علمايي که در ايران قلب‌شان برای عراق مي‌تپد

شايد بشود گفت اين روزها را بايد در تاريخ تشيع ثبت‌شان کرد. نه فقط از جنبه‌ی برداشت خشونتباری که جمهوری اسلامي‌ دارد از حکومت ديني در قرن بيست و يکم به دست مي‌دهد بلکه از يک اتفاق ديگری که از زور اهميتش خيلي سرنوشت‌ساز است، به نظر من.

آن اتفاق اين است که گروهي از علماء و مراجع قم از خاتمي خواسته‌اند که ایشان در مورد مشکلات شیعیان و حفاظت از مرقدهای ائمه شيعه اقدام کند. اصل داستان همينجاست که مرقد اين ائمه کجا هستند؟ عراق. يعني مراجع شيعه‌ی ايران هنوز با همه‌ی تکاپويي که در اين سه دهه کرده‌اند که مرجعيت و تشيع را بياورند به ايران و متمرکزش کنند در قم، اما نتوانسته‌اند و حالا مهمترين آدمي را که وجهه‌ی قابل قبولي دارد فرستاده‌اند به ميدان که از تشيع آن هم در عراق حمايت کند.

معنای اين حرف اين است که نه ايران، در شکل کلي‌اش، و نه قم به طور خاص، جايگاهي در مذهب شيعه پيدا نمي‌کنند و اگر روزی قرار بشود يک جايي بشود مرکز تشيع در جهان آن جا در عراق خواهد بود که بيشتر به قابليت‌های مورد نياز مذهب‌مداری نزديک است.

جالبش اين است که در طول قرن‌ها هيچوقت اهميت مشهد هم به اندازه‌ی قم نبوده، شايد چون امام رضا با آن مقام وليعهدی به ايران آمده و اين را نمي‌شود هيچ جوری با حوادث کوفه و کربلا در يک سطح ارزشي ديد بنابراين قم که اين بار محتوايي وليعهدی را هم ندارد مي‌توانسته رقيبي برای نجف باشد.

حالا البته معلوم شد که عراق در ذهنيت علمای شيعه جايگاه قدرتمندتری دارد و علمای مدرني مثل خاتمي هم نمي‌توانند آن را ناديده بگيرند. ابطحي نوشته بود "مراجع تقلید از جایگاه آقای خاتمی و نوع ادبیات قابل فهم ایشان برای دنیا مطلع هستند. [چون] این [ادبيات] یک سرمایه ی ملی و مذهبی است".

خوب اين که ادبيات خاتمي ملي- مذهبي است با اين موضوع که مليت اين ادبيات در ايران کارساز باشد اما قسمت مذهبي آن ادبيات برای کشور ديگری مصرف بشود ناگزير آدم را متقاعد مي‌کند که آن مذهب بايد از جنبه‌ی جغرافيايي هم مربوط به همان کشوری باشد که ايشان مي‌خواهند ادبياتش را در آنجا مصرف کند. دقيقأ همين دوگانگي ادبيات است که به کتک زدن مردم در خيابان‌ها و به اسم مسلمان کردن مردم مشروعيت مي‌بخشد. و درست اين اتفاقي‌ست که در دوران جنگ و صدام حسين در عراق هم رخ داد.

در دوره‌ی جنگ هرگز واژه‌ی "مجوس" برای نام بردن از ايراني‌ها از زبان رسانه‌های عراق نيفتاد. در واقع در دوران جنگ به اسم آتش پرست با ايراني‌ها روبرو مي‌شدند و حالا هم به اسم مسلمان نبودن مردم را کتک مي‌زنند. خوب معني هر دوی اين‌ها يکي‌ست.

راستش اگر علمای قم يک کمي بيشتر ايراني بودند آنوقت مي‌شد ازشان انتظار داشت اينقدری که برای حرمت مقبره‌ی ائمه دل مي‌سوزانند برای آدم‌هايي که دارند هر روز توی خيابان‌ها هتک حرمت مي‌شوند دل بسوزانند.

يعني اين آقايان علماء نمي‌توانند به جای اين که مقبول‌ترين‌شان را بفرستند مأموريت برای فتوا گرفتن از علمای عراق در مورد مرقد ائمه، جای دور نروند و برای جلوگيری از دستگير کردن مردم ايران فتوا بدهند و آن را شرعأ حرام اعلام کنند؟

يعني علماء بعد از اين همه سال نمي‌خواهند بلاخره از فتوا دادن و بست نشستن برای قند و چای و تنباکو آن طرف‌تر بروند؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار