هفت روز هفته
روز اول. موضوع مبادلهی گلعاد شاليط، سرباز اسرائيلي که توسط تيپ عزالدين قسام به گروگان گرفته شده، با مروان برغوثي، يکي از رهبران زنداني فتح در اسرائيل، خيلي غير منتظرهست و درست بر خلاف حرفهای قبلي مقامات اسرائيليست که هميشه آزاد شدن برغوثي را منتفي ميدانستند. خوب حالا ميگويند سرباز شاليط اهميت دارد. ولي چرا اهميت دارد؟ خوب يک دليلش سن کم گلعاد شاليط است که در زمان اسارت 20 ساله بود و تازه از دبيرستان آمده بود بيرون. و دليل دومش هم اين بود که شاليط اصولأ پروندهی پزشکي دارد ولي با اين همه در ارتش پذيرفته شده، آن هم به عنوان سرباز واحد رزمي و اين برای ارتش خجالت آور شده که آدم بيمار را هم ميبرد به ميدان جنگ. اما هر دوی اين دلايل پشت يک دليل بزرگتری پنهان شده که عبارت است از هيجان جنگ در بين نوجوانان، چيزی که خود ما هم در دورهی جنگ تجربهاش کردهايم. اين هيجان وقتي معنای وحشتناکتری به خودش ميگيرد که متوجه ميشويد گلعاد شاليط اصلأ فرانسویست و اصولأ انتظار چنين هيجانات جنگي در بين اروپاييها غير عادیست. در واقع گلعاد شاليط و چه بسا خيلي از جوانها و نوجوانها در اسرائيل ممکن است تحت تأثير فضای جنگي اسرائيل قرار گرفته باشند و اين نشان ميدهد جامعه اسرائيل چقدر متلاطم است، درست مثل همين وضعي که نوجوانهای بسيجيها در ايران دارند و تا ميگوييد چه ميکنم فرياد ميزنند آمادهايم آماده و دائم جامعه ناآرام نگه ميدارند. درست است که گلعاد باعث درگيری شديد ارتش اسرائيل و گروههای مسلح فلسطيني شد اما اتفاقأ همين گلعاد برای جناح صلح طلب حکومت اسرائيل اهميت دارد که با نمايش دادنش به مردم آنها را از آيندهی بدون صلح باخبر کند. يعني گلعاد بشود سمبل آتش بس، و اين دقيقأ همان اهميتيست که باعث شده تا اسرائيليها حاضر بشوند مروان برغوثي را با گلعاد شاليط مبادله کنند. خوب البته توی اسرائيل هم آدمهايي مثل احمدی نژاد خودمان هست که در زمينهی جنگ درست کردن خيلي همکاری ميکنند. خاطر مبارکتان هست که احمدی نژاد در سخنراني سازمان ملل به حضار گفت همکاران محترم، خوب به همين امور جنگي هم ميگويند همکاری ديگر!
روز دوم. بعد از انتخابات استراليا خيلي از نمايندگان مجلس کارشان را از دست دادند چون آنقدری رأی نياوردند که به عنوان نمايندهی يکي از احزاب انتخاب بشوند. تصادفأ چند تايي از نمايندگان حزب کارگر هم که فعلأ دولت دستشان هست رأی نياوردند. حالا کمکم همين حضرات دارند برميگردند سر کار و زندگي قبليشان يا به دنبال راه انداختن کارهای جديد در بخش خصوصي هستند. مثلأ مل برو، وزير سابق امور بوميان استراليا، که خيلي هم گرفتاری در کابينه داشت اعلام کرده که ميرود يک شرکت تأسيس ميکند برای ارائهی کمک و خدمات به بوميان، به قول مش قاسم کلهی پدر آدم دروغگو! خانم ترزا گامبارو نمايندهی ليبرال از کوئينزلند رفته است و در مغازهی خانوادگيشان که کارشان فروش ماهيست شروع کرده به کار. جناب راس وستا نمايندهی جوان ليبرال از کوئينزلند قرار است برای شورای شهر کانديد بشود ولي عجالتأ بيکار است. و سناتور وبلاگ نويس اندرو بارتلت از حزب دموکرات اعلام کرده چون تا جولای در پست خودش بايد کار کند بنابراين هنوز کلي وقت برای فکر کردن دربارهی آيندهاش دارد. در انتخابات قبلي که حزب کارگر شکست خورد مارک ليتم، رهبر حزب، از کار سياسي کنارهگيری کرد و يک مدتي را به خانهداری گذراند و بعد رانندهی تاکسي شد. البته در همين دوران هفت تا کتاب نوشت و کلي دردسر برای حزب کارگر درست کرد آنقدری که سخنگوی حزب در مورد او گفت ليتم همه چيزش به يک سگ شباهت دارد الا وفاداریاش. يک روز هم با لگد به يک فيلمبردار حمله کرد و دوربين او را شکست و البته بعدأ مجبور شد 6700 دلار غرامت دوربين را پرداخت کند. خلاصه که فکر نکنيد اين حضرات سياستمدار خيلي هم زندگيشان با باقي مردم فرق دارد ... دقيقأ شبيهاند به سياستمداران ما، همه عاشق خدمت!!
روز سوم. يک چيزی بنويسم بخنديد. سه سال پيش يکي آمد اتاقم با حال زار و نزار که قرص سر درد داری؟ گفتم ندارم ولي هم چای دارم هم قهوه اگر کمک ميکند. گفت قربان دستت يک قهوهی داغ داغ. قهوه را خورد و يک ربعي طول کشيد تا حالش جا آمد. گفتم خدا بد ندهد؟ گفت هي حساب کردم چطوری يک چيزی بخورم که هم خوشمزه باشد، هم ارزان و هم سيرم کند رفتم 7 تا بستني قيفي خوردم، بعدش سرم درد گرفت داشتم ميمردم. حالا اين هفته همان جناب صبح زود زنگ زد که دارم ميروم ايران گرفتار شدم توی فرودگاه. گفتم چرا؟ گفت 18 تا مجسمهی کانگورو خريدم برای سوغاتي، زده بالای 30 کيلو، راهي به نظرت نميرسد؟ گفتم بگو من برای نهار 7 تا بستني قيفي خوردم، کلي اول صبحي ميخندند کاری بهت ندارند. خلاصه اينطوریهاست.
روز چهارم. چرا انتخابات رياست جمهوری کنيا اين همه زير ذره بین است در حالي که نه کيباکي، رئيس جمهور فعلي و نه اودينگا، رهبر مخالفان، آش دهان سوزی هستند؟ خوب يک موضوع ديگری ورای اين درگيریهای سياسي داخلي هست. اين موضوع مربوط ميشود به سرمايه گذاری توسعهای سازمان ملل در کنيا و همين است که حالا هم سازمان ملل بيشتر از مثلأ امريکا دارد جوش ميزند که کنيا نبايد از دست برود. همسايههای کنيا عبارتند از اتيوپي که بعد از ديکتاتوری هايله سلاسي افتاد به دست دولت تک حزبي کمونيستي منگيستو هايله ماريام و هنوز که هنوز است پليس رسمأ در کشتن مخالفان سياسي دست دارد، سومالي که هنوز گرفتار بحران جنگ داخلي ناشي از ظهور تشکيلات اتحاد محاکم شرعيست، تانزانيا که يکي از مهمترين بمبگذاریهای گروههای مسلمان افراطي در آنجا انجام شده و پايگاه حضرات بنيادگراست، اوگاندا که همچنان بعد از مرگ ايدی امين اهل قبيلهی اوبوته راه و روش او در پاکسازی قومي را دنبال ميکنند، و سودان که به خاطر بحران دارفور معرف حضورتان هست. در چنين منطقهای سازمان ملل بايد ثابت کند که ميشود افريقا را به توسعه فرهنگي و اقتصادی رساند. منتهای مراتب اين حرف سازمان ملل خيلي در افريقا خريدار ندارد چون سازمان ملل در يکي از حساسترين زمانها و درست در قرن بيستم وقتي که همين حرفهای توسعهای را در روآندا ميزد چشم خودش را به روی نسل کشي در اين کشور بست و نيروهايش نتوانستند توتسيها را از دست هوتوها نجات بدهند. لابد ميدانيد که کنيا و روآندا عضو جامعهی کشورهای شرق افريقا هستند. همين هم هست که سازمان ملل ميخواهد در کشوری مثل کنيا که لااقل درگيریهای قبيلهای مثل کشورهای همسايهاش خيلي شديد نيست و با 10 درصد مسلماني که دارد اصولأ گرفتار اسلامگرايي هم نيست بگويد ميشود قبايل در توسعه نقش داشته باشند و از قدرت سياسي هم سهم ببرند. يک نکتهی خيلي مهمي هم هست که اصولأ غربيها خيلي هم دلشان نميخواهد اودينگا به رياست جمهوری کنيا برسد. نکته اين است که اودينگا چپگراست و کيباکي غربگرا. اضافاتش اين است که مثلأ اودينگا با بورس دولتي در دانشگاه فني ماگدبورگ آلمانشرقي سابق درس خوانده و از دوستان نزديک فيدل کاستروست و اين دوستيشان آنقدری زياد است که اسم پسر بزرگش را گذاشته فيدل. درعوض کيباکي يک مسيحي تمام عيار است و اسم مسيحياش هم اميليو استانليست که مبلغان مذهبي ايتاليايي برای او انتخاب کردند. خوب غربيها علاقهای به چپگرايي از مدل کاسترو ندارند. دنياييست!
روز پنجم. قرار است فرماندار کوئينزلند که بالاترين مقام تشريفاتي ايالت است تغيير کند. البته چون فرماندار فبلي خيلي ديگر مسن شده. از جمله کانديداهای مطرح برای اين سمت يکي هم John Hay رئيس در حال تغيير دانشگاه ايالتي کوئينزلند است. منتها ايشان خيلي بدون رودرواسي اعلام کرده که من ممکن است گاهي ترجيح بدهم صبح علي الطلوع به جای شرکت در مراسم تشريفاتي مثلأ ملاقات با پيشاهنگان يا چای خوردن با اعضای باشگاه بولينگ همينطور توی رختخوابم بماند. اين بي رودرواسي بودنش همه را کشته!
روز ششم. درعالم انساني دوپينگ کردن برای ثبت رکورد بهتر است و آن که دوپينگ ميکند خودش از کاری که ميکند خبر دارد، اما مثلأ در عالم سوارکاری اين اسبها هستند که دوپينگ ميشوند بدون اين که خودشان بدانند و البته دست آخر اين سوارکار است که مدال ميگيرد به اين دليل که اسب را خوب هدايت کرده. از قرار همين داستان در عالم سياست هم هست، يعني يک جاهايي خود آن آدم اصلي دوپينگ ميکند که در رقابت پيروز بشود و يک جاهايي آن که ميدود دوپينگ ميشود تا يکي ديگر مدال بگيرد. خوب به نظرم آمد آن حرفي که هفتهی پيش در مورد ورود مهدوی کني به خبرگان و تقويت جناح رفسنجاني زدم درست است. سخنراني اخير آقای خامنهای در دفاع از احمدی نژاد معنياش، به نظر من، دوپينگ کردن جناح احمدی نژاد است. منظورم اين است که مجلس خبرگاني که رفسنجاني و مهدوی کني تويش باشند خيلي ميتواند ان قلت دربياورد برای موضوع رهبری و در نتيجه همين الان بايد جناح احمدی نژاد دوپينگ بشود تا از پا نيفتند. تقريبأ تمام سخنراني اعلام اين است که تصميمات گرفته شده هيچ ربطي به دولت ندارند. از تشخيص رابطه با امريکا تا تصميم گيری در امور هستهای، و حتي تأييد سفرهای استاني. معني چنين سخنرانيای اين است که جناح احمدی نژاد هنوز از چشم صاحبان اصلي قدرت سياسي نيفتادهاند و کارهای آنها مورد تأييد است چون الان اوضاع بهتر از قبل است. منتهای مراتب مهمترين کارهای جناح احمدی نژاد عبارتند از تهمت عقب نشيني هستهای و جاسوسي و اينها به جناح رفسنجاني و اصلاح طلبها و ناسازگاری با علي لاريجانيست که اصولأ جزو جناح راستيست که مهدوی کني نمايندگيشان ميکند. در واقع به نظر من چنين سخنرانيای فقط ميتواند پيامي باشد برای همکاری آيندهی رفسنجاني و مهدوی کني. خوب که دقيق ميشويد خود مسابقهی سوارکاری را هم ميبينيد که در آن اسبهای شاخص عبارتند از روحاني، لاريجاني و احمدی نژاد. حالا البته وبلاگستان که محل تمرين فکریست ولي از ما گفتن که شرط بندی روی احمدی نژاد کار عاقلانهای نيست، زيرا ايشان به طور عاريهای سواری ميدهند و چه بسا در حساسترين زمان سوارش را بزند زمين. آن گروهي که مسئول چنين اسبيست خيلي سال پيش قرار بود چند نفری يک نانوايي را اداره کنند ولي حالا اوضاع خوب شده سراغ خانهی کدخدا را ميگيرند.
و آدينه. مهندس مجيد خودمان هم رفت يک شهر ديگری برای کار. گفتم بنويسم اينجا بداند يادش هستيم.
روز دوم. بعد از انتخابات استراليا خيلي از نمايندگان مجلس کارشان را از دست دادند چون آنقدری رأی نياوردند که به عنوان نمايندهی يکي از احزاب انتخاب بشوند. تصادفأ چند تايي از نمايندگان حزب کارگر هم که فعلأ دولت دستشان هست رأی نياوردند. حالا کمکم همين حضرات دارند برميگردند سر کار و زندگي قبليشان يا به دنبال راه انداختن کارهای جديد در بخش خصوصي هستند. مثلأ مل برو، وزير سابق امور بوميان استراليا، که خيلي هم گرفتاری در کابينه داشت اعلام کرده که ميرود يک شرکت تأسيس ميکند برای ارائهی کمک و خدمات به بوميان، به قول مش قاسم کلهی پدر آدم دروغگو! خانم ترزا گامبارو نمايندهی ليبرال از کوئينزلند رفته است و در مغازهی خانوادگيشان که کارشان فروش ماهيست شروع کرده به کار. جناب راس وستا نمايندهی جوان ليبرال از کوئينزلند قرار است برای شورای شهر کانديد بشود ولي عجالتأ بيکار است. و سناتور وبلاگ نويس اندرو بارتلت از حزب دموکرات اعلام کرده چون تا جولای در پست خودش بايد کار کند بنابراين هنوز کلي وقت برای فکر کردن دربارهی آيندهاش دارد. در انتخابات قبلي که حزب کارگر شکست خورد مارک ليتم، رهبر حزب، از کار سياسي کنارهگيری کرد و يک مدتي را به خانهداری گذراند و بعد رانندهی تاکسي شد. البته در همين دوران هفت تا کتاب نوشت و کلي دردسر برای حزب کارگر درست کرد آنقدری که سخنگوی حزب در مورد او گفت ليتم همه چيزش به يک سگ شباهت دارد الا وفاداریاش. يک روز هم با لگد به يک فيلمبردار حمله کرد و دوربين او را شکست و البته بعدأ مجبور شد 6700 دلار غرامت دوربين را پرداخت کند. خلاصه که فکر نکنيد اين حضرات سياستمدار خيلي هم زندگيشان با باقي مردم فرق دارد ... دقيقأ شبيهاند به سياستمداران ما، همه عاشق خدمت!!
روز سوم. يک چيزی بنويسم بخنديد. سه سال پيش يکي آمد اتاقم با حال زار و نزار که قرص سر درد داری؟ گفتم ندارم ولي هم چای دارم هم قهوه اگر کمک ميکند. گفت قربان دستت يک قهوهی داغ داغ. قهوه را خورد و يک ربعي طول کشيد تا حالش جا آمد. گفتم خدا بد ندهد؟ گفت هي حساب کردم چطوری يک چيزی بخورم که هم خوشمزه باشد، هم ارزان و هم سيرم کند رفتم 7 تا بستني قيفي خوردم، بعدش سرم درد گرفت داشتم ميمردم. حالا اين هفته همان جناب صبح زود زنگ زد که دارم ميروم ايران گرفتار شدم توی فرودگاه. گفتم چرا؟ گفت 18 تا مجسمهی کانگورو خريدم برای سوغاتي، زده بالای 30 کيلو، راهي به نظرت نميرسد؟ گفتم بگو من برای نهار 7 تا بستني قيفي خوردم، کلي اول صبحي ميخندند کاری بهت ندارند. خلاصه اينطوریهاست.
روز چهارم. چرا انتخابات رياست جمهوری کنيا اين همه زير ذره بین است در حالي که نه کيباکي، رئيس جمهور فعلي و نه اودينگا، رهبر مخالفان، آش دهان سوزی هستند؟ خوب يک موضوع ديگری ورای اين درگيریهای سياسي داخلي هست. اين موضوع مربوط ميشود به سرمايه گذاری توسعهای سازمان ملل در کنيا و همين است که حالا هم سازمان ملل بيشتر از مثلأ امريکا دارد جوش ميزند که کنيا نبايد از دست برود. همسايههای کنيا عبارتند از اتيوپي که بعد از ديکتاتوری هايله سلاسي افتاد به دست دولت تک حزبي کمونيستي منگيستو هايله ماريام و هنوز که هنوز است پليس رسمأ در کشتن مخالفان سياسي دست دارد، سومالي که هنوز گرفتار بحران جنگ داخلي ناشي از ظهور تشکيلات اتحاد محاکم شرعيست، تانزانيا که يکي از مهمترين بمبگذاریهای گروههای مسلمان افراطي در آنجا انجام شده و پايگاه حضرات بنيادگراست، اوگاندا که همچنان بعد از مرگ ايدی امين اهل قبيلهی اوبوته راه و روش او در پاکسازی قومي را دنبال ميکنند، و سودان که به خاطر بحران دارفور معرف حضورتان هست. در چنين منطقهای سازمان ملل بايد ثابت کند که ميشود افريقا را به توسعه فرهنگي و اقتصادی رساند. منتهای مراتب اين حرف سازمان ملل خيلي در افريقا خريدار ندارد چون سازمان ملل در يکي از حساسترين زمانها و درست در قرن بيستم وقتي که همين حرفهای توسعهای را در روآندا ميزد چشم خودش را به روی نسل کشي در اين کشور بست و نيروهايش نتوانستند توتسيها را از دست هوتوها نجات بدهند. لابد ميدانيد که کنيا و روآندا عضو جامعهی کشورهای شرق افريقا هستند. همين هم هست که سازمان ملل ميخواهد در کشوری مثل کنيا که لااقل درگيریهای قبيلهای مثل کشورهای همسايهاش خيلي شديد نيست و با 10 درصد مسلماني که دارد اصولأ گرفتار اسلامگرايي هم نيست بگويد ميشود قبايل در توسعه نقش داشته باشند و از قدرت سياسي هم سهم ببرند. يک نکتهی خيلي مهمي هم هست که اصولأ غربيها خيلي هم دلشان نميخواهد اودينگا به رياست جمهوری کنيا برسد. نکته اين است که اودينگا چپگراست و کيباکي غربگرا. اضافاتش اين است که مثلأ اودينگا با بورس دولتي در دانشگاه فني ماگدبورگ آلمانشرقي سابق درس خوانده و از دوستان نزديک فيدل کاستروست و اين دوستيشان آنقدری زياد است که اسم پسر بزرگش را گذاشته فيدل. درعوض کيباکي يک مسيحي تمام عيار است و اسم مسيحياش هم اميليو استانليست که مبلغان مذهبي ايتاليايي برای او انتخاب کردند. خوب غربيها علاقهای به چپگرايي از مدل کاسترو ندارند. دنياييست!
روز پنجم. قرار است فرماندار کوئينزلند که بالاترين مقام تشريفاتي ايالت است تغيير کند. البته چون فرماندار فبلي خيلي ديگر مسن شده. از جمله کانديداهای مطرح برای اين سمت يکي هم John Hay رئيس در حال تغيير دانشگاه ايالتي کوئينزلند است. منتها ايشان خيلي بدون رودرواسي اعلام کرده که من ممکن است گاهي ترجيح بدهم صبح علي الطلوع به جای شرکت در مراسم تشريفاتي مثلأ ملاقات با پيشاهنگان يا چای خوردن با اعضای باشگاه بولينگ همينطور توی رختخوابم بماند. اين بي رودرواسي بودنش همه را کشته!
روز ششم. درعالم انساني دوپينگ کردن برای ثبت رکورد بهتر است و آن که دوپينگ ميکند خودش از کاری که ميکند خبر دارد، اما مثلأ در عالم سوارکاری اين اسبها هستند که دوپينگ ميشوند بدون اين که خودشان بدانند و البته دست آخر اين سوارکار است که مدال ميگيرد به اين دليل که اسب را خوب هدايت کرده. از قرار همين داستان در عالم سياست هم هست، يعني يک جاهايي خود آن آدم اصلي دوپينگ ميکند که در رقابت پيروز بشود و يک جاهايي آن که ميدود دوپينگ ميشود تا يکي ديگر مدال بگيرد. خوب به نظرم آمد آن حرفي که هفتهی پيش در مورد ورود مهدوی کني به خبرگان و تقويت جناح رفسنجاني زدم درست است. سخنراني اخير آقای خامنهای در دفاع از احمدی نژاد معنياش، به نظر من، دوپينگ کردن جناح احمدی نژاد است. منظورم اين است که مجلس خبرگاني که رفسنجاني و مهدوی کني تويش باشند خيلي ميتواند ان قلت دربياورد برای موضوع رهبری و در نتيجه همين الان بايد جناح احمدی نژاد دوپينگ بشود تا از پا نيفتند. تقريبأ تمام سخنراني اعلام اين است که تصميمات گرفته شده هيچ ربطي به دولت ندارند. از تشخيص رابطه با امريکا تا تصميم گيری در امور هستهای، و حتي تأييد سفرهای استاني. معني چنين سخنرانيای اين است که جناح احمدی نژاد هنوز از چشم صاحبان اصلي قدرت سياسي نيفتادهاند و کارهای آنها مورد تأييد است چون الان اوضاع بهتر از قبل است. منتهای مراتب مهمترين کارهای جناح احمدی نژاد عبارتند از تهمت عقب نشيني هستهای و جاسوسي و اينها به جناح رفسنجاني و اصلاح طلبها و ناسازگاری با علي لاريجانيست که اصولأ جزو جناح راستيست که مهدوی کني نمايندگيشان ميکند. در واقع به نظر من چنين سخنرانيای فقط ميتواند پيامي باشد برای همکاری آيندهی رفسنجاني و مهدوی کني. خوب که دقيق ميشويد خود مسابقهی سوارکاری را هم ميبينيد که در آن اسبهای شاخص عبارتند از روحاني، لاريجاني و احمدی نژاد. حالا البته وبلاگستان که محل تمرين فکریست ولي از ما گفتن که شرط بندی روی احمدی نژاد کار عاقلانهای نيست، زيرا ايشان به طور عاريهای سواری ميدهند و چه بسا در حساسترين زمان سوارش را بزند زمين. آن گروهي که مسئول چنين اسبيست خيلي سال پيش قرار بود چند نفری يک نانوايي را اداره کنند ولي حالا اوضاع خوب شده سراغ خانهی کدخدا را ميگيرند.
و آدينه. مهندس مجيد خودمان هم رفت يک شهر ديگری برای کار. گفتم بنويسم اينجا بداند يادش هستيم.
نظرات