که اسباب کشي خودشان از خيابان سپه به بهارستان يک دهه طول کشيد تا آخر اين دوره از مجلس توانستند طرح مربوطه را به هيئت رئيسه برسانند خيلي شاهکار کردهاند. حالا سازمان ملل را ببرند کجا خوب است؟ احتمالأ اين را ميگذارند به مسابقهی مقاله نويسي که هر کسي بتواند نظرش را دربارهی انتقال سازمان ملل به يک جای ديگری بنويسد و جايزه بگيرد. اين هم از تفريحات اهل مجلس! آنوقت اهل ژئوفيزيک هر روز دارند ميزنند توی سرشان که يک نفر برود امضا جمع کند که قانونأ تهران را خلوت کنند يا ساختمانهايش را محکم بسازند که با يک تکان نريزد سر مردم و به هيچ جا نميرسند. يعني ويزا ندادن به چهار نفر از مجلس مساویست با امضا جمع کردن برای تغيير محل سازمان ملل آنوقت خرابي شهر در ابعاد بم و آوارگي مردم مساویست با نگران نباشيد انشاالله گربه است. حالا همين حضرات مجلس فعلي که خيلي تحصيلکرده هستند دارند شرط تحصيلي هم ميگذارند برای نمايندگان بعدی مجلس! ... پدرجان حالا همه چي به کنار تو بگو تست هوش رو چکار کردی؟
روز ششم. سيستم دولتي استراليا به مقام خزانهدار کل چنان اعتباری داده که گاهي نخست وزير هم به آن اعتبار نميرسد. اعتبار خزانهدار کل در کم و زياد کردن درآمدهای مردم است. کاهش يا افزايش ماليات، شهريهی دانشجويان و کمک هزينههايي که به آنها ميدهد، دريافتيهای بازنشستگان، کم و زياد کردن سود بانکها و خلاصه هر چيزی که به جيب مردم مربوط باشد. در رقابتهای بين دولت و حزب مخالف نقش خزانهدار کل که جانب دولت را ميگيرد چون عضو حزب اصليست خيلي برجستهتر ميشود. پيتر کاستلو، خزانهدار کل، اين هفته کلي پول به جيب مردم سرازير کرد و درست در زماني که حزب مخالف دارد آماده ميشود برای مبارزات انتخاباتي. حالا اگر حزب مخالف بگويد چرا پول ميدهيد به مردم رأیشان را از دست ميدهند و اگر بگويد ندهيد هم باز با مردم طرفند. هر طرف که بروند کيش شدهاند. برای همين هميشه مقام خزانهدار کل را ميدهند به يک آدم تيز و باهوش که حزب مخالف را با حربهی پول به زانو دربياورد. در انتخابات قبلي همين حربه کارساز شد چون بلافاصله بعد از وقوع سونامي در اندونزی دولت استراليا مقدار زيادی پول به عنوان کمک به اندونزی ارسال کرد و رهبر حزب مخالف ماند بر سر دو راهي که آيا بايد طرف اندونزی را بگيرد که اعضای جمعيت اسلاميشان استرالياييها را کشتند يا طرف جيب مردم استراليا را بگيرد که برای تعطيلات دوست دارند بروند مراکز تفريحي ارزان در اندونزی. برای همين هم بدترين راه را انتخاب کرد و هيچ نگفت. دو هفته بعد از وقوع سونامي تازه زبانش باز شد که اظهار نظر کند دربارهی سونامي. دولت هم گذاشت توی کاسهاش که با اين تأخير در واکنش نشان دادن به حوادث دنيا لابد وضع استراليا در دوران شما خراب ميشود و خلاصه انتخابات را باختند. حالا اين بازیهای مالي مربوط است به خزانهدار کل که اگر خرابي هم به بار آورد منجر به از دست رفتن اعتبار سياسي نخست وزير نشود. ولذا ما هر دو مورد را سپردهايم به احمدی نژاد که هم بي حساب و کتاب دربارهی مسائل مالي اظهار نظر کند و هم آبروی کشور را در عرصهی سياسي ببرد. در بازی تخته نرد به اين ميگويند جفت يک آن هم در زماني که مهرههای شما همه در خانهی شش هستند!
و آدينه. ورزش کنيد بهتر از مريض شدن است. هي ننشينيد توی خانه و دربارهی سياست و اينها حرف بزنيد. ورزش کنيد. گريه هم نکنيد لطفأ. دنيا جای بدی نيست. از آن طرف پشت بام نيفتيد. هر چيزی اندازه دارد. سياست هم اندازه دارد. چند تا ميوه جور و واجور بريزيد توی مخلوط کن و شير هم بريزيد رویشان با يک کمي شکر و يک آبميوه درست کنيد، بعد موسيقي گوش بدهيد و آبميوهتان را بخوريد. زندگي کنيد لطفأ.
روز دوم. اعضای فدراسيون کريکت استراليا با الکساندر داونر، وزير امور خارجه، ديدار کردند. خوب! خوب به جمالتون. اين ديدار مربوط است به سفر تيم کريکت استراليا به زيمبابوه. واقعأ که خوب! يعني توضيح بدهم ديگر؟! از وقتي رابرت موگابه رئيس جمهور مادام العمر زيمبابوه وارد عصر طلايي ديکتاتوری شدهاند تمام کشورهای مشترک المنافع دولت او و طبيعتأ کشور زيمبابوه را تحريم کردهاند، يعني جناب موگابه نميتواند به کشورهای مشترک المنافع سفر کند. هيچ مراودهای هم بين آنها با زيمبابوه صورت نميگيرد. حالا تيم کريکت استراليا بناست که سپتامبر امسال برود زيمبابوه و چون موضوع ورزشيست و هنوز کشورهای مشترک المنافع برای اين موضوع فکری نکردهاند که آيا ورزش جزو سياست هست يا نيست بنابراين قوانين قبلي هنوز پابرجا هستند. يعني اگر تيم استراليا نرود به مسابقات مجبور است جريمهی چند ميليون دلاری بدهد و اگر برود يعني تحريم از اساس بیخود بوده. گرفتار شدهاند. حالا اين فعاليتهای صلح آميز ورزشي و اين و اون و فلان و بهمان همهشان وقتي ميرسند به تحريم شدن در نتيجه يکباره خندهدار ميشوند. حالا قسمت خيلي خندهدارترش اين است که از روی خنده همينطور ناغافل حمله هم ميکنند. اصل قضيه هم در اين است که بخنديد که دنيا به روی مبارکتان بخندد.
روز سوم. اين هم از انتخاب قاليباف برای شهرداری تهران. از يک جنبهاش، به نظر من، ممکن است تصميم درستي باشد چون هر آدمي در ايران که ميخواهد يک کاری را شروع کند تا بيايد مقدماتش را فراهم کند ناگهان غزل خداحافظي را ميفرستند دم خانهاش و وقت تمام کردن کارهايش را پيدا نميکند. به هر حال از اين نظر انتخاب قاليباف درست بود. منتها خيلي هم بعد از اين 28 سال نميشود با اين مدل انتخاب کردنها نتيجه گرفت که ظاهرأ تصميم گيرها بلاخره از مردم جلو افتادهاند. چرا؟ چون بدبختي اين است که مصالح سياسي خيلي در اين تصميم گيریها دخالت دارد. همين هم هست که يک کار درست معنياش يک مسير درست نيست، يعني تا به حال نبوده. چهار تا چکش روی انگشت آدم ميزنند که بلکه آن پنجمياش به ميخ اصابت کند، دو تا آخ هم بگوييد چکش را ميزنند توی سرتان و اصلأ بيخيال ميخ ميشوند. دليل اين حرفم اين است که اصلاح طلبان در زمان انتخابات رياست جمهوری تمام مخالفتشان با قاليباف را گذاشتند روی دايره، مثلأ مشکلاتي که برای روزنامهنگاران و وبلاگ نويس پيش آمد. اين حرفها درست بعد از پايان انتخابات فراموش شد و انگار نه انگار که قاليباف بايد بلاخره جواب ميداد به آنها. حالا باز دوباره حرکتهای سياسي منجر به اين شده که قاليباف مورد حمايت طيف اصلاح طلبهای شورای شهر قرار بگيرد. خوب آدم از خودش ميپرسد آيا جوابي گرفتهاند از قاليباف يا نه؟ همين است که انتخاب قاليباف اگر چه تصميم درستيست ولي معلوم نيست که اصل داستان هم درست بوده يا نه. حالا حکايت اين است که اينروزها نميدانيم بايد بلاخره توی صحنه باشيم يا نه ... آقای کارگردان! جون بچهات يک نقش درست بده بهمون، اون دفه گفتي برو وايسا نقش ديوار رو بازی کن تا يه هفته بو ميداديم.
روز چهارم. امسال پنجاهمين سالگرد تأسيس کنسرواتوار موسيقي کوئيزلند هست و به همين مناسبت امسال کلي برنامهی موسيقي برای اين سالگرد تدارک ديدهاند. هر هفته يک رهبر مدعو دارند که گاهي از فارغالتحصيلان همين کنسرواتوار بوده. داستان اين کنسرواتوار خيلي بامزه است. اين تشکيلات در حال حاضر بخشي از دانشگاه گريفيث به حساب ميآيد ولي اين بخش از جنبهی اعتبار داخلي و خارجي چندين برابر معتبرتر از اصل دانشگاه است. تشکيلات قبلي در واقع يک شرکت موسيقي بوده که محل اجرا داشته و از راه توليد آثار موسيقي پول درميآورده. دانشگاه گريفيث به مؤسسان شرکت پيشنهاد ميکند که حاضريم شما يک بخش از دانشگاه باشيد ولي نه در کارهایتان دخالت ميکنيم و نه به درآمدتان. اما يک کاری بايد برای دانشگاه انجام بدهيد و آن اين است که دانشجو بگيريد و اسم دانشگاه را روی مرکز بگذاريد. مؤسسان شرکت هم گفتهاند دانشجو ميگيريم و آرم دانشگاه را هم ميزنيم روی سردر اما اسم مرکز را ميگذاريم کنسرواتوار موسيقي کوئينزلند. يک تقاضای ديگر هم کردهاند و آن هم اين است افرادی که در کنسرواتوار کار ميکنند بر اساس ارزشيابي دانشگاهي مدرک بگيرند. دانشگاه هم پذيرفته. حالا رئيس کنسرواتوار از جنبهی دانشگاهي پروفسور است و روی سردر هم آرم دانشگاه گريفيث هست، اما اسم محل يک چيز ديگریست و البته دانشجو هم ميگيرند. خيلي هم همه سر و دست ميشکنند برای ورود به اين مرکز آموزشي معتبر ... حالا ميگي چي؟ هي راه افتادی ميگي حسين عليزاده، باباجون من موندم چه خاکي بريزم سرم نکنه به رضا هلالي دکترا بدن؟
روز پنجم. آدم خيلي بايد قدرت تخيل شگفت انگيزی داشته باشد که برود در مجلس ايران امضا جمع کند برای جا به جايي محل سازمان ملل از امريکا. البته کار خيلي خداپسندانهای هم هست که سازمان ملل از آن شکل خيلي عنعناتياش به يک حال خاکي و اهل دل تبديل بشود. منتهای مراتب اگر اهل مجلس که اسباب کشي خودشان از خيابان سپه به بهارستان يک دهه طول کشيد تا آخر اين دوره از مجلس توانستند طرح مربوطه را به هيئت رئيسه برسانند خيلي شاهکار کردهاند. حالا سازمان ملل را ببرند کجا خوب است؟ احتمالأ اين را ميگذارند به مسابقهی مقاله نويسي که هر کسي بتواند نظرش را دربارهی انتقال سازمان ملل به يک جای ديگری بنويسد و جايزه بگيرد. اين هم از تفريحات اهل مجلس! آنوقت اهل ژئوفيزيک هر روز دارند ميزنند توی سرشان که يک نفر برود امضا جمع کند که قانونأ تهران را خلوت کنند يا ساختمانهايش را محکم بسازند که با يک تکان نريزد سر مردم و به هيچ جا نميرسند. يعني ويزا ندادن به چهار نفر از مجلس مساویست با امضا جمع کردن برای تغيير محل سازمان ملل آنوقت خرابي شهر در ابعاد بم و آوارگي مردم مساویست با نگران نباشيد انشاالله گربه است. حالا همين حضرات مجلس فعلي که خيلي تحصيلکرده هستند دارند شرط تحصيلي هم ميگذارند برای نمايندگان بعدی مجلس! ... پدرجان حالا همه چي به کنار تو بگو تست هوش رو چکار کردی؟
روز ششم. سيستم دولتي استراليا به مقام خزانهدار کل چنان اعتباری داده که گاهي نخست وزير هم به آن اعتبار نميرسد. اعتبار خزانهدار کل در کم و زياد کردن درآمدهای مردم است. کاهش يا افزايش ماليات، شهريهی دانشجويان و کمک هزينههايي که به آنها ميدهد، دريافتيهای بازنشستگان، کم و زياد کردن سود بانکها و خلاصه هر چيزی که به جيب مردم مربوط باشد. در رقابتهای بين دولت و حزب مخالف نقش خزانهدار کل که جانب دولت را ميگيرد چون عضو حزب اصليست خيلي برجستهتر ميشود. پيتر کاستلو، خزانهدار کل، اين هفته کلي پول به جيب مردم سرازير کرد و درست در زماني که حزب مخالف دارد آماده ميشود برای مبارزات انتخاباتي. حالا اگر حزب مخالف بگويد چرا پول ميدهيد به مردم رأیشان را از دست ميدهند و اگر بگويد ندهيد هم باز با مردم طرفند. هر طرف که بروند کيش شدهاند. برای همين هميشه مقام خزانهدار کل را ميدهند به يک آدم تيز و باهوش که حزب مخالف را با حربهی پول به زانو دربياورد. در انتخابات قبلي همين حربه کارساز شد چون بلافاصله بعد از وقوع سونامي در اندونزی دولت استراليا مقدار زيادی پول به عنوان کمک به اندونزی ارسال کرد و رهبر حزب مخالف ماند بر سر دو راهي که آيا بايد طرف اندونزی را بگيرد که اعضای جمعيت اسلاميشان استرالياييها را کشتند يا طرف جيب مردم استراليا را بگيرد که برای تعطيلات دوست دارند بروند مراکز تفريحي ارزان در اندونزی. برای همين هم بدترين راه را انتخاب کرد و هيچ نگفت. دو هفته بعد از وقوع سونامي تازه زبانش باز شد که اظهار نظر کند دربارهی سونامي. دولت هم گذاشت توی کاسهاش که با اين تأخير در واکنش نشان دادن به حوادث دنيا لابد وضع استراليا در دوران شما خراب ميشود و خلاصه انتخابات را باختند. حالا اين بازیهای مالي مربوط است به خزانهدار کل که اگر خرابي هم به بار آورد منجر به از دست رفتن اعتبار سياسي نخست وزير نشود. ولذا ما هر دو مورد را سپردهايم به احمدی نژاد که هم بي حساب و کتاب دربارهی مسائل مالي اظهار نظر کند و هم آبروی کشور را در عرصهی سياسي ببرد. در بازی تخته نرد به اين ميگويند جفت يک آن هم در زماني که مهرههای شما همه در خانهی شش هستند!
و آدينه. ورزش کنيد بهتر از مريض شدن است. هي ننشينيد توی خانه و دربارهی سياست و اينها حرف بزنيد. ورزش کنيد. گريه هم نکنيد لطفأ. دنيا جای بدی نيست. از آن طرف پشت بام نيفتيد. هر چيزی اندازه دارد. سياست هم اندازه دارد. چند تا ميوه جور و واجور بريزيد توی مخلوط کن و شير هم بريزيد رویشان با يک کمي شکر و يک آبميوه درست کنيد، بعد موسيقي گوش بدهيد و آبميوهتان را بخوريد. زندگي کنيد لطفأ.
نظرات