بهانهها مثل تيغههای قيچی
لاکپشتها وقتی سر از تخم درمیآورند به طرف دريا حرکت میکنند. پرندگان هم وقتی هوا سرد میشود به طرف مناطق گرم پرواز میکنند. ماهیها هم وقتی میخواهند تخمريزی کنند میروند بالای رودخانه. زنبور عسل برای نشان دادن محل مواد غذايی طبق يک الگو شروع میکند به رقصيدن. اينها اسمشان غريزهست و از والدين يعنی پدر و مادر هر دو به فرزندان به ارث میرسد.
در انسان خيلی ترديدها هست که چه چيزهایی غريزیست و آيا اصلن غريزه در انسان هنوز هم وجود دارد يا نه. مثلن يک نشانهای به نام "رفلکس بابينسکی" وجود دارد که بر اساس آن وقتی کف پای يک نوزاد را لمس میکنيد انگشتهای پای نوزاد به طرف داخل جمع میشوند. خودتان میتوانيد اين نشانه را امتحان کنيد. بعضیها میگويند اين نشانهای از غريزه در انسان است. منتها بر سر همين هم جنگ و مرافعه زياد است چون اهل علوم اعصاب میگويند اين پاسخ مربوط است به تحريک اعصاب و ریشهاش در نخاع است و چيزیست مثل پس کشيدن دست بعد از برخورد سوزن به انگشت. بعضی روانشناسها مثل آبراهام ماسلوو میگويند در انسانها يک وقتی غريزه وجود داشته و مثلن خواب و گرسنگی از جمله همين غرايز هستند ولی حالا ديگر هيچ غريزهای در انسان وجود ندارد چون همهی غرايز با آموزش پوشانده شدهاند. مثلن میشود به طور ارادی گرسنگی کشيد يا نخوابيد. هر دوی اينها را هم همهمان ديدهايم، مثل روزه گرفتن يا نگهبانی دادن. حتی مردمشناسهایی مثل ديويد جونز يا زيستشناسانی مثل ساپولسکی هم به جنبهی حيوانی موضوع غريزه در انسان تأکيد دارند. خلاصه اين که حرف زدن از غريزه در انسان در شکل عالی آن منتفی شده و آن چيزی که در منابع علمی درباره غريزه در انسان میخوانيد بيش از همه از جنبه حيوانیست.
همهی اينها باعث میشود وقتی در مورد چيزی اظهار نظر میکنيم که خودمان دربارهاش تحقيق نکردهايم، يا از منبع مؤثقی که خودش تحقيق کرده به عنوان مبنای حرفمان چيزی نمیگوييم و مخاطبانمان هم ممکن است اهل اين کار نباشند آنوقت در اظهار نظر کردن ملاحظه کنيم. نمونهاش همين چيزیست که مینويسم:
در اين که جنبش حقوق زنان در ايران در حال حاضر پيشروترين حرکت اجتماعیست، لااقل من دربارهاش هيچ شکی ندارم. اين را در سالهای اخیر بارها در همين وبلاگ نوشتهام که میتوانيد توی آرشيو وبلاگ ببينيد. منتها اين دليل نمیشود که هر حرفی را هم در بخش اجتماعی موضوع، و نه در بخش جنسيتیاش، بشنويم و اگر انتقادی به آن وارد است ساکت از کنارش رد بشويم.
داشتم برنامه پرگار را توی وبسايت بیبیسی نگاه میکردم که موضوعش مربوط بود به "آیا متلک گویی یک اتفاق ساده است؟". ميهمانان برنامه هم آنطوری که معرفی شدند عبارت بودند از شادی صدر حقوقدان و فعال حقوق زنان و حسین باقرزاده فعال حقوق بشر. حدود دقيقه 11:50برنامه و وقتی شادی صدر در حال توضيح دادن بود متوجه شدم دارد میگويد "... يه تفاوت اساسی بين مردان و زنان وجود داره وقتی ما میگيم بازتوليد فرهنگ مردسالار. اين دو تا يکی نيستن يعنی اساسن در جايگاههای مساوی قرار ندارن ... اينجا به نظر من يک کمی نقش غريزه ناديده گرفته ميشه. يعنی وقتی مردان دارن اعمال قدرت میکنن اعمال کنترل میکنن از طريق آزار جنسی، خودشون هم میدونن که دارن اعمال قدرت میکنن. يک بچه دو ساله هم غريزی میدونه وقتی میزنه رو دست يک بچه دو ساله ديگه و اسباب بازی رو ازش میگيره داره اعمال قدرت میکنه ...". متن حرفهايش را نوشتم که بخوانيد.
حالا واقعن شادی صدر از کدام منبع علمی به اين نتيجه رسيده که " ... يک بچه دو ساله هم غريزی میدونه وقتی میزنه رو دست يک بچه دو ساله ديگه و اسباب بازی رو ازش میگيره داره اعمال قدرت میکنه ..."؟ به چه مناسبتی بايد اين حرف را پذيرفت؟
من يک دوستی دارم که خيلی مذهبیست. يک حرف خيلی جدی میزند که من هر بار از او میپرسم منبع علمیاش کجاست ايشان حواله میدهد به متون دينی. برای من که هيچ گرايش دينی ندارم هر بار شده است مايه خنده. حرفش اين است که بعضی افرادی که در مسائل دينی به يک درجاتی میرسند منبعد آدمهای ديگر را شبيه به حيوانات میبينند. چرا و چطورش هم مربوط است به عروج حضرات به همان درجات بالا.
حالا که برنامه پرگار را دیدم فکر کردم اصولن ما آدمهای عادی جامعه هر جوری که حساب کنيم جزو حيوانات قلمداد میشويم. اگر بهانه دينیاش نشد لابد يک بهانهای توی غرايزش بايد پيدا بشود. اوضاع شده مثل تيغههای قيچی.
نظرات