خبرگزاری فارس، بوق جدايیطلبان عرب
تجزيه طلبی در خوزستان و نامگذاری استان و شهرهايش به اسامی عربی در دوران معاصر از حدود 67 سال پيش با تحرکاتی مثل "قيام سعادت" به رهبری "شيخ عبدالحميد کعبی" شروع شد. بعدها شيخ محمد طاهر آل شبير خاقانی که در خرمشهر بيشتر به نام "شيخ شبير" شناخته میشد ادامه پيدا کرد و به اوايل انقلاب رسيد.
هنوز که هنوز است وقتی با اقليتی که مدافع جدا شدن خوزستان و بخصوص بخشهای عربزبان آن از ايران هستند حرف میزنيد يا مقالات آدمهای اهل قلمشان را میخوانيد متوجه میشويد سرکوب تحرکات جدايی طلبانشان در اوايل انقلاب که به نام "خلق عرب" معروف بود برای بسياریشان موضوعی قابل انتقامگيریست. لقب "چهارشنبه سياه" در بين تجزيه طلبان هم مربوط است به روز نهم خرداد سال 1358 که در جريان درگيری نيروهای سپاه با دار و دسته خلق عرب در خرمشهر حدود 210 نفر از تجزيه طلبها کشته شدند. همين مبنای انتقامگيری منجر به اين شد که به دنبال حمله ارتش عراق به ايران گروهی از همان اقليت به استقبال ارتش عراق در مناطق اشغالی رفتند. گروهیشان هم به اسم فرماندار و شهردار شهرهای و روستاهای اشغالی منصوب شدند. منتها خشونت ارتش عراق با روستايیهای عربزبان خوزستان که در مناطق اشغالی گرفتار شده بودند باعث شد بسياری از کسانی که روزگاری به اميد کمک عراق برای جدايیطلبی باشند خيلی زودتر از سرنگونی صدام حسين از او رويگردان بشوند.
برای من که در خرمشهر زندگی میکردم و اين حوادث را به چشم خودم میديدم و بعد در دوران جنگ هم اهواز بودم و باز ادامهی اين داستانها را میديدم روبرو شدن با جدايی طلبان چندان موضوع عجيبی در زندگی روزمرهام نبوده. برای هيچ خوزستانیای اين موضوع عجيب نيست که هنوز کسانی را دور و اطراف محل زندگیاش ببيند که علاقمندند هر جوری که شده اين قسمت از ايران را به عنوان يک کشور عربی ببينند. هنوز هم يک عدهای در روسيه خودشان را اهل شوروی میشناسند. خوب همه جای دنيا میشود جدايی طلبان را ديد و اين هم عجيب نيست. اگر چه، به نظر من، مبنای بخش مهمی از اين تحرکات در خوزستان ناشی از فقر اقتصادیست و اين هم عجيب نيست. هر آدمی که جايی زندگی کند که ثروت نفتی و گازی کشورش چند صدمتر پايینتر زير خانهاش قرار گرفته ولی خودش سيلندر گاز روی دوشش و دبه نفت توی دستش در به در به دنبال ماشين گاز و مغازه نفتی بدود يا آب آشاميدنی شهرش از آب رودخانه هم آلودهتر باشد بلاخره يک سفری که برود چهار تا شهر ديگر ايران و تفاوتها را ببيند خود بخود معترض و بعد ياغی میشود.
منتها ممکن است معترض شدن همراه شده باشد با سرکوب خشن و اين به اندازه کافی در يادها میماند. همين دوران بعد از انتخابات را که ملاک بگيريد متوجه میشويد که عکسهای حضور بعضی از نيروهای نظامی حزب الله لبنان و حماس در بين نيروهای بسيجی و لباس شخصیها منجر به بروز چه نفرتی از دار و دسته حزبالله و حماس در بين معترضان شد. واضح است که هيچکس از تمام لبنانیها و فلسطينیها متنفر نيست چون خود ما هم انتظار نداريم ديگران به خاطر چهار تا سپاهی قاچاقچی اسلحه که اينطرف و آنطرف دنيا میگيرند از همه ايرانیها متنفر باشند. ولی باد دادن به اينجور بوقهای مليت ستيزی میتواند از روی حماقت يا رذالت توآمان باشد. يک نمونهاش اين چيزیست که به نظرم خيلی هم جدیست و از همان حماقت و رذالت توآمان نشٱت گرفته.
خبرگزاری فارس که اوضاع و احوالش معلوم است خبری منتشر کرده درباره اظهار وفاداری عشاير عربزبان خوزستان به رهبری و از قول عبدالرحمن کعبی، رئيس عشيره آل کعب، نوشته است: "عشاير عرب خوزستان خود را سرباز مقام معظم رهبری میدانند و در هر لحظه و مكان منتظر يك اشاره از مقام معظم رهبری برای برخورد با سران فتنه هستند ... برای برخورد با فتنهگران مردم كاملاً آمادگی دارند و حتی نيازی به دستگاه قضايی نيز نيست".
فقط يک آدم بيخبر از همه جا که رذالت هم دارد میتوانند چنين خبری را منتشر کند. چرا؟
برای سرکوب جدايی طلبان خلق عرب در خوزستان و بخصوص خرمشهر از نيروهای سپاه لرستان و بويژه اليگودرز استفاده شد. هنوز تبعات آن خونفشانیهای اوايل انقلاب در بين طرفداران خلق عرب در خوزستان وجود دارد و فقط يک آدم نادان میتواند آتش اين درگيریهای کهنه را به بهانه مقابله با سران فتنه دوباره زنده کند.
کروبی اهل اليگودرز است و خبرگزاری فارس برای منتشر کردن خبری از آمادگی عشايره عربزبان خوزستان برای برخورد با سران فتنه خيلی موفق عمل کرده است. از قضا که قرار است بدون نياز به دستگاه قضايی هم باشد و لابد برای خبرگزاری فارس دشمن دشمنشان تبديل میشود به دوست و چه چيزی بهتر از انتقامگيری دار و دسته خلق عرب از لرستان و بخصوص از اليگودرز، و البته به راه افتادن جنگ داخلی. هم فال است و هم تماشا.
واقعن خبرگزاری فارس برای باد کردن در بوق جدايی طلبان عرب خيلی بايد به خودش ببالد.
نظرات