در درون ما

ديروز در حال رانندگی پشت يک چراغ قرمز نسبتن طولانی مانده بودم. داشتم اينطرف و آنطرف را نگاه می‌کردم، چشمم افتاد به آندرو بارتلت، سناتور ايالت کوئيزلند که زير بغلش يک روزنامه بود و همينطور که داشت راه می‌رفت بستنی قيفی هم می‌خورد. توی خيابان که راه می‌رويد و به آدم‌ها که نگاه می‌کنيد که دارند تند يا آرام راه می‌روند در مورد اين که اين آدم، هر کسی که هست، مثلن معده و روده دارد سوالی به ذهن‌تان نمی‌رسد. در واقع اين‌ها جزو اصول هستن که آدم‌ها بايد داشته باشن و تا وقتی خود آن آدم يا پرونده پزشکی‌اش را نديده‌ايد درباره وجودشان شک نمی‌کنيد. مثلن يک آدمی فقط يک کليه داشته باشد را فقط از روی عکس و پرونده پزشکی‌اش می‌شود فهميد و از قيافه‌اش در اينباره چيزی دستگيرتان نمی‌شود.

امروز توی آزمايشگاه و به خاطر همين وبلاگ يک کاری کردم که نتيجه‌اش را ببينيد.

چند تا ميوه شيرين مثل سيب و موز را که يک مدتی بگذاريد يک جايی بمانند سر و کله يک حشراتی دور و اطراف‌شان پيدا می‌شود که خيلی ريزند. اسم اين‌ها Drosophila melanogaster است که به فارسی اسم‌شان را گذاشته‌اند مگس سرکه يا "مگس شکم سياه دوستدار خمير ترش". به محض اين که يک جايی ميوه رسيده پيدا بشود نوع ماده اين مگس‌ها می‌رود و توی بافت‌های ميوه تخمگذاری می‌کند. همين کار را توی آزمايشگاه هم انجام می‌دهند و مرتب از اين مگس برای کارهای آزمايشگاهی توليد می‌کنند. از بس که ميزان توليد مثل اين مگس‌ها زياد است توی‌ هر نسل‌شان تعداد زيادی مگس با ژن جهش يافته وجود دارد. رنگ اصلی چشم اين مگس‌ها قرمز است ولی جهش يافته‌ها چشم‌های‌شان به رنگ‌های مختلف و در شکل‌های متفاوت است. با وجود اين تفاوت، جهش يافته‌ها هم زنده می‌مانند مگر اين که يک نقص کليدی توی بدن‌شان باشد. بنابراين فقط تفاوت‌های ظاهری مگس‌هاست که شما را متقاعد می‌کند اين‌ها با انواع ديگرشان فرق دارند ولی وقتی همه‌شان را می‌توانيد دور و اطراف ميوه‌های رسيده می‌بينيد آنوقت متوجه می‌شويد که تفاوتی در ذايقه انواع اين مگس‌ها نيست.

آما ... آما واقعن يک تفاوت‌هايی هست که اساسی هم هستند و همينطوری هم نمی‌شود متوجه‌شان شد. چند تا از لاروهای مگس سرکه را توی آزمايشگاه با دو تا ماده‌ شيميايی، در واقع با دو تا آنتی بادی، مختلف رنگ کردم که ببينيد چقدر تفاوت دارند با هم. نکته‌ی مهم هم اين است که اين لاروها را بايد برای يک مدتی بگذاريد توی مواد شيميايی مختلف تا دو تا لايه‌ی دور بدن‌شان از بين بروند وگرنه هرگز نمی‌شود رنگ‌شان کرد. کاربرد آن دو تا لايه اين است که به بدن لارو مقاومت می‌دهد تا در برابر عوامل نامساعد محيطی از بين نروند.

حالا بعد از دو بار رنگ آميزی می‌توانيد تفاوت‌های‌شان را ببينيد:

قبل از رنگ آميزی‌ هر دو تا لارو شبيه به هم بودند. هر دو سفيد و بيضی شکل با دو تا آنتن کوچک روی سرشان.


حالا بعد از رنگ آميزی ‌بينيد چقدر تفاوت دارند. اين‌هايی که می‌بينيد دستگاه اعصاب مرکزی مگس سرکه‌ست که مثل نردبان دیده می‌شود. آن بالای دستگاه عصبی هم می‌توانيد مغز مگس را ببينيد که خميده شده. اين تصوير مربوط است به يک مگس طبيعی که شکل دستگاه عصبی‌اش هم خيلی منظم است.


اين يکی مربوط است به يک مگس جهش يافته. خودتان می‌بينيد که دستگاه عصبی‌اش که همان نردبانی‌ست که نوشتم چقدر بهم ريخته‌ست.


با يک ماده‌ی ديگری هم رنگ‌آمیزی‌شان کردم که چيزهای بيشتری از دستگاه اعصاب لاروها را ببينيد. اين مربوط است به يک لارو جهش يافته که مغز لارو سمت چپ و مثل يک توپ است. آن لکه‌های قهوه‌ای اطراف هم مربوطند به اعصاب محيطی که مثل خود ما انسان‌ها اطلاعات احساسات بيرونی مثل سرما و گرما را به داخل دستگاه اعصاب و مغز می‌رسانند.


از بالا هم که نگاه کنيد اينطوری‌ست:


توی عالم کارهای آزمايشگاهی می‌توانيد مثلن بفهميد توی مغز يک موجود زنده چه پروتئين‌هايی هست و چه ژن‌هايی مسئول کدام پروتئين‌ها هستند. در مورد مگس و زرافه و انسان هم همين کارها را می‌شود انجام داد. حتی می‌شود فهميد اين آدمی که دارد توی خيابان سلانه سلانه راه می‌رود و بستنی می‌خورد چه چيزی توی خونش کم و زياد می‌شود ولی بعضی چيزهای ديگر را فقط بايد با بعضی آزمايش‌های خاص فهميد. مثلن اگر يک آدمی صدای ترمز شديد بشنود چه واکنشی نشان می‌دهد؟ اگر دو نفر را ببيند که با هم دعوا می‌کنند چه واکنشی نشان می‌دهد؟ اگر به او بگوييد بيا با اين تفنگ به يک آدم ديگری شليک کن چه واکنشی نشان می‌دهد؟ در درون ما چه می‌گذرد؟ اين‌ها را می‌توانيد در شرايط اجتماعی مختلف آزمايش کرد.

وقتی انقلاب شد برای تماشای اعدام انقلابی آدم‌های رژيم شاه مردم جمع می‌شدند. الان هم که برای اعدام خيابانی جمع می‌شوند تماشا کنند. شکنجه‌گرهای دوران شاه و دوران جمهوری اسلامی را هم از خارج نياورده‌اند. همه‌شان ايرانی هستند. ممکن است يک روز کنار همانجايی که من و شما نشسته‌ايم داريم شام می‌خوريم يکی از همان‌ها هم نشسته باشد و همان غذايی را بخورد که من و شما می‌خوريم. هيچ راهی برای آزمايش کردن نيست که توی رستوران بفهميم اين بابا همانی‌ست که دو ساعت پيش داشته با سيلی می‌زده توی گوش يک زندانی يا چارواداری نثارش می‌کرده.

شرايط اجتماعی که می‌شود آدم‌ها را توی آن شناخت اين است که ببينيد وقتی زمينه‌ی خشونت فراهم شد آن آدم چه کار می‌کند يا چطور با شما حرف می‌زند. چقدر خودش را کنترل می‌کند. شرايط اجتماعی درست شبيه به همان رنگ‌آميزی عمل می‌کند. يک وقتی توی آزمايشگاه متوجه شديم که وقتی به انگل ژيارديا که عامل دل درد‌های ناشی از آب آلوده‌ست مواد غذايی زياد می‌دهيم آنقدر می‌خورد که شکمش ترک برمی‌دارد و می‌ترکد. خشونت هم همينطوری‌ست.

نظرات

پست‌های پرطرفدار