همان که به دهان ربط دارد
جدا از اين که دهان آدم گاهی به يک مناسبتهايی میشود محل سرويس کاری و شستشو و اينها، ولی اصولأ از جنبهی علمی دهان محل بروز نشانههای تنش هم هست. شايد هم يک روزی يک آدمی همين موضوع سرويس کاری دهان را بر اساس همان داستان تنش تعريف کرده که حالا ما داريم ازش استفاده میکنیم. فیالواقع اونا دارن ازش استفاده میکنن که هی ما را میبرند سرويس کاری.
به هر حال ... وقتی يک عامل تنش زا میآيد سراغ آدم اولين اتفاقی که در بدن میافتد اين است که دستگاه ايمنی شروع میکند به فعاليت زياد. منتها فقط برای نيم ساعت اول که فکر میکند نوبرش را آورده. يعنی اگر در همين نيم ساعت اول خون يک آدم متشنج را آزمايش کنيد مقدار زيادی آنتی بادی در آن پيدا میکنيد. آنتی بادی هم که میدانيد مادهایست که برای مقابله با هر نوع مادهی خارجی در دستگاه ايمنی بدن توليد میشود. ربطش به دهان هم اين است که زياد شدن آنتی بادی را میشود در بزاق دهان پيدا کرد. يعنی اولين نشانهی تنش در همين بزاق است.
جالب است که تا دست و بال آدم زخمی میشود آدم محل زخم را میگذارد توی دهانش. کار درستی هم هست چون بزاق دهان کلک اولين عوامل آلودگی را میکند ... حالا خيلی پاستوريزه هستيد به خودتان مربوط است. ولی آدم پاستوريزه چپ و راست مريض میشود، گفته باشم ... نمیخورم و اينا ...
حالا اين را هم يادگاری از اينجانب داشته باشيد که اگر انگشتتان رفت لای در ... داداش دستت نره لای در ..، انگشت مبارکتان را بگذاريد توی دهانتان و لپتان را پر از هوا کنيد. فشار هوا درد اوليه را ساکت میکند ... داداش سرت نره لای در ...
بعد از يک ساعت که از بروز تنش گذشت اگر اوضاع عادی شده باشد دستگاه ايمنی حال و روزش برمیگردد به شرايط قبلی. يعنی آنتی بادی بيخودی درست نمیکند. اما اگر تنش ادامه داشت آنوقت يک اتفاق جالبی میافتد.
اتفاق اين است که دستگاه ايمنی با ترشح يک مادهی شيميايی به نام اينترلوکين 1 پيام میفرستد به هيپوتالاموس مغز که آقا خر ما از کرهگی دم نداشت و اين بابا فعلأ گرفتار است و بگذار ببينيم چی میشود. در نتيجه هيپوتالاموس هم يک مادهای آزاد میکند که روی هيپوفيز اثر میکند. هيپوفيز هم در ادامه يک مادهی ديگری آزاد میکند که غدهی فوق کليوی را تحريک میکند و دست آخر اين غده يک مخلوطی به نام هورمونهای تنش میريزد به خون که همينها دستگاه ايمنی را غير فعال میکنند.
يک جوری اوضاع اقتصادی میشود که دستگاه ايمنی بيخودی انرژی مصرف نکند و انرژی بدن بماند برای ضرورتهای آنی ديگر. منتها اين مال دم و دستگاه ايمنی عاقل است چون ناعاقلش هم زياد است و هی انرژی مصرف میکند و هی نيرو میتراشد و میريزد توی محيط و هر جا هم که کم آورد توی دستگاههای ديگر هم نيروی علاقمند به خدمتگزاری پيدا میکند و دست آخر بدن دچار عارضهی خودايمنی میشود. يعنی از بس که همهاش شده است نيروی ايمنی اين جنابان بلاخره بايد يک کاری بکنند ديگر، خوب میريزند سر سلولهای به درد بخور بدن و به طور زنجيرهای همه را از بين میبرند تا جايی که نه از تاک نشانی میماند نه از تاک نشان ... طبق معمول هم که چارديواری اختياری ...
توی دم و دستگاه ايمنی عاقل وقتی بدن برای مدت طولانی دچار تنش باشد ميزان فعاليت ايمنی میرسد به نصف ميزان طبيعی، بلکه هم کمتر. البته همين هم باعث میشود که بيماریهای ديگری سراغ بدن بيايند و چون دستگاه ايمنی کم کار شده و با هر عطسهای آن بابا مريض میشود. ولی دستگاه ايمنی در اين حالت هم عاقلانه رفتار میکند و به جای بدنام کردن خودش ترجيح میدهد صاحب بدن، اگر صاحاب داشته باشد البته، به هر راهی که میتواند تنش را کم کند. اما گاهی صاحاب مورد نظر يکی از اجزای دستگاه ايمنی را فعالتر میکند و به طور موازی ... که در جريان هستيد ... از يک ور ديگر بگير و ببند ايمنی را شروع میکند. در نتيجه بدن در حالی که دچار تنش است يک بخشی از دستگاه ايمنیاش هم زيادی فعال میشود و يک باره بدن شروع میکند به کهير زدن مثلأ.
حالا داستان از يک طرفهای ديگر هم میتواند جالب باشد.
مثلأ وقتی تنش زياد بشود و همان مخلوط هورمونی که باعث غير فعال شدن دستگاه ايمنی میشود از غدهی فوق کليوی ترشح بشود جذب کلسيم در استخوانها کم میشود. کم شدن جذب کلسيم هم منجر میشود به پوکی استخوان. منتهای مراتب ديدهايد که بعضیها از نخوردن يد دچار گواتر میشوند، همين اتفاق برای مراکز استخوان سازی بدن رخ میدهد که چون زور میزنند که کلسيم کافی پيدا کنند در نتيجه هی بی مناسبت بزرگ میشوند. آخر خط اين است که در اثر تنش اصولأ شکل اسکلت بدن آدم هم عوض میشود و اين در مورد خانمها خيلی شايع است. همين هم هست که وقتی آدم عاقل باشد به خودش میگويد يک کمی نقد درونی کنم که از تنش بيام بيرون وگرنه اينا شکلمو عوض میکنن، سه سوت.
يک چيز جالب هم اين است که مهمترين عاملی که میتواند تعادل بدن را برگرداند به حال عادی، از جنبهی رفع تنش، اين است که آدم شروع کند به توسعهی روابط اجتماعی. يعنی هر عاملی که بتواند آدم را از تنش دور کند منجر به کم شدن هورمونهای مهار کنندهی ايمنی میشود و در نتيجه ايمنی بدن میرسد به حد عادی و زمينهی جذب و دفع طبيعی مواد در بدن فراهم میشود. به عبارت ديگر وقتی آدم از چارديواری اختياری میآيد بيرون آنوقت شکل و شمايل بدنش هم طبيعی میشود ... ولی حاجی حالا فيلمساز شدی شکل و شمايلی به هم زدی ميری کن، يادت رفت سوسولا کوشن، تو سوراخ موشن ... حاجی يادت رفت؟
اين اجتماعی شدن همان نکتهایست که به دهان ربط پيدا میکند. يعنی وقتی يک آدمی اجتماعی میشود شروع میکند به ارتباط برقرار کردن با محيط اطرافش و از فشار منزوی بودن درمیآيد و ثابت شده که پاسخ ايمنی در آدمهای اجتماعی به مراتب بهتر از آدمهای منزویست. درست مثل اين که بدن آدم از بچگی و در اثر واکسيناسيون با عوامل ضعيف شدهی بيماری آشنا میشود و بر عليهشان پادتن توليد میکند و در بزرگسالی نسبت به همان عوامل بيماریزا مقاوم میشود. در حالی که اگر واکسينه نشده باشد شدت بيماری در بزرگسالی ممکن است او را از پا دربياورد.
به هر حال ... وقتی يک عامل تنش زا میآيد سراغ آدم اولين اتفاقی که در بدن میافتد اين است که دستگاه ايمنی شروع میکند به فعاليت زياد. منتها فقط برای نيم ساعت اول که فکر میکند نوبرش را آورده. يعنی اگر در همين نيم ساعت اول خون يک آدم متشنج را آزمايش کنيد مقدار زيادی آنتی بادی در آن پيدا میکنيد. آنتی بادی هم که میدانيد مادهایست که برای مقابله با هر نوع مادهی خارجی در دستگاه ايمنی بدن توليد میشود. ربطش به دهان هم اين است که زياد شدن آنتی بادی را میشود در بزاق دهان پيدا کرد. يعنی اولين نشانهی تنش در همين بزاق است.
جالب است که تا دست و بال آدم زخمی میشود آدم محل زخم را میگذارد توی دهانش. کار درستی هم هست چون بزاق دهان کلک اولين عوامل آلودگی را میکند ... حالا خيلی پاستوريزه هستيد به خودتان مربوط است. ولی آدم پاستوريزه چپ و راست مريض میشود، گفته باشم ... نمیخورم و اينا ...
حالا اين را هم يادگاری از اينجانب داشته باشيد که اگر انگشتتان رفت لای در ... داداش دستت نره لای در ..، انگشت مبارکتان را بگذاريد توی دهانتان و لپتان را پر از هوا کنيد. فشار هوا درد اوليه را ساکت میکند ... داداش سرت نره لای در ...
بعد از يک ساعت که از بروز تنش گذشت اگر اوضاع عادی شده باشد دستگاه ايمنی حال و روزش برمیگردد به شرايط قبلی. يعنی آنتی بادی بيخودی درست نمیکند. اما اگر تنش ادامه داشت آنوقت يک اتفاق جالبی میافتد.
اتفاق اين است که دستگاه ايمنی با ترشح يک مادهی شيميايی به نام اينترلوکين 1 پيام میفرستد به هيپوتالاموس مغز که آقا خر ما از کرهگی دم نداشت و اين بابا فعلأ گرفتار است و بگذار ببينيم چی میشود. در نتيجه هيپوتالاموس هم يک مادهای آزاد میکند که روی هيپوفيز اثر میکند. هيپوفيز هم در ادامه يک مادهی ديگری آزاد میکند که غدهی فوق کليوی را تحريک میکند و دست آخر اين غده يک مخلوطی به نام هورمونهای تنش میريزد به خون که همينها دستگاه ايمنی را غير فعال میکنند.
يک جوری اوضاع اقتصادی میشود که دستگاه ايمنی بيخودی انرژی مصرف نکند و انرژی بدن بماند برای ضرورتهای آنی ديگر. منتها اين مال دم و دستگاه ايمنی عاقل است چون ناعاقلش هم زياد است و هی انرژی مصرف میکند و هی نيرو میتراشد و میريزد توی محيط و هر جا هم که کم آورد توی دستگاههای ديگر هم نيروی علاقمند به خدمتگزاری پيدا میکند و دست آخر بدن دچار عارضهی خودايمنی میشود. يعنی از بس که همهاش شده است نيروی ايمنی اين جنابان بلاخره بايد يک کاری بکنند ديگر، خوب میريزند سر سلولهای به درد بخور بدن و به طور زنجيرهای همه را از بين میبرند تا جايی که نه از تاک نشانی میماند نه از تاک نشان ... طبق معمول هم که چارديواری اختياری ...
توی دم و دستگاه ايمنی عاقل وقتی بدن برای مدت طولانی دچار تنش باشد ميزان فعاليت ايمنی میرسد به نصف ميزان طبيعی، بلکه هم کمتر. البته همين هم باعث میشود که بيماریهای ديگری سراغ بدن بيايند و چون دستگاه ايمنی کم کار شده و با هر عطسهای آن بابا مريض میشود. ولی دستگاه ايمنی در اين حالت هم عاقلانه رفتار میکند و به جای بدنام کردن خودش ترجيح میدهد صاحب بدن، اگر صاحاب داشته باشد البته، به هر راهی که میتواند تنش را کم کند. اما گاهی صاحاب مورد نظر يکی از اجزای دستگاه ايمنی را فعالتر میکند و به طور موازی ... که در جريان هستيد ... از يک ور ديگر بگير و ببند ايمنی را شروع میکند. در نتيجه بدن در حالی که دچار تنش است يک بخشی از دستگاه ايمنیاش هم زيادی فعال میشود و يک باره بدن شروع میکند به کهير زدن مثلأ.
حالا داستان از يک طرفهای ديگر هم میتواند جالب باشد.
مثلأ وقتی تنش زياد بشود و همان مخلوط هورمونی که باعث غير فعال شدن دستگاه ايمنی میشود از غدهی فوق کليوی ترشح بشود جذب کلسيم در استخوانها کم میشود. کم شدن جذب کلسيم هم منجر میشود به پوکی استخوان. منتهای مراتب ديدهايد که بعضیها از نخوردن يد دچار گواتر میشوند، همين اتفاق برای مراکز استخوان سازی بدن رخ میدهد که چون زور میزنند که کلسيم کافی پيدا کنند در نتيجه هی بی مناسبت بزرگ میشوند. آخر خط اين است که در اثر تنش اصولأ شکل اسکلت بدن آدم هم عوض میشود و اين در مورد خانمها خيلی شايع است. همين هم هست که وقتی آدم عاقل باشد به خودش میگويد يک کمی نقد درونی کنم که از تنش بيام بيرون وگرنه اينا شکلمو عوض میکنن، سه سوت.
يک چيز جالب هم اين است که مهمترين عاملی که میتواند تعادل بدن را برگرداند به حال عادی، از جنبهی رفع تنش، اين است که آدم شروع کند به توسعهی روابط اجتماعی. يعنی هر عاملی که بتواند آدم را از تنش دور کند منجر به کم شدن هورمونهای مهار کنندهی ايمنی میشود و در نتيجه ايمنی بدن میرسد به حد عادی و زمينهی جذب و دفع طبيعی مواد در بدن فراهم میشود. به عبارت ديگر وقتی آدم از چارديواری اختياری میآيد بيرون آنوقت شکل و شمايل بدنش هم طبيعی میشود ... ولی حاجی حالا فيلمساز شدی شکل و شمايلی به هم زدی ميری کن، يادت رفت سوسولا کوشن، تو سوراخ موشن ... حاجی يادت رفت؟
اين اجتماعی شدن همان نکتهایست که به دهان ربط پيدا میکند. يعنی وقتی يک آدمی اجتماعی میشود شروع میکند به ارتباط برقرار کردن با محيط اطرافش و از فشار منزوی بودن درمیآيد و ثابت شده که پاسخ ايمنی در آدمهای اجتماعی به مراتب بهتر از آدمهای منزویست. درست مثل اين که بدن آدم از بچگی و در اثر واکسيناسيون با عوامل ضعيف شدهی بيماری آشنا میشود و بر عليهشان پادتن توليد میکند و در بزرگسالی نسبت به همان عوامل بيماریزا مقاوم میشود. در حالی که اگر واکسينه نشده باشد شدت بيماری در بزرگسالی ممکن است او را از پا دربياورد.
نظرات