دست در جيب خود کنيم به مهر

يک کولر فاجعه‌ای توی آزمايشگاه هست که به مناسبت اين که بعضی حشراتی که باهاشان کار داريم بهشان بد نگذرد درجه کولر را گذاشته‌ايم روی 21 درجه سانتيگراد. قسمت بدترش اين است که باد کولر صاف می‌خورد به ميز اينجانب. در نتيجه تابستان هم که ملت با شورت و تی‌شرت می‌آيند دانشگاه، من بايد کاپشن ضخيم داشته باشم همراهم و شلوار هم بپوشم. در چند ماه زمستان هر چقدر کلنجار رفتيم بلکه بيايند کانال کشی کنند برای کولر نيامدند. از جنبه قانونی هم می‌گويند نبايد دست بزنيد به وسايل برقی چون اين جزو مسئوليت برقکارهای دانشگاه است. اين هفته ديدم قانونی‌اش اين است که کولر را دستکاری نکنم منتها بعد از کولر را که می‌شود دستکاری کرد. اينطرف و آنطرف گشتم کارتن خالی پيدا کردم و يک کانال خيلی مرتب برای کولر ساختم که عنقريب است مشتری پيدا کنم بيفتم به کانال سازی.


اين ريسمانی که کانال را با آن وصل کرده‌ام به بالا عبارت است از دستمال کاغذی توی دستشويی که يک سر آن را بستم به يک دريل و سر ديگرش را بستم به يک پايه صندلی و دريل را روشن کردم. در عرض يک دقيقه يک ريسمان خيلی محکم درست شد.


نجات پيدا کردم از باد سرد کولر.

اين از کولر.

لابد ديده باشيد کندوی زنبور عسل چطوری‌ست. اين عکس مربوط به يکی از کندوهای آزمايشگاه است. خانه‌های خالی هم عبارتند از محل ذخيره عسل. توی آن خانه‌هايی که روی‌شان پوشانده شده لارو زنبور هست و وقتی رنگ روکش تقريبن قهوه‌ای بشود يعنی زنبور يک روزه از آن می‌آيد بيرون. اگر بخواهيد پيش از موعد زنبورها را آزمايش کنيد بايد روکش را کنار بزنيد و لارو را با انبر بکشيد بيرون. اين کاری‌ست که من اينروزها انجام می‌دهم. دليل کارم اين است که بفهمم از چه زمانی غده سمی زنبور شروع به شکل گرفتن می‌کند و بعد هم ببينم چقدر پروتئين و از کدام‌ها و به چه ميزانی در سنين مختلف توليد می‌شود. اهميت چنين کاری اين است که از جنبه رفتاری می‌شود معادل توليد پروتئين‌ها را در زنبورها ديد. درست مثل سن بلوغ انسان‌ها که با ترشح هورمون‌های مختلف ظاهر پسرها و دخترها عوض می‌شود و رفتارشان هم تغيير می‌کند. همين وضعيت در مورد زنبورها هم هست ولی تفاوتش در اين است که زنبورهايی که نيش دارند همگی ماده هستند و زنبورهای نر فاقد نيش‌اند. البته زنبور ملکه هم نيش دارد ولی اين نيش زنبور که همه از آن می‌ترسند مربوط است به ماده‌ها.

      
  
     

يک چيز جالبی فهميده‌ايم و آن هم اين است که وقتی زنبورها را در يک محيط تاريک نگه می‌داريم و رابطه‌شان با کندو و جامعه‌شان قطع می‌شود غده سمی زنبور تا هفته‌ی سوم هم خالی‌ست در حالی که زنبورهای طبيعی در همان هفته اول کيسه سمی‌شان پر می‌شود و می‌توانند نيش بزنند. اگر اين را با شواهد زيستی ديگر تفسير کنيم مثل اين است که وقتی در يک محيط نسبتن آلوده بزرگ می‌شويم دستگاه ايمنی بدن‌مان در مقابل ميکروب‌های محيط مقاوم می‌شود ولی اگر يک آدم بزرگسال از يک محيط تميزتر وارد همان محيط آلوده بشود حتی وقتی دستگاه ايمنی‌اش خوب کار می‌کند بسرعت مريض می‌شود. اين موضوع بيش از همه در مورد آشاميدن آب تجربه شده. در واقع جوامع منزوی هميشه آسيب‌پذيرترند و اين درست برخلاف آن عقيده‌ای‌ست که می‌گويد دور بودن يک جامعه از ديگران منجر به سلامت آن می‌شود. نکته مهم‌تر که از مطالعه طولانی مدت زنبورها معلوم شده اين است که ارتباط افراد درون يک جامعه می‌تواند بر رشد فيزيکی و عقلی آن‌ها تأثير داشته باشد.

يک نکته‌ی خيلی عجيب و جالب هم اين است که وقتی حشرات در دوران شفيره‌گی‌شان هستند، و بعد مثلن تبديل به پروانه می‌شوند دستگاه عصبی‌شان کاملن عوض می‌شود. يعنی قبل از دگرديسی يک دستگاه عصبی دارند و در جريان دگرديسی تمام دستگاه عصبی‌شان از بين می‌رود و يک دستگاه جديد و متفاوت ساخته می‌شود. به نظر می‌رسد دستگاه عصبی شفيره‌ها که زندگی انفرادی دارند برای زندگی بعدی‌شان که اجتماعی‌ست مناسب نيست و در نتيجه وقتی دارند از يک شکل به شکل ديگر درمی‌آيند تمام دستگاه عصبی‌شان هم عوض می‌شود که بتواند روابط جديد گروهی را بفهمد. اين فهم بيش از همه به بخش بينايی و بويايی ربط دارد و نيازمند حسگرهای محيطی متفاوتی‌ست که در دوران شفيره‌گی وجود ندارند.

اْين هم از حشرات.

حالا دست در جيب خود کنيم به مهر، صورت خويش را کنيم آباد.

در عرض يک هفته دو تا عينک از دست دادم. يعنی خيلی محتمل بود که شهروندی خوزستان از دستم برود و حالا راه بيفت استشهاد محلی جمع کن که اين بابا اصلن جد و آبادش خوزستانی بودن. خجالت و اين‌ها که اصلن موضوعش جداست. يکی از عينک‌ها توی راهروی فرودگاه بريزبن از جيبم پيراهنم افتاد و رفت که رفت، بلکه الان رسيده باشد خوزستان. دومی هم ديروز شکست. در نتيجه رفتم عينک خريدم چه عينکی. فروشنده عزيز فرمودند اين که میخری همان عينکی‌ست که خلبان‌های هليکوپتر می‌خرند. گفتم آقای محترم ما توی ولايت‌مان همه خلبان اف 14 هستند گفته باشم. اين که خريدم عبارت است از ری‌بن ... اصل ... جعبه عينک هم ری‌بن ... اصل ...


همونطوری که در عکس بالا مشاهده می‌فرماييد يک مقداری جزوه هم توی جعبه عينک بود که احتمالن برای امتحان نهايی بايد بخونم. اينجانب الان ری‌بن مشکی دان هفت هستم سه مرحله ديگه بگذره می‌رسم به ری‌بن استادی بعد خودم ديگه توضيح‌المسائل منتشر می‌کنم.

نظرات

پست‌های پرطرفدار