چگونه يک آبميوه مشارکتی درست کنيم
ستارهای متولد شد ... يعنی به زور ... روزهای دوشنبه يک کلاسی توی باشگاه هست به اسمBody Balance منتها مربی کلاس هر بار با يک لبخندی که يعنی اينا سرشون نميشه ميگه اسم کلاس من رقصه. حالا واقعيتش اين رو من هم تصديق میکنم که رقص بودنش واقعيت داره ولی آدم اينجوری برقصد واويلا میشه که بخواد ورزش کنه. قبلن مربی کلاس يک آقای دکتر داروساز بود که دربارهاش نوشته بودم ولی جاش رو داد به يک دختر 26 ساله. يک مدتی طول کشيد تا با صدا و حرکات مربی جديد آشنا بشيم. جالب هم هست که بعد از يک ساعت که کلاس تمام میشه انگار يک سطل آب ريخته باشند روی آدم، خيس تمام، نفس نفس هم که میزنيم ولی مربی کلاس که خودش هم پا به پای ما ورزش میکنه و حرف هم میزنه اصلن عرق نکرده و شاد و شنگول با همه خداحافظی میکنه. حالا ديروز عصر مربی هميشگی نيامده بود و به جاش يک پسری آمد با يک کلاه بزرگ که تا روی گوشها پايينش کشيده بود. خودش رو که معرفی کرد معلوم شد اصلن معلم رقص در يکی از مراکز هنری بريزبنه. فرمودند که امروز روز تولد يک ستارهست. اهالی کلاس يک کمی همديگر رو نگاه کرديم که بلکه يکیمان خبری از تولدش باشه ولی به جایی نرسيديم. بعد گفت چون اين هفته توی باشگاه شما هستم بنابراين هم موسيقی و هم حرکاتی که انجام میديم فقط برای همين هفتهست و هفتهی آينده دوباره همون مربی قبلیتان میياد و موسيقی و دم و دستگاه خودتان رو ادامه میدين ... يعنی سگ توی روح مربی هميشگی که نيامده بود ... يک بلايی به سرمان آورد که آخر کلاس داشتيم سينهخيز میرفتيم بيرون. يک کمی هم که شل میشدين يک متلکی به آدم میپروند که بابت همون متلک هم که شده خون آدم ريخته بود که ورزش رو ادامه بده. اون آخر کلاس فرمودند امروز همه ستاره بودين و من خيلی خوشحالم که اين کلاس رو ورزش دادم ... يعنی تولد ستاره با سکته ناقص ... من هنوز دارم لنگ میزنم ...
اين مربوط به ورزش
سال گذشته صنم دولتشاهی (خورشيد خانم) يک دستوری آبميوه برای وبلاگ من نوشت که چندتایی از کسانی که با همون دستور آبميوه درست کرده بودن خبرم کردند که خيلی خوشمزه بوده. يعنی ايشون در اين زمينه میتونه نوآوری کنه ولی نمیکنه. حالا توجه شما رو جلب میکنم به يک گفتگوی اينترنتی بين من و صنم دولتشاهی که همين چهار ساعت پيش رخ داد که ببينيد چطور آدم ممکنه تاريخساز بشه. يعنی داشت میشد ...
من: سلام. من امروز برداشتم يه مخلوط کن آوردم توی آزمايشگاه. میخوام آبميوه درست کنم. پيشنهادی برای آبميوه نداری. الکلی يا غيرالکلی
صنم: سلام. passion fruit دم دستت هست؟
من: آره توی دانشگاه همه جور ميوهای هست تابستونی
صنم: یه لحظه صب کن ببینم رسپیاش رو پیدا میکنم
من: پیداش کنی درستش میکنم بعد میذارم روی وبلاگ ملت برن درست کنن برات دعا کنن
صنم: پیدا نمیکنم. ببین فک کنم پشن فروت بود با سیب و توت فرنگی. یادم نمیاد آناناس داشت یا نه. خیلی خوبه. ترکیب موز و آناناس و توت فرنگی هم خوب میشه. وای دلم خواست هیچی میوه ندارم نصفه شبی فقط خیار دارم :))
من: خوب برو خيار و ماست و کشمش درست کن بخور. ماست داری؟
صنم: نه. تازه اسباب کشی کردم یخچال خالیه. گوجه فرنگی و کاهو و قارچ دارم :)) ببین واستا یه رستوران ویتنامی هست من عاشق اسموتیهاش هستم الان منوش رو پیدا میکنم ترکیبات اونم ببین
من: با چی درست میکنه؟ شیر یا آبمیوه؟
صنم: با خود میوه تازه. میریزه همونجا جلوت توی همزن pineapple, apple, mint coconut, pineapple, apple carrot, apple, ginger, apple, mint, lime, apple, beetroot, carrot
من: خوب یه مایعی میخواد که اینا رو بریزه توش
صنم: نه مایع نمیخواد میریزی تو همزن خودش آبش در میاد میشه اسموتی یه خورده غلیظه دیگه ولی مایعه
من: برم ببینم یخ هم پیدا میشه توی یخچال
صنم: سیب رو همونطور درسته میندازه توی بلندر! این رستوران ویتنامیه توی بلندر یخ نمیندازه بعد که آب میوه رو درست کرد توی لیوانش چند تا یخ میندازه
من: الان ترتیبش رو میدم برم میوه بخرم از محوطه
صنم: دل منو هم آب کن البته تقصیر خودمه تنبلی کردم خرید نکردم امروز
من: مگه اونطرفا هیچ مغازهای نیست یا پمپ بنزین؟
صنم: نه ساعت 10 شب میبندن الان سه و نیم شبه
من: پمپ بنزین که باید باز باشه
صنم: پمب بنزین هست پیاده ده دقیه راهه ولی خیلی جرات نمیکنم الان برم
من: ماشین نداری؟
صنم: نه بابا لندن و ماشین؟ :))
من: یک تاکسی بگیر برو نصف شبیه میوه بخر صفا کن تنبل نباااااااااااششششش
صنم: هاهاها نه والا خداتومن می گیره الان می رم خیار گوجه فرنگی میخورم تنبلی نیست کلی پول تاکسی میشه خیار گوجه فرنگی ویار رو میخوابونه تا فردا!
من: خوب عوضش نصف شبی یک کار کردی که توی تاریخ وبلاگستان مینويسنش
صنم: هاهاها :) برو آبمیوه راه بنداز عکسشو بگیر بذار تو وبلاگت من بهتره برم بخوابم دیگه اصلا :)))
من: همینا رو برمیدارم مینويسم توی وبلاگ
صنم: بنویس :D
من: گوجه بخوری ها
صنم: کردیت این رستورانه رو هم بده پس تو وبلاگت ترکیب این آبمیوهها مال اینه
http://www.phocafe.co.uk اسم رستورانه هست "فو"
من: باشه حتمن مینويسمش
صنم: قربان یو فعلا :)
من: ارادت
رفتم آبميوه رو درست کردم و چند نفر هم خبر کردم اومدن آبميوهخوری کرديم. حالا اين دستگاه مخلوط کن قبلن مال حسن بوده ولی حالا در خدمت علم و خدمهاش قرار گرفته. اين هم عکس که ببينيد چی بود و چی شد:
نظرات