بنويسيم ايتاليا بخوانيم ايران
من از ديروز تا الان خفه شدهام از خنده. يک اوضاعیست. حالا مینويسم.
برای يک کنفرانس آمدهام ايتاليا. ديروز داشتم توی يکشنبه بازار بولونيا قدم میزدم چشمم افتاد به بساط دو تا فروشنده. يکیشان لباس و مدالهای خلبانان نيروی هوايی ايتاليا را میفروخت. محل فروش درست روبروی يک کليسای معروف شهر بود که بخش بزرگی از آن را برای ادای احترام به خلبانان نيروی هوايی ايتاليا در جنگ جهانی دوم به عکسهای همانها اختصاص داده بودند. توی کليسا يک جايی را گذاشته بودند که میتوانستيد برای کمک به بنای يادبود خلبانها پول بريزيد توی صندوق اين طرف داشتند لباسهایشان را میفروختند. عزيز دل برادر آقای فروشنده به زبان سرخپوستی فرمودند سايزت چنده؟ گفتم دنبال لباس خلبانی جنگ جهانی دوم نيستم. فرمودند لباس گارد دوران موسولينی هم دارم. اوضاع مثل ايران است که از اينطرف هفته دفاع مقدس برگزار میکنند از آنطرف خانواده باکری و همت را میزنند.
يک کمی آنطرفتر توی يکشنبه بازار يک بساط قاليچه فروشی بود. توی قاليچهها دو تا از همه جالبتر بودند. يکیشان مربوط بود به نقشه کشورها که به فارسی رویشان نوشته شده بود. پرچم کشورهای مختلف را هم دور تا دور قاليچه بافته بودند. به نظرم رسيد قاليچه کار ايران باشد ولی بعد يک چيزی ديدم که بامزهتر بود.
کنار قاليچه اولی يک قاليچهای بود که فروشندهاش گفت بافت افغانستان است و مربوط است به دوران اشغال افغانستان توسط نيروهای شوروی سابق. از نقش و نگارهای روی قاليچه میشود فهميد چه سلاحهايی مورد استفاده بوده و جالب هم هست که همهی نقش و نگارهای روی قاليچه به طرفداری از تير و تفنگ و توپ و تانک است.
توی يک ميدان در بولونيا که اسمش ميدان نتونو (Fontana del Nettuno) يا ميدان نپتون (خدای درياها)ست يک مجسمه هست که در واقع مجسمهی نپتون است. پايين مجسمه نپتون هم چهار تا مجسمه زن هست که در واقع چهار رودخانه اصلی جهان را با شيرشان پر میکردند. اين مجموعه را مجسمهسازی به نام جين د بولونيا (Jean de Boulogne) يا Giambologna در قرن 15 ميلادی ساخته بوده. حضرتشان را به زور وادار کرده بودند که برای شهر مجسمه بسازد، در نتيجه کار زورکی بوده. جناب جين د بولونيا هم يک مجسمهای ساخته که تاريخی شده. چرا؟ حالا عرض میکنم. از سه طرف و بالا و پايين مجسمه که به آن نگاه میکنيد خيلی همه چيز درست سر جای خودش است منتها از پشت سر و کمی متمايل به راست که به مجسمه نگاه میکنيد معنی کار زورکی را میبينيد. انگشت شست مجسمه را خيلی هنرمندانه تراشيده. اين هم عکسهای مربوط به کار زورکی:
ظاهرن اهل شهر منجمله سفارش دهنده که فرماندار شهر بود از مجسمه خوششان آمده و آن را نصب کردهاند ولی بعدن متوجه شدهاند که چه شده. تازه که متوجه شده بودند داستان از چه قرار است بيشتر از قبل از مجسمه خوششان آمده بوده. مثل اوضاع سربازی توی ايران است که زورکیست و خرابیاش بيشتر از آبادانیاش است همه هم رقابت میکنند که هر جوری که شده يک اثری از خودشان در محل خدمت بگذارند منتها تا آخر عمرشان هم از دوران سربازیشان به چشم "عجب دورهی باحالی بود" نگاه میکنند.
توی همان ميدانی که مجسمه مورد نظر را نصب کردهاند يک کليسای بزرگی هست که مربوط است به قرن سيزدهم که اسمش San Petronio Basilicaست. اين کليسا که کليسای اصلی استان بولونياست از دو تا جهت معروف است. يکی اين که يک سوراخ توی سقف درآورده بودند با يک شکل خورشيد در اطراف سوراخ. روی زمين هم با سنگ يک خط دراز درست کرده بودند با اعداد و اشکال مختلف. مجوعهاش تبديل شده به يک ساعت آفتابی که هنوز هم قابل استفادهست.
آن يکی موضوع اين است که در قرن 15 يک نقاشی به نام Giovanni da Modena ديوارهی يکی از سالنهای کليسا را نقاشی کرده بوده. موضوع نقاشی هم شعر inferno اثر دانته بوده. لابد میدانيد که کمدی الهی هم نوشته دانتهست. شعر inferno يک چيزیست شبيه به کتابهای دستغيب امام جمعه قديم شيراز که همهاش درباره جهنم و گرزهای آتشين و نيش مار قاشيه و از اين داستانهاست. جناب نقاش محترم برداشته شعر را تبديل کرده به نقاشی، به چه عظمت. خيلی شبيه به اوضاع فعلی خودمان در ايران که برمیدارند روی ديوارهای را بر عليه اين و آن نقاشی میکنند. توی اين نقاشی يک جايی هم تصوير يک آدمیست در قعر جهنم که يکی از کارکنان جهنم دارد خدمترسانی میکند به همان آدم. زير تصوير نوشته شده محمد که عبارت باشد از پيامبر اسلام. هشت سال پيش يعنی در سال 2002 پليس ايتاليا پنج نفر را دستگير میکند که بعدن معلوم میشود با القاعده مرتبط بودهاند و در حال برنامهريزی برای بمبگذاری بودند که کليسا را بابت همان تصوير بياورند پايين. الان جلوی آن سالن يک نرده گذاشتهاند که نمیشود برويد به ديوار دست بزنيد ولی يک يورو میاندازيد توی يک دستگاه و برای يک دقيقه نورافکنها روشن میشوند و میتوانيد تمام سالن را ببينيد.
حالا خنده.
دارم میروم مجارستان برای دو روز تا قبل از شروع کنفرانس در ايتاليا که آلودگی مربوط به سيل مواد شيميايی را ببينم. دو روز است دارم آنلاين بليت میخرم. اسمش آنلاين است منتها تبديل شده به آب کشيدن از چاه. توی سايت نوشتم که کجا میروم و چه وقت برمیگردم. بلاخره پروازها را پيدا کردم و با کارت اعتباری پول دادم و 4 يورو هم بابت خريد آنلاين اضافه کرد. يک ايميلی آمد که حالا اسمت را ذخيره کرديم ولی برو اداره پست پول بده. زنگ زدم که بابا اين که آنلاين بود گفتند همينطوریست. رفتم يک دفتر پست پيدا کردم ولی گفتند بايد نقد بدهی. پول نقد دادم. آمدم زنگ زدم که اين هم پول. گفتند حالا رسيد پول را فکس کن. باز رفتم اداره پست که کاغذ را فکس کنند گفتند نداريم. رفتم يک جای ديگهای کاغذ را فکس کردم. زنگ زدم که کاغد هم فکس شد. گفتند تا 48 ساعت ديگر خبرت میکنم. گفتم آدم حسابی 48 ساعت ديگر يعنی من اصلن مسافرتم تمام شده برگشتم همينجا. گفتند بيا فرودگاه آنجا رسيدگی میکنيم. خيلی واقعن آنلاين خريد کردم. با اين همه کليسا و انواع و اقسام رهبران دينی توی ايتاليا اينجا هم قدرت خدا اوضاعش مثل ايران خودمان است.
نظرات