در قاب عکس استراليايي: عجله نکن بذار فکر کنم

سه روز بعد از اين که آرنو (پلنگ صورتي‌) آمد به اين دفتر کار که هم اتاق بشويم برای اين که در و ديوار خيلي خالي بود برداشتم يک تقويم بزرگ زدم روی تابلويي که توی اتاق هست. چون اين تقويم نزديک به ميز کار آرنو هست بنابراين تبديل شد به تقويم ايشان. يک هفته‌ای تا وضعيت حقوق گرفتنش معلوم بشود خيلي عصبي شده بود و مدام سيگار مي‌کشيد. البته فکر کردم دليل سيگار کشيدنش همين عصبانيتش باشد ولي بعد که گفت از 14 سالگي اهل دود کردن بوده معلوم شد اصلأ از بچگي آدم عصباني مزاجي بوده. هفته‌ی دوم که حقوق دانشگاه آمد و بلاخره حساب و کتابش درست شد آمد گفت تو از امروز نمي‌بيني که من سيگار بکشم. يک ضربدر بزرگ هم زد روی تقويم. هر روز هم مي‌آمد با يک عمليات ژانگولر يک ضربدر اضافه مي‌کرد به قبلي‌ها. اين دو هفته‌ای که خيلي سر هر دومان شلوغ بود اصلأ توجهي به اين تقويم نکرده بودم ولي به نظرم مي‌رسيد خانه‌های ضربدردار بيشتر شده باشند. حالا امروز شمردم ديدم نه تا هستند و از هفته‌ی پيش تا امروز خبری از ضربدر جديد نيست. به آرنو گفتم تمام شد؟

آرنو: چي تمام شد؟

من: همين ضربدرها.

آرنو: راستي چندم حقوق مي‌دن؟

من: تازه روز چهارشنبه حقوق گرفتيم هنوز يک هفته هم نشده. ضربدرها چي شد؟

آرنو: خوب ببين من واقعأ دوست دارم ضربدر بزنم روی تقويم ولي ديدم هر روز زياد مي‌شن تقويم از بين مي‌ره.

من: يعني چي که تقويم از بين مي‌ره؟

آرنو: خوب زشت مي‌شه. من از اين تصويری که زير متن تقويم هست خيلي خوشم مياد گاهي‌دوست دارم نگاهش کنم.

من: خوب ضربدر کوچک‌تر بزن.

آرنو: باز هم اصل تصوير رو از بين مي‌بره. راستي رفتم باشگاه دانشگاه اسم نوشتم، نگفته بودم بهت؟

من: نه. يعني مي‌خوای شروع کني ورزش کردن؟

آرنو: خوب همه‌اش توی آزمايشگاه هستيم يا پشت کامپيوتر بلاخره بايد تحرک داشته باشيم.

من: مي‌خوای کارت مجاني باشگاه بهت بدم؟

آرنو: جدی؟ اگه زودتر مي‌گفتي پول نمي‌دادم برای باشگاه.

من: خوب اونوقت ضربدرها چي شدن. از روز 25 آپريل ديگه ضربدری نيست.

آرنو: اوف اوف يادم نبود يک تلفن بايد بزنم. يادت نره چي گفتي تا من زنگ بزنم بعد با هم حرف بزنيم.
.
.
.
.
آرنو: خوب پس گفتي هفته‌ی ديگه حقوق مي‌دن؟

من: کي من درباره‌ی حقوق حرف زدم؟ داشتم مي‌گفتم ...

آرنو: ببين راستي من هر کاری مي‌کنم اين رنگ آميزی بافت درست درنمياد. پيشنهادی نداری ببينم چه کارش بايد بکنم.

من: نه. پيشنهاد مي‌کنم اول تکليف اين ضربدرها رو معلوم کني...

آرنو: باور کن من اصلأ ديشب هي فکر کردم کجای اين رنگ آميزی اشکال داره سردرنياوردم.

من: خوب برو دوباره مراحل رنگ آميزی رو نگاه کن.

آرنو: اِ... راست مي‌گي ها! من هر چقدر به خودم مي‌گم چه کار بايد بکنم يادم نمي‌آد.

من: ضربدر بايد بزني روی تقويم. اين رو فراموش کردی.

آرنو: بريم يک چيزی با هم بخوريم؟ به نظرم يک کمي سرحال نيستي امروز.

من: خيلي هم سرحالم. خوب مجبوری مگه؟ سيگار مي‌کشي يا نه؟

آرنو: من خيلي احمقم که بعد از هشت روز ترک کردن سيگار دوباره شروع کردم به کشيدن. اصلأ خيلي افتضاح شده که من اين بار داشتم رکورد مي‌زدم که بيشتر از يک هفته بتونم ترک کنم.

من: يعني تا يک هفته هم نرسيده رکوردت؟

آرنو: نه. اين خيلي بدبختي بزرگيه توی زندگي من که اصلأ يک هفته بيشتر نمي‌تونم ترکش کنم. مي‌دوني فکر مي‌کردم اين تقويم بزرگ خيلي بهم انرژی مي‌ده که ترک کنم ولي نشد.

من: چه ربطي به تقويم بزرگ داره؟

آرنو: خوب همينطوری فکر کردم شايد با اين تقويم بزرگ بتونم سيگار رو ترک کنم.

من: مرد حسابي همه چيز شنيده بودم به جز رابطه‌ی تقويم بزرگ با ترک سيگار. حالا اگه مي‌گفتي منتظر حقوق و اينا هستم اعصابم خرابه شايد يک چيزی.

آرنو: حالا شايد هفته‌ی ديگه که حقوق گرفتم حالم بهتر شد اونوقت ترک کردم خيلي جدی. بهت ثابت مي‌کنم که تا آخر سال تمام اين خونه‌های تقويم ضربدر مي‌خورن.

من: حالا چه سيگاری مي‌کشي؟

آرنو: تو باورت نمي‌شه اين سيگارهای استراليا خيلي افتضاحن. توی فرانسه خيلي سيگارهای بهتری هست. من اينجا توی اين يک ماهه هر دو روز يک جور سيگار کشيدم. يکي از يکي بدتر.

من: يعني هر دو روز يک بسته کشيدی؟

آرنو: يادم نيار.

من: ميميری!

آرنو: من هم همينو ميگم.

من: به کي همينو مي‌گي؟

آرنو: به تو به خودم به همه.

من: يعني چي؟ چرا پرت و پلا مي‌گي؟

آرنو: يعني فکر مي‌کنم اصلأ بايد برم بيرون داد بزنم آی مردم سيگار نکشين.

من: خوب سر و صدا نداره. نکش.

آرنو: حالا شايد يک فکری بکنم. امشب اين بسته‌ی آخری رو بکشم ديگه خيلي بايد احمق باشم که برم يک بسته‌ی ديگه بخرم.

من: يعني تا تهش رو نکشي ول نمي‌کني؟

آرنو: خوب پولش رو دادم. توی اين وضع حقوقي که دارم نمي‌شه که پولم رو دور بريزم. تو اگر از فردا نديدی دوباره ضربدرها شروع بشن.

من: لابد اين چند روز قبلي رو هم مي‌زني؟

آرنو: تو حالا صبر کن. اگه يک نهضت ضد سيگار راه ننداختم. عجله نکن بذار فکر کنم دقيق بهش. تو که حتمأ هستي توی برنامه ‌ريزی چون خيلي امروز گير دادی به اين ضربدرها. فردا بهت مي‌گم چطوری سيگار رو ترک مي‌کنم. فقط به اين ضربدرها نگاه کن از فردا.

من: آره حتمأ حواسم هست که اون قبلي‌هاش رو علامت نزني.

آرنو: حالا ببين.
.
.
.

نظرات

پست‌های پرطرفدار