تصوير اينجا و آنجا
اين مدت نه تنها از نوشتن نيفتادهام بلکه به عبارتی دارم بيشتر مینويسم، منتهای مراتب يک جاهای ديگری مینويسم که صدايش بعدن درمیآيد. برای آن نوشتنها هم بايد بيشتر بخوانم، که میخوانم. يک تجربياتی جديدی هم دارم که باز متفاوتند و در مجموع از يک دورهای دارم میروم به يک دوره ديگر. ورزش هم سر جايش هست و همين امروز رفتم در عرض 24 دقیقه 5 کيلومتر دويدم. سر ظهر فکر کردم آی چقدر تنبلی چيز خوبیست بعد آن روی خودم بالا آمد که يعنی چی تنبلی هم چيز خوبیست! در نتيجه آن روی تنبلیام را از خجالتش درآمدم.
حالا يک چيزی بنویسم که خيلی وقت بود میخواستم بنويسم بعد هی به کارهای ديگر خورد و ننوشتم.
توی نوشتههای همين وبلاگ را که نگاه کنيد سال گذشته دربارهی همکاری با يک دبيرستان نوشته بودم که برای آزمايشگاههایشان يک کارهای علمی انجام دادم. تجربهی خيلی خوبی بود و مجانی هم نبود برایشان. همان دو ماهی که آنجا بودم از بس که سرک کشيدم توی سوراخ سنبههای دبيرستان کلی طرح و فکر هم بهشان دادم.
يکی از اين طرحها مربوط بود به دو تا حوضچهی قديمی که زبالهدانی مدرسه شده بود. بعدها معلوم شد از سال 1975 تا سال 2009 از اين دو تا حوضچه به عنوان زبالهدانی استفاده میشده. هر چيزی که فکر کنيد توی حوضچهها بود، از لاستيک ماشين تا دسته کليد و تا سکه پول و قطعات بزرگ سنگ که معلوم نبود به چه دليلی آنجا هستند. به مدير گروه علوم مدرسه گفتم دوست داريد برای بچههایتان کارهای آزمايشگاهی آبی داشته باشيد؟ گفت يعنی ببريمشان کنار دريا؟ گفتم نه همين توی دبيرستان. گفت ما که جا نداريم. گفتم جا داريد ولی بايد درست بشود. يک کمی پول اگر بدهيد من برایتان آزمايشگاه آبزيان طراحی میکنم و خودم هم درستش میکنم. از قرار رفته بوده با مدير دبيرستان حرف زده بوده چون دو روز بعد آمد گفت يک مقدار پول داريم ولی زياد نيست. گفتم هر چقدر هست با همان شروع میکنيم.
از خوش شانسی يک دستيار خانم داشتم که در همراهی و همکاری حرف نداشت. يک فهرستی دادم که برو اينها را بخر. دو روز هی رفت و آمد و با وانت دبيرستان بار خالی کردند اطراف حوضچهها. دو تا چکمه بلند ضد آب و ضد ضربه درست و حسابی هم خريد و رفتيم توی حوضچهها. دشمنتان ببيند که دو هفته هر روز چهار تا آدم را صدا میزديم که بياييد اين خرت و پرتهای اطراف حوضچهها را ببريد. فاجعهای بود. بساط خنده شديد هم داشتيم. يک جوری شد که آن اواخر هفته دوم کلی از آدمهای دبيرستان بابت همين خنديدنهای ما میآمدند همراهی میکردند که از بساط خنده و شوخی آنجا لذت ببرند. و دست آخر يک جايی برای آزمايشهای آبی برایشان درست کردم. کلی هم وسايل آزمايشگاهی خوب برایشان گرفتم که از دما تا اسيديته آب را اندازه میگرفت. رفتم روی يک کاغذ نوشتم Aquatic Center و با سيم وصل کردم به در. گفتم يک تابلوی موقتی درست کنم که از اين بعد رسميت پيدا کند. تا اينجا را هر چقدر که شد عکس گرفتم. يک ميهمانی هم راه انداختيم بابت افتتاح آزمايشگاه. روز بعد مدير دبيرستان از وزير آموزش و پرورش ايالت دعوت کرد که بيايد آزمايشگاه را ببيند. قرار گذاشتند برای هفته آینده و مدير دبيرستان هم خبر داد که لطفن خودت هم باش که ببيندت.
هفته بعد که وزير آمد و کلی تعريف کرد خود مدير مدرسه هم ذوقمرگ شده بود. بابت همين آزمايشگاه آبی برای دبيرستان يک تشويق نامه فرستادند. اهل مدرسه هم بابت قدردانی يک کار جالبی انجام دادند که حالا توی رزومهی من هست و کلی هم اعتبار درست کرده برايم. چند وقت بعد که ديگر از دبيرستان رفته بودم رفتند يک تابلو نصب کردند روی ديوار آزمايشگاه که به خاطر کاری که برایشان کرده بودم آزمايشگاه را به اسم "آزمايشگاه آبی همايون خيری" نامگذاری کردند.
چند تا از عکسهایش را ببيند که چه خبر بود.
خيلی بامزه شد که اينجا در استراليا بابت يک کار دو هفتهای اينطوری قدردانی کردند. گاهی فکر میکنم اين همه آدمهای معتبری که عمرشان را صرف اشاعه علم و دانش در ايران کردهاند و حالا همهشان اينطرف و آنطرف دنيا دارند حرص و جوش میخورند کسری از آن همه زحمتشان را جای ديگری میکشيدند تا الان هزار بار نتيجهاش را ديده بودند. گاهی آدم تصاوير از زندان رها شدههای اعتراضات بعد از انتخابات را که میبيند باز همين احساس را پيدا میکند.
حالا يک چيزی بنویسم که خيلی وقت بود میخواستم بنويسم بعد هی به کارهای ديگر خورد و ننوشتم.
توی نوشتههای همين وبلاگ را که نگاه کنيد سال گذشته دربارهی همکاری با يک دبيرستان نوشته بودم که برای آزمايشگاههایشان يک کارهای علمی انجام دادم. تجربهی خيلی خوبی بود و مجانی هم نبود برایشان. همان دو ماهی که آنجا بودم از بس که سرک کشيدم توی سوراخ سنبههای دبيرستان کلی طرح و فکر هم بهشان دادم.
يکی از اين طرحها مربوط بود به دو تا حوضچهی قديمی که زبالهدانی مدرسه شده بود. بعدها معلوم شد از سال 1975 تا سال 2009 از اين دو تا حوضچه به عنوان زبالهدانی استفاده میشده. هر چيزی که فکر کنيد توی حوضچهها بود، از لاستيک ماشين تا دسته کليد و تا سکه پول و قطعات بزرگ سنگ که معلوم نبود به چه دليلی آنجا هستند. به مدير گروه علوم مدرسه گفتم دوست داريد برای بچههایتان کارهای آزمايشگاهی آبی داشته باشيد؟ گفت يعنی ببريمشان کنار دريا؟ گفتم نه همين توی دبيرستان. گفت ما که جا نداريم. گفتم جا داريد ولی بايد درست بشود. يک کمی پول اگر بدهيد من برایتان آزمايشگاه آبزيان طراحی میکنم و خودم هم درستش میکنم. از قرار رفته بوده با مدير دبيرستان حرف زده بوده چون دو روز بعد آمد گفت يک مقدار پول داريم ولی زياد نيست. گفتم هر چقدر هست با همان شروع میکنيم.
از خوش شانسی يک دستيار خانم داشتم که در همراهی و همکاری حرف نداشت. يک فهرستی دادم که برو اينها را بخر. دو روز هی رفت و آمد و با وانت دبيرستان بار خالی کردند اطراف حوضچهها. دو تا چکمه بلند ضد آب و ضد ضربه درست و حسابی هم خريد و رفتيم توی حوضچهها. دشمنتان ببيند که دو هفته هر روز چهار تا آدم را صدا میزديم که بياييد اين خرت و پرتهای اطراف حوضچهها را ببريد. فاجعهای بود. بساط خنده شديد هم داشتيم. يک جوری شد که آن اواخر هفته دوم کلی از آدمهای دبيرستان بابت همين خنديدنهای ما میآمدند همراهی میکردند که از بساط خنده و شوخی آنجا لذت ببرند. و دست آخر يک جايی برای آزمايشهای آبی برایشان درست کردم. کلی هم وسايل آزمايشگاهی خوب برایشان گرفتم که از دما تا اسيديته آب را اندازه میگرفت. رفتم روی يک کاغذ نوشتم Aquatic Center و با سيم وصل کردم به در. گفتم يک تابلوی موقتی درست کنم که از اين بعد رسميت پيدا کند. تا اينجا را هر چقدر که شد عکس گرفتم. يک ميهمانی هم راه انداختيم بابت افتتاح آزمايشگاه. روز بعد مدير دبيرستان از وزير آموزش و پرورش ايالت دعوت کرد که بيايد آزمايشگاه را ببيند. قرار گذاشتند برای هفته آینده و مدير دبيرستان هم خبر داد که لطفن خودت هم باش که ببيندت.
هفته بعد که وزير آمد و کلی تعريف کرد خود مدير مدرسه هم ذوقمرگ شده بود. بابت همين آزمايشگاه آبی برای دبيرستان يک تشويق نامه فرستادند. اهل مدرسه هم بابت قدردانی يک کار جالبی انجام دادند که حالا توی رزومهی من هست و کلی هم اعتبار درست کرده برايم. چند وقت بعد که ديگر از دبيرستان رفته بودم رفتند يک تابلو نصب کردند روی ديوار آزمايشگاه که به خاطر کاری که برایشان کرده بودم آزمايشگاه را به اسم "آزمايشگاه آبی همايون خيری" نامگذاری کردند.
چند تا از عکسهایش را ببيند که چه خبر بود.
خيلی بامزه شد که اينجا در استراليا بابت يک کار دو هفتهای اينطوری قدردانی کردند. گاهی فکر میکنم اين همه آدمهای معتبری که عمرشان را صرف اشاعه علم و دانش در ايران کردهاند و حالا همهشان اينطرف و آنطرف دنيا دارند حرص و جوش میخورند کسری از آن همه زحمتشان را جای ديگری میکشيدند تا الان هزار بار نتيجهاش را ديده بودند. گاهی آدم تصاوير از زندان رها شدههای اعتراضات بعد از انتخابات را که میبيند باز همين احساس را پيدا میکند.
نظرات