حکايت آن وانت که در موزه تاريخ طبيعی بود
اگر میبينيد اينروزها کمتر مینويسم مربوط است به کارهای ديگری که دارم میکنم و ترجيح دادم اگر وقتی هم دارم بگذارم برای کتاب خواندن. باران هم که میآيد و جان میدهد برای ننوشتن و لذت بردن از در و ديوار. خلاصه که آن قسمت مربوط "به چرخ بر هم زنم" هم کماکان برقرار است. در واقع آدم بايد زندگی کند و از زندگیاش که همين يک بار است لذت ببرد. تماشا کردن باران يا دراز کشيدن زير سايه درخت و تماشای روز آفتابی هم از جمله همان لذتهاست. من همهشان را به اضافه ورزش کردن انجام میدهم. خرجی هم که ندارد.
اين از اين.
توی موزه يک بخشی هست به نام شناسايی مولکولی. کار اهل اين بخش عبارت است از شناسايی گونههای جانوران ناشناخته از طريق DNA. من بعضی روزها توی همين بخش کار میکنم. امروز داشتم روی يک نمونه ماهی کار میکردم که فقط يک تکهی کوچک يعنی به اندازهی يک سانتيمتر از بافت بالهاش را داده بودند که آزمايش کنم. پيش از اين چند بار آزمايشش کرده بودند و بینتيجه بوده، معلوم نيست کاری هم که من میکنم نتيجه بدهد منتها خود موضوع ماهی مورد نظر جالب شده. يک صيادی در سال 1889 در آبهای شمال ايالت کوئينزلند، در نزديکی پاپوآ گينه نو همين ماهی را صيد کرده و از روی شکل و شمايل عجيبی که داشته آن را تحويل موزه داده. زمانی که ماهی را تحويل موزه داده عمر موزه به 27 سال میرسيده و به جز اسم موزه و چند تکه وسيله عتيقه چيز زيادی در موزه نبوده. ساختمان موزه هم که اصلن يک اتاق بوده. خلاصه که ماهی را میگذارند توی يک شيشه و روی آن فرمالين میريزند. فرمالين هم تمام DNA را از بين میبرد. حالا وقتی میخواهيد بفميد اين ماهی عجيب و غريب مربوط به کدام گونهست بايد اول DNA ضعيف شده را تقويت کنيد که بشود فهميد چه کارهی روزگار است. همين که صد سال پيش ماهی را به جای کباب کردن آوردهاند تحويل موزه دادهاند خيلی جالب است. خود ماهی را هنوز نديدهام ولی حدس میزنم يک چيز عجيبی باشد. همين چيزهای روزنامه نگاری علمی جالب است که نه من دست از آن برمیدارم نه ايشان دست از سر من برمیدارد. البته خوشبختانه دوست و رفيق روزنامه نگار علمی زياد دارم و احساس تنهايی که نمیکنم هيچ بلکه خيلی هم لذتش را میبرم.
اين هم از ماهی صد ساله.
عضلات زنبور عسل بخصوص عضلات کيسه سمیاش شاهکارند. چند تا زنبور تازه متولد شده را آزمايش کردم ديدم هنوز بدنشان از زور نرمی به يک اشاره مضمحل میشود ولی کيسه سمشان درست و حسابی شکل گرفته و اگر مغز زنبور در همان زمان شکل گرفته باشد به راحتی میتواند با نيش زدن و انقباض عضلانی تمام محتويات کيسه را توی بدن طرف مقابل خالی کند. دوربينم را گذاشتم روی چشمی ميکروسکوپ که چند تا عکس بگيرم ببينيد که کيسه سمی زنبور چه عضلات پيچيدهای دارد.
اين تصوير زير هم مربوط است به هسته سلولهای ترشحی که سم توليد میکنند. تمام نقاط سفيد که روی کيسه سم میبينيد سلول هستند.
اين تصوير زير هم مربوط است به هسته سلولهای ترشحی که سم توليد میکنند. تمام نقاط سفيد که روی کيسه سم میبينيد سلول هستند.
اين از اين.
توی موزه يک بخشی هست به نام شناسايی مولکولی. کار اهل اين بخش عبارت است از شناسايی گونههای جانوران ناشناخته از طريق DNA. من بعضی روزها توی همين بخش کار میکنم. امروز داشتم روی يک نمونه ماهی کار میکردم که فقط يک تکهی کوچک يعنی به اندازهی يک سانتيمتر از بافت بالهاش را داده بودند که آزمايش کنم. پيش از اين چند بار آزمايشش کرده بودند و بینتيجه بوده، معلوم نيست کاری هم که من میکنم نتيجه بدهد منتها خود موضوع ماهی مورد نظر جالب شده. يک صيادی در سال 1889 در آبهای شمال ايالت کوئينزلند، در نزديکی پاپوآ گينه نو همين ماهی را صيد کرده و از روی شکل و شمايل عجيبی که داشته آن را تحويل موزه داده. زمانی که ماهی را تحويل موزه داده عمر موزه به 27 سال میرسيده و به جز اسم موزه و چند تکه وسيله عتيقه چيز زيادی در موزه نبوده. ساختمان موزه هم که اصلن يک اتاق بوده. خلاصه که ماهی را میگذارند توی يک شيشه و روی آن فرمالين میريزند. فرمالين هم تمام DNA را از بين میبرد. حالا وقتی میخواهيد بفميد اين ماهی عجيب و غريب مربوط به کدام گونهست بايد اول DNA ضعيف شده را تقويت کنيد که بشود فهميد چه کارهی روزگار است. همين که صد سال پيش ماهی را به جای کباب کردن آوردهاند تحويل موزه دادهاند خيلی جالب است. خود ماهی را هنوز نديدهام ولی حدس میزنم يک چيز عجيبی باشد. همين چيزهای روزنامه نگاری علمی جالب است که نه من دست از آن برمیدارم نه ايشان دست از سر من برمیدارد. البته خوشبختانه دوست و رفيق روزنامه نگار علمی زياد دارم و احساس تنهايی که نمیکنم هيچ بلکه خيلی هم لذتش را میبرم.
اين هم از ماهی صد ساله.
عضلات زنبور عسل بخصوص عضلات کيسه سمیاش شاهکارند. چند تا زنبور تازه متولد شده را آزمايش کردم ديدم هنوز بدنشان از زور نرمی به يک اشاره مضمحل میشود ولی کيسه سمشان درست و حسابی شکل گرفته و اگر مغز زنبور در همان زمان شکل گرفته باشد به راحتی میتواند با نيش زدن و انقباض عضلانی تمام محتويات کيسه را توی بدن طرف مقابل خالی کند. دوربينم را گذاشتم روی چشمی ميکروسکوپ که چند تا عکس بگيرم ببينيد که کيسه سمی زنبور چه عضلات پيچيدهای دارد.
اين تصوير زير هم مربوط است به هسته سلولهای ترشحی که سم توليد میکنند. تمام نقاط سفيد که روی کيسه سم میبينيد سلول هستند.
اين تصوير زير هم مربوط است به هسته سلولهای ترشحی که سم توليد میکنند. تمام نقاط سفيد که روی کيسه سم میبينيد سلول هستند.
اين هم از زنبور.
امروز حدود ظهر يک چيزی آوردند توی موزه که داشتم میمردم از خنده. اسم موزه عبارت است از موزه تاريخ طبيعی و توی آن پر از نمونههای دايناسور و جک و جانور است. وسط موزه هم اسکلت يک دايناسور صد ميليون ساله را گذاشتهاند. امروز صبح با دم و دستگاه اسکلت دايناسور را بردهاند يک کناری و به جای آن يک وانت مزدا گذاشتهاند. صاف وسط موزه. حالا وانت چی هست؟ وقتی کوين راد، نخست وزير فعلی استراليا، در شهر بريزبن در حال رقابت انتخاباتی بوده همسایهاش که نمايشگاه ماشين داشته يکی از وانتهايش را میدهد به کوين راد که به عنوان وسيله نقليه انتخاباتی از آن استفاده کند. از اينجا به بعد داستان با شايعه و راست و دروغ قر و قاطی شده. چون بر اساس همين حرفها بعد که کوين راد به نخست وزيری میرسد همسايهاش به طريق دوستانه تقاضای يک وام حسابی میکند و خزانهدار کل استراليا دستور میدهد که خيلی سريع به همسايه کوين راد وام بدهند. حزب ليبرال از طريق ايميلهایی که رد و بدل شده از موضوع باخبر میشود و بزن بزن را شروع میکنند، که البته نتيجهای هم نگرفتند. حالا انتخابات دارد نزديک میشود و به اسم اين که وانت مورد مناقشه را به مردم نشان بدهند آن را آوردهاند وسط موزه تاريخ طبيعی گذاشتهاند. در واقع به اسم وانت دارند برای کوين راد تبليغ میکنند. خيلی درست و جسابی پاچهخواری کردهاند چون دولت ايالتی هم در دست کارگرهاست و موزه هم يک مکان دولتیست. وسط دايناسورها و جک و جانورها يک وانت مزدا هم گذاشتهاند.
امروز حدود ظهر يک چيزی آوردند توی موزه که داشتم میمردم از خنده. اسم موزه عبارت است از موزه تاريخ طبيعی و توی آن پر از نمونههای دايناسور و جک و جانور است. وسط موزه هم اسکلت يک دايناسور صد ميليون ساله را گذاشتهاند. امروز صبح با دم و دستگاه اسکلت دايناسور را بردهاند يک کناری و به جای آن يک وانت مزدا گذاشتهاند. صاف وسط موزه. حالا وانت چی هست؟ وقتی کوين راد، نخست وزير فعلی استراليا، در شهر بريزبن در حال رقابت انتخاباتی بوده همسایهاش که نمايشگاه ماشين داشته يکی از وانتهايش را میدهد به کوين راد که به عنوان وسيله نقليه انتخاباتی از آن استفاده کند. از اينجا به بعد داستان با شايعه و راست و دروغ قر و قاطی شده. چون بر اساس همين حرفها بعد که کوين راد به نخست وزيری میرسد همسايهاش به طريق دوستانه تقاضای يک وام حسابی میکند و خزانهدار کل استراليا دستور میدهد که خيلی سريع به همسايه کوين راد وام بدهند. حزب ليبرال از طريق ايميلهایی که رد و بدل شده از موضوع باخبر میشود و بزن بزن را شروع میکنند، که البته نتيجهای هم نگرفتند. حالا انتخابات دارد نزديک میشود و به اسم اين که وانت مورد مناقشه را به مردم نشان بدهند آن را آوردهاند وسط موزه تاريخ طبيعی گذاشتهاند. در واقع به اسم وانت دارند برای کوين راد تبليغ میکنند. خيلی درست و جسابی پاچهخواری کردهاند چون دولت ايالتی هم در دست کارگرهاست و موزه هم يک مکان دولتیست. وسط دايناسورها و جک و جانورها يک وانت مزدا هم گذاشتهاند.
نظرات