هفت روز هفته
روز اول. میگويند خسروپرويز، اسبی داشته به اسم شبديز و گفته بوده هر کس خبر مرگش را بدهد کشته میشود. جناب اسب که میميرد کسی جرأت نمیکرده خبرش را بدهد تا بلاخره درباریها متوسل میشوند به باربد. باربد هم يک آهنگی میسازد که پادشاه بعد از شنيدن خودش فرياد میزند "شبديز مرد" و مردم خلاص میشوند. خوب لابد میپرسيد شبديز يعنی چی؟ آهان اين اصل داستان است. داستان اين است که از بس که احمدی نژاد شعار ضد اسرائيلی میدهد حالا اول هفته خاتمی اعلام کرد که "آیا موضعگیریهای تند و تیز و حساب نشدهای که هزینه فراوان برای ایران داشته باشد و به هیچ یک از اهدافش نرسد و صرفأ ملت با پرداخت هزینههایی در وضعیتی قرار بگیرد که زندگی برایش سختتر شود و به تولید، اشتغال و بازارش لطمه بخورد و امید به زندگی کم شود دیپلماسی فعال است؟". به قول شهر قصه، حيرتا. توی اين سی سال چه کسی جرأت داشت در مورد شعارهای تند و تيز بی هدف حرف بزند؟ شعارهايی مثل راه قدس از کربلا میگذرد، يا، ما از صدام بگذريم از فهد نمیگذريم، يا، جنگ جنگ تا پيروزی. اين شعارها همهشان مشمول حرف خاتمی میشوند که هم به هدف نرسيدند و هم وضع زندگی مردم را خرابتر کردند. در تمام اين مدت هيچ آدمی جرأت نمیکرد در مورد شعارهای بی حساب و کتاب اين سی ساله حرف بزند، درست مثل حرف زدن دربارهی مرگ شبديز، تا اين که احمدی نژاد در نقش باربد وارد ميدان شد و آنقدر شعار داد که خود اهل حکومت حالا دارند از شعار دادن انتقاد میکنند. به هر حال بچه بعد از سی سال دارد بزرگ میشود، شما به دل نگيريد.
روز دوم. ديشب در غرب سيدنی حدود 29 نفر به خاطر شرکت در يک جشن شبانه بازداشت شدند. البته گرفتاری همهشان فروش قرصهای اکستسی بوده و همگی هم در بيرون محل جشن بازداشت شدهاند. در مجموع چيزی حدود 200 قرص از حضرات گرفتهاند. از سه سال پيش که دستگير کردن فروشندگان و حمل کنندگان مواد مخدر در استراليا شديدتر شده انواع ديگری از نشانههای جرم هم توسط پليس معرفی شده. مثلأ اگر صدای موسيقی در يک جشن از يک حدی بيشتر باشد، پليس به وجود مواد مخدر در جشن مشکوک میشود. درست هم هست، چون انواعی از مواد مخدر مثل همين قرصهای اکستسی آستانهی شنوايی مصرف کنندگان را بالا میبرند. البته مجازات زندان در انتظار مواد فروشهاست ولی گاهی پليس استراليا يک کارهای عجيب و غريبی هم انجام میدهد. مثلأ سه سال پيش يک پسر آسيايی تبار استراليايی را به جرم حمل مواد مخدر در سنگاپور دستگير کردند و بعد از يک محاکمهی پر سر و صدا او را اعدام کردند. بعدها گفته شد که پليس استراليا میدانسته که همان پسر در کار نقل و انتقال مواد مخدر بوده ولی چون کاری بيش از زندان کردن ازشان برنمیآمده در يکی از سفرهايش به آسيا پليس سنگاپور را در جريان قرار دادهاند و آنها پسر مواد فروش را دستگير کردند. خلاصه حالا پليس استراليا در يک اشارهی ضمنی اعلام کرده که میتواند پروندهی مواد فروشها را در اختيار کشورهايی قرار بدهد که اين حضرات مواد فروش ممکن است سری به آنجاها بزنند. اساسأ زدهاند توی خال.
روز سوم. من اين حرف لاريجانی را باور میکنم که گفته "اگر فرد یا جریانی فکر کند که خودش به تنهایی و با حذف دیگران می تواند کار اجرای سند چشم انداز توسعه 20 ساله را انجام دهد اشتباه کرده و دچار سوء تفاهم شده است". در واقع چه کسی باور نمیکند؟ منتهای مراتب حرف لاريجانی را بايد با تجربهای که از مديريت خود او بر تشکيلات رسانهای ايران داريم محک بزنيم که معلوم بشود اعتقاد او در عمل چه نتيجهای داشته. اين نکتهی مهمیست. در دوران رياست لاريجانی بر صدا و سيما آدمهای هر دو جناح، بلکه آدمهای هزار تا جناح ديگر هم توی صدا و سيما بودند ولی برآيند اين همه نيرو تبديل شده بود به رسانهای که هم برنامهی هويت میساخت و هم جشنوارهی چهرههای ماندگار برگزار میکرد. يعنی از يک آدمی برای مراسم چهرههای ماندگار دعوت میکردند ولی خود آن آدم میترسيد بيايد که نکند پايش که میرسد به صدا و سيما همانجا هويت سازان بگيرند ببرندش. در حقيقت حرف لاريجانی در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی آنقدر بی خاصيت است که میشود بر اساس همين حرف نه تنها دوران مديريت لاريجانی را نقد کرد بلکه به بلااثر بودن اين حرف در شرايط حکومتی جمهوری اسلامی هم معتقد شد. اصل داستان در تصلب ساختاری حکومت است که يک وقتی خاتمی اسم دايرهی بستهی مديران را روی آن گذاشته بود. منتها خود خاتمی هم نتوانست يک قدم به طرف باز کردن دايرهی بسته بردارد چون حکومت خودش شده است جمع اضداد. اين را میتوانيد در مقياسهای متفاوت ببينيد. مثلأ در مقياس استانی هم استاندار هست و هم نمايندهی ولايت فقيه. هيچ کدام هم با هم نمیسازند چون مقام هر دو موازیست. به همين دليل باور کردن حرف لاريجانی با عمل کردن به آن از زمين تا آسمان تفاوت دارد. دقيقأ مشکل تاريخی ما همين است که هر از چند مدتی نياز به انقلاب پيدا میکنيم. يعنی خودمان انقلاب را دعوت میکنيم که بيايد چون ساختار حکومت مصلوب است و فقط انقلاب میتواند آن را بشکند. و البته هر بار باز از صفر شروع میکنيم. خدايیاش هيچ ملتی به اندازهی ما چرخ چاه نساخته.
روز چهارم. با وجود اين که بعضی از اسکار گرفتههای دنيا اهل استراليا هستند ولی به طور کلی اوضاع هنری استراليا در مقايسه با اروپا و امريکا خيلی قابل مقايسه نيست. حتی میشود گفت نسبت به بعضی آسيايیها هم همينطور است. همين هم شده که دست اندرکاران هنری استراليا هيچ فرصتی را برای اشاعهی هنر يا تبليغات دربارهاش از دست نمیدهد. با وضعی که در ورزش دارند میشود حدس زد در آيندهی نه چندان دور اوضاع هنری استراليا هم کاملأ تغيير کند. حالا اين هفته يکی از رقصندههای استراليايی توانسته برندهی جايزه معتبر The Place Prize for Dance 2008 در انگلستان بشود. اسم اين رقصنده Adam Linder و 25 سالهست. او در سن 16 سالگی با استفاده از يک بورس به لندن رفته و در تمام 9 سال گذشته در اروپا کار میکرده. نکتهی جالبش اين است که يکی دو سالی در زمينهی باله تمرين میکرده اما بعد به سمت رقصهای مدرن کشيده شده و حالا يکی از معتبرترين جوايز در زمينهی رقص مدرن را دريافت کرده. تصادفأ استراليايیها هر چه در هنر دارند در همين هنر مدرن است چون اصولأ سابقهی چندانی در هنر کلاسيک ندارند، که آن هم به دليل جوان بودن استرالياست. حالا اينروزها آدام ليندر شده است آس رقص مدرن در استراليا.
روز پنجم. تحکيم وحدتیها خيلی کار دقيقی انجام دادند. تغيير حوزهی فعاليت از سياسی به اجتماعی يکی از بهترين تاکتيکهای اين تشکيلات بود که منبعد کمک میکند جايگاه فعالان دانشجويی در ميان مردم باز بشود. حالا دانشجويان به جای اعتراض به حکومت، با مردم حرف میزنند. اين کار درستیست چون در جامعهی ايرانی يک فاصلهی عميق ميان تحصيلکردهها و مردم وجود دارد. در جوامع غربی اين فاصله توسط رسانههای علمی پر شده. يعنی آدمهای تحصيلکرده میروند زبان ساده نويسی را ياد میگيرند و حرفهای سخت تخصصی را به زبان ساده برای مردم توضيح میدهند. اين همان کاریست که همين الان فعالان حقوق زنان در حوزهی تخصصیشان و با استفاده از زبان بی آلايش وبلاگی دارند به خوبی انجام میدهند. ولی هنوز خيلی جاهای ديگر بايد پر بشود. اين خيلی جاهای ديگر فقط با ورود دانشگاهیها قابل پر شدن است. يعنی دانشگاهیها منبعد میتوانند به زبان ساده دربارهی اقتصاد و سياست و از منظر اجتماعی و هنر به مردم اطلاع رسانی کنند. به نظرم جنبش دانشجويی ايران، يعنی همين دفتر تحکيمیها، بعد از فعالان حقوق زنان دومين گروه قابل توجهی هستند که میشود بهشان اعتماد کرد. البته مثل هر حرکت ديگری بلاخره تا به بلوغ برسند راه درازی دارند ولی اين تغيير تاکتيکی نشان میدهد میدانند چه بخشی از جامعه نياز به اصلاح شدن دارد و اصولأ چه بخشی از جامعه ديگر اصلاح شدنی نيست و بايد آن را کنار گذاشت. میدانيد، اگر يک روز دانشگاهیهای ما ياد بگيرند درست مثل عمامهایها با مردم حرف بزنند و مردم هم حرفشان را بفهمند و بهشان اعتماد کنند آنوقت ما رسيدهايم به توسعهی اجتماعی. اين همان حرفیست که سروش هم میزند. و جالبش اين است که در همين زمان که دانشگاهیها دارند رويکرد اجتماعی پيدا میکنند يک گروهی از روزنامه نگاران دارند برعکس حرکت میکنند. يعنی با قلنبه نوشتنهایشان دارند از جامعه دور میشوند. خلاصه به نظرم تحکيم وحدتیها خيلی هوشمندانه عمل کردهاند.
روز ششم. اين که مردها از مريخ آمدهاند، زنها از ونوس خيلی انصافأ مناقشه برانگيز است. چرا؟ خوب احمدی نژاد در حکم رئيس جديد بانک مرکزی از او خواسته تا به ترویج سنت حسنه و اسلامی قرض الحسنه بپردازد. آخه آدم رئيس جمهور يک کشوری باشد آنوقت تصورش از بانک مرکزیاش چيزی در حد صندوق قرض الحسنه باشد يعنی يا اين بابا از مريخ رد کرده يا ما اصولأ تا برسيم به مريخ حالا حالاها راه داريم.
و روز هفتم. ورزش کنيد جان مادرتان. من هفتهی گذشته فقط دو روز رفتم دويدم الان رو به قبله دارم تايپ میکنم. گردنم هم درد گرفت از بس کج به مونيتور نگاه کردم. فکرش را بکنيد اگر به جای دو روز فقط يک روز رفته بودم الان داشتم از بالا نگاهتان میکردم. يک کاری کنيد همين پايين بمانيد. لبخند هم بزنيد، چيزی ازتان کم نمیشود. مجانی هم هست در ضمن. غر هم نزنيد به اطرافيانتان که توی دلشان نفرينتان میکنند. گفته باشم. از حالا هم يک هفته تمرين میکنيم برای لبخند زدن و غر نزدن. شروع میکنيم ... بشششششمااااااار.
روز دوم. ديشب در غرب سيدنی حدود 29 نفر به خاطر شرکت در يک جشن شبانه بازداشت شدند. البته گرفتاری همهشان فروش قرصهای اکستسی بوده و همگی هم در بيرون محل جشن بازداشت شدهاند. در مجموع چيزی حدود 200 قرص از حضرات گرفتهاند. از سه سال پيش که دستگير کردن فروشندگان و حمل کنندگان مواد مخدر در استراليا شديدتر شده انواع ديگری از نشانههای جرم هم توسط پليس معرفی شده. مثلأ اگر صدای موسيقی در يک جشن از يک حدی بيشتر باشد، پليس به وجود مواد مخدر در جشن مشکوک میشود. درست هم هست، چون انواعی از مواد مخدر مثل همين قرصهای اکستسی آستانهی شنوايی مصرف کنندگان را بالا میبرند. البته مجازات زندان در انتظار مواد فروشهاست ولی گاهی پليس استراليا يک کارهای عجيب و غريبی هم انجام میدهد. مثلأ سه سال پيش يک پسر آسيايی تبار استراليايی را به جرم حمل مواد مخدر در سنگاپور دستگير کردند و بعد از يک محاکمهی پر سر و صدا او را اعدام کردند. بعدها گفته شد که پليس استراليا میدانسته که همان پسر در کار نقل و انتقال مواد مخدر بوده ولی چون کاری بيش از زندان کردن ازشان برنمیآمده در يکی از سفرهايش به آسيا پليس سنگاپور را در جريان قرار دادهاند و آنها پسر مواد فروش را دستگير کردند. خلاصه حالا پليس استراليا در يک اشارهی ضمنی اعلام کرده که میتواند پروندهی مواد فروشها را در اختيار کشورهايی قرار بدهد که اين حضرات مواد فروش ممکن است سری به آنجاها بزنند. اساسأ زدهاند توی خال.
روز سوم. من اين حرف لاريجانی را باور میکنم که گفته "اگر فرد یا جریانی فکر کند که خودش به تنهایی و با حذف دیگران می تواند کار اجرای سند چشم انداز توسعه 20 ساله را انجام دهد اشتباه کرده و دچار سوء تفاهم شده است". در واقع چه کسی باور نمیکند؟ منتهای مراتب حرف لاريجانی را بايد با تجربهای که از مديريت خود او بر تشکيلات رسانهای ايران داريم محک بزنيم که معلوم بشود اعتقاد او در عمل چه نتيجهای داشته. اين نکتهی مهمیست. در دوران رياست لاريجانی بر صدا و سيما آدمهای هر دو جناح، بلکه آدمهای هزار تا جناح ديگر هم توی صدا و سيما بودند ولی برآيند اين همه نيرو تبديل شده بود به رسانهای که هم برنامهی هويت میساخت و هم جشنوارهی چهرههای ماندگار برگزار میکرد. يعنی از يک آدمی برای مراسم چهرههای ماندگار دعوت میکردند ولی خود آن آدم میترسيد بيايد که نکند پايش که میرسد به صدا و سيما همانجا هويت سازان بگيرند ببرندش. در حقيقت حرف لاريجانی در ساختار حکومتی جمهوری اسلامی آنقدر بی خاصيت است که میشود بر اساس همين حرف نه تنها دوران مديريت لاريجانی را نقد کرد بلکه به بلااثر بودن اين حرف در شرايط حکومتی جمهوری اسلامی هم معتقد شد. اصل داستان در تصلب ساختاری حکومت است که يک وقتی خاتمی اسم دايرهی بستهی مديران را روی آن گذاشته بود. منتها خود خاتمی هم نتوانست يک قدم به طرف باز کردن دايرهی بسته بردارد چون حکومت خودش شده است جمع اضداد. اين را میتوانيد در مقياسهای متفاوت ببينيد. مثلأ در مقياس استانی هم استاندار هست و هم نمايندهی ولايت فقيه. هيچ کدام هم با هم نمیسازند چون مقام هر دو موازیست. به همين دليل باور کردن حرف لاريجانی با عمل کردن به آن از زمين تا آسمان تفاوت دارد. دقيقأ مشکل تاريخی ما همين است که هر از چند مدتی نياز به انقلاب پيدا میکنيم. يعنی خودمان انقلاب را دعوت میکنيم که بيايد چون ساختار حکومت مصلوب است و فقط انقلاب میتواند آن را بشکند. و البته هر بار باز از صفر شروع میکنيم. خدايیاش هيچ ملتی به اندازهی ما چرخ چاه نساخته.
روز چهارم. با وجود اين که بعضی از اسکار گرفتههای دنيا اهل استراليا هستند ولی به طور کلی اوضاع هنری استراليا در مقايسه با اروپا و امريکا خيلی قابل مقايسه نيست. حتی میشود گفت نسبت به بعضی آسيايیها هم همينطور است. همين هم شده که دست اندرکاران هنری استراليا هيچ فرصتی را برای اشاعهی هنر يا تبليغات دربارهاش از دست نمیدهد. با وضعی که در ورزش دارند میشود حدس زد در آيندهی نه چندان دور اوضاع هنری استراليا هم کاملأ تغيير کند. حالا اين هفته يکی از رقصندههای استراليايی توانسته برندهی جايزه معتبر The Place Prize for Dance 2008 در انگلستان بشود. اسم اين رقصنده Adam Linder و 25 سالهست. او در سن 16 سالگی با استفاده از يک بورس به لندن رفته و در تمام 9 سال گذشته در اروپا کار میکرده. نکتهی جالبش اين است که يکی دو سالی در زمينهی باله تمرين میکرده اما بعد به سمت رقصهای مدرن کشيده شده و حالا يکی از معتبرترين جوايز در زمينهی رقص مدرن را دريافت کرده. تصادفأ استراليايیها هر چه در هنر دارند در همين هنر مدرن است چون اصولأ سابقهی چندانی در هنر کلاسيک ندارند، که آن هم به دليل جوان بودن استرالياست. حالا اينروزها آدام ليندر شده است آس رقص مدرن در استراليا.
روز پنجم. تحکيم وحدتیها خيلی کار دقيقی انجام دادند. تغيير حوزهی فعاليت از سياسی به اجتماعی يکی از بهترين تاکتيکهای اين تشکيلات بود که منبعد کمک میکند جايگاه فعالان دانشجويی در ميان مردم باز بشود. حالا دانشجويان به جای اعتراض به حکومت، با مردم حرف میزنند. اين کار درستیست چون در جامعهی ايرانی يک فاصلهی عميق ميان تحصيلکردهها و مردم وجود دارد. در جوامع غربی اين فاصله توسط رسانههای علمی پر شده. يعنی آدمهای تحصيلکرده میروند زبان ساده نويسی را ياد میگيرند و حرفهای سخت تخصصی را به زبان ساده برای مردم توضيح میدهند. اين همان کاریست که همين الان فعالان حقوق زنان در حوزهی تخصصیشان و با استفاده از زبان بی آلايش وبلاگی دارند به خوبی انجام میدهند. ولی هنوز خيلی جاهای ديگر بايد پر بشود. اين خيلی جاهای ديگر فقط با ورود دانشگاهیها قابل پر شدن است. يعنی دانشگاهیها منبعد میتوانند به زبان ساده دربارهی اقتصاد و سياست و از منظر اجتماعی و هنر به مردم اطلاع رسانی کنند. به نظرم جنبش دانشجويی ايران، يعنی همين دفتر تحکيمیها، بعد از فعالان حقوق زنان دومين گروه قابل توجهی هستند که میشود بهشان اعتماد کرد. البته مثل هر حرکت ديگری بلاخره تا به بلوغ برسند راه درازی دارند ولی اين تغيير تاکتيکی نشان میدهد میدانند چه بخشی از جامعه نياز به اصلاح شدن دارد و اصولأ چه بخشی از جامعه ديگر اصلاح شدنی نيست و بايد آن را کنار گذاشت. میدانيد، اگر يک روز دانشگاهیهای ما ياد بگيرند درست مثل عمامهایها با مردم حرف بزنند و مردم هم حرفشان را بفهمند و بهشان اعتماد کنند آنوقت ما رسيدهايم به توسعهی اجتماعی. اين همان حرفیست که سروش هم میزند. و جالبش اين است که در همين زمان که دانشگاهیها دارند رويکرد اجتماعی پيدا میکنند يک گروهی از روزنامه نگاران دارند برعکس حرکت میکنند. يعنی با قلنبه نوشتنهایشان دارند از جامعه دور میشوند. خلاصه به نظرم تحکيم وحدتیها خيلی هوشمندانه عمل کردهاند.
روز ششم. اين که مردها از مريخ آمدهاند، زنها از ونوس خيلی انصافأ مناقشه برانگيز است. چرا؟ خوب احمدی نژاد در حکم رئيس جديد بانک مرکزی از او خواسته تا به ترویج سنت حسنه و اسلامی قرض الحسنه بپردازد. آخه آدم رئيس جمهور يک کشوری باشد آنوقت تصورش از بانک مرکزیاش چيزی در حد صندوق قرض الحسنه باشد يعنی يا اين بابا از مريخ رد کرده يا ما اصولأ تا برسيم به مريخ حالا حالاها راه داريم.
و روز هفتم. ورزش کنيد جان مادرتان. من هفتهی گذشته فقط دو روز رفتم دويدم الان رو به قبله دارم تايپ میکنم. گردنم هم درد گرفت از بس کج به مونيتور نگاه کردم. فکرش را بکنيد اگر به جای دو روز فقط يک روز رفته بودم الان داشتم از بالا نگاهتان میکردم. يک کاری کنيد همين پايين بمانيد. لبخند هم بزنيد، چيزی ازتان کم نمیشود. مجانی هم هست در ضمن. غر هم نزنيد به اطرافيانتان که توی دلشان نفرينتان میکنند. گفته باشم. از حالا هم يک هفته تمرين میکنيم برای لبخند زدن و غر نزدن. شروع میکنيم ... بشششششمااااااار.
نظرات