هفت روز هفته
روز اول. امبرتو اکو میگويد پسامدرنيسم يعنی چيزی مثل اين که يک مرد بخواهد به يک زن بگويد خيلی دوستت دارم ولی نتواند بگويد چون میداند که آن زن خبر دارد، و زن هم از راز مرد خبر دارد. جمهوری اسلامی به ضرب چماق حکومتش را حفظ کرد. اين را هم ما میدانيم، هم خودش و همين هم هست که جمهوری اسلامی ما را به دنيای پسامدرن هل داد. در تاريخ ايران، آنقدری که من خواندهام، دو گروه هميشه در کنار هم بودهاند. يکی شاهان و دومی روحانيون. گاهی هر دو گروه يکی شدهاند و آن که شاه بوده همزمان فقيه هم بوده، مثل تيمور لنگ. منتها همه جای تاريخ اين دو طبقه با هم حکمرانی کردهاند. شاه به نيابت از خدا، و روحانيون برای تثبيت اين نيابت. اما شاه با همهی نيابتی که از خدا برای خودش تراشيده بود به آدمهای زمينی که رسيد اين چماقداران بودند که تاج و تختش را برای او حفظ کردند. يعنی تا دنيا دنياست روز 28 مرداد با اسم شعبان جعفری يا شعبان تاجبخش مترادف است. و از قضا همهی بدنامی سلطنت در ايران به همان مترادف بودن تاجبخشی ِ شعبان جعفری به مقام سلطنت است. حالا گروه دوم هم برای بقا در حکومت به همان چماقداران تکيه کرد. معنیاش اين است که آن دو گروه شاهان و روحانيون همهی آنچه که دارند تا در قدرت بمانند از صدقهی سر چماقداران است. همين که الان رضا پهلوی هم آش دهان سوزی برای ايران امروز نيست مربوط است به همان ننگ شعبان جعفری که از دامن خانوادهاش پاک نمیشود و اگر شعبان نبود رضا پهلوی هم خيلی سال بود که در کار نبود. جمهوری اسلامی هم همين ننگ چماقداری را برای روحانيون به ارمغان آورد و صد سال ديگر هم که حکومت کنند باز اين ننگ از دامنشان پاک نمیشود که حکومتشان را چماقداران به آنها بخشيدند. همين است که آدم به خودش میگويد جمهوری اسلامی هم همان چيزیست که حکومت شاه بود. احساس پيروزی ما آدمهای عادی جامعه مربوط به اين است که به هر زحمتی که بود پردههای حکومت دينی را کنار زديم تا آن پشت و پسلهها را ببينيم. پسامدرن در جامعهی ايرانی يعنی همين باور که شاه و روحانی هر چه دارند از چماق دارند. هم خودشان میدانند، هم ما میدانيم. همين است که ما برنده شديم.
روز دوم. نه که کمبود رئيس جمهور و شاه داريم حالا يک چيزی بنويسم از همين اطراف خودمان که اضافه بفرماييد به فهرستتان. توی استراليا و در شمال همين ايالت کوئينزلند که اينجانب هم سکونت دارم يکی از شاهان ايران اعلام موجوديت کرده است. خيلی هم جدیست داستان. اسم ايشان علیحضرت سلطان کیومرث شاه قاجار شاهنشاه ایران، است که سال 1347 هجری شمسی به دنيا آمده در بيستم ژانويه 1975 ميلادی هم در تهران تاجگذاری کرده. کيومرث شاه در وبسايتش نوشته که از خاندان قاجار است. اين هم شناسنامهی ايشان و ترجمهاش. البته توی وبسايتش شماره تلفن و فکس و ايميل هم داده که اگر شک داشتيد برويد و با ايشان تماس بگيريد. چون شمارهشان مال همين ايالت خودمان است بنابراين 25 سنت آب میخورد که زنگ بزنم و بروم با ايشان يک مصاحبه انجام بدهم. برای اين که شکتان برطرف بشود اين هم سايت جنابشان و اين هم نشانی تماس. به سلامتیتان محل سفارتشان را هم اعلام کردهاند. آن طوری که يکی از نشريات ايالتی نوشته محل سفارت يک کافی شاپ قديمی بوده که با تغيير دکوراسيون تبديل شده به سفارت پادشاهی کيومرث شاه. يک بنده خدا وکيلی هم در همين ايالت کوئينزلند يک ماه پيش يعنی روز سوم می برداشته حضور کيومرث شاه را به طور قانونی در استراليا اعلام کرده، يعنی به عبارتی بار عام داده که اگر آب دستتان هست بگذاريد زمين و برويد به ديدار ايشان. در سيستم مالياتی استراليا هم يک شمارهی بازرگانی وجود دارد که تمام حساب و کتاب مشاغل تجاری را از طريق همين شمارهی بازرگانی حل و فصل میکنند. آقای کيومرث شاه هم يک شمارهی بازرگانی دارند که اينجا میتوانيد ببينيدش. ايشان اعلام کردهاند که در حال حاضر در شرايط تبعيد به سر میبرند و عصبانی هم هستند از اوضاع تبعيدشان ... به هر حال ما توی کوئينزلند هم بعله ... ديگه اينجورياس.
روز سوم. توی اين اوضاع تقلب و کودتا کارهای محسن رضايی شده است مايهی خنده. هم میخواهد مثلأ جانبداری نکند از يکی از طرفين دعوا و هم میخواهد بگويد چرا آرای من کم شده. خوب بامزهاش اين است که محسن رضايی قبلأ دربارهی نيروی سوم حرف میزد و اين که در دعوای دو جناح سياسی کشور بايد يک دولت فراجناحی يا وحدت ملی درست کرد. منتهای مراتب همين الان که هنوز نه به بار دولت وحدت ملیست و نه به دار آن خود ايشان مانده است که اعتراض کند يا طرفداری. اين مدل نيروی سوم محسن رضايی همان مدلیست که خاتمی هم اجرايش کرد و تمام دردسرهای امروز ما مربوط به همان بلاتکليفیاش در مقابل خرابکاریهای راستیها بود.
روز چهارم. فکر میکنيد با همهی اعتراضی که ما مردم نسبت به حکومت دينی داريم و حالا هم که مراسم چماق کشی و خون فشانیشان را داريم میبينيم فردای روز دو تا از همين آدمهای کتک خورده بخواهند با هم ازدواج کنند میروند سراغ يکی از همين حضرات که بيايد خطبهی عقدشان را بخوانند؟
روز پنجم. جدا از رسانههای رسمی خارج از کشور که با تأخير خبرها را اعلام میکنند هيچ مجرای خبررسانی قابل توجهی که بتواند خبرهای شهروندان روزنامه نگار گوشه و کنار ايران را جمع کند وجود ندارد. هر چه هست دارد توی فيس بوک رد و بدل میشود. از جنبهی رسانهای همين مغشوش بودن خبررسانی منجر به ضعيف شدن حوزهی اطلاع رسانی شده. يعنی توی فيس بوک که میرويد يک خبر يا فيلم را ممکن است ده بار از ده مسير مختلف ببينيد. به عبارت بهتر يک حلقهی بستهی اطلاع رسانی درست میشود که يک سوژه از اين دست فرستاده میشود و باز از آن دست برمیگردد. راديو و تلويزيونهای خارج از کشور به مناسبت پارازيتها آنقدر کارايی ندارند و مخاطبانشان هم تصادفی هستند. يعنی اگر خبر را نديديد يا نشنيديد جايی برای رديابیاش نيست. خوب در اين شرايط خبررسانی آن گروهی از مردم که نه دسترسی به راديو و تلويزيونهای خارج از کشور دارند و نه امکان اينترنتی در معرض اطلاع رسانی يکسويه داخلی قرار میگيرند. اين اشکال در تقريبأ تمام کشورهای در حال توسعه وجود دارد و راه را برای اعمال قدرت حکومت مرکزی باز میکند. راه خلاصی از اين دردسر اين است که رسانههای بينابينی راه بيفتند. رسانههای بينابينی آنهايی هستند که شکل ارائهشان بر حسب جامعهی هدف فرق میکند اما محتوای آنها ثابت میماند. درست مثل اين که يک کتاب را منتشر کنيد اما برای کسانی که توانايی خواندنش را ندارند به صورت صوتی بازخوانی کنيد. يا نوشتههای يک وبسايت را به صورت يک روزنامهی قابل چاپ دربياوريد. رسانههای خارج از کشور به اين قسمت اطلاع رسانی اصولأ توجهی ندارند و در نتيجه بعد از مدت کوتاهی حرفشان را برای يک عده مخاطب هميشگی میزنند. اين همان حلقهی بستهی اطلاع رسانیست که دايرهی مخاطب را محدود میکند. خوب که نگاه میکنيد متوجه میشويد در اعتراضات اخير موضوع اطلاع رسانی به همين جا ختم شد. برای همين هم هست که نحوهی اطلاع رسانی را هر بار بايد بازسازی کرد تا رسانه به طور مرتب مخاطب جديد پيدا کند.
روز ششم. سفر شيمون پرز، رئيس جمهور اسرائيل، به آذربايجان و قزاقستان يعنی حالا علاوه بر ترکيه کمکم کشورهای مسلمان آسيای مرکزی هم دارند به دوستان اسرائيل تبديل میشوند. در لبنان هم پست نخست وزيری در اختيار سعد حريریست و اگر سفير امريکا هم راهی سوريه بشود آنوقت سوريه بنا به ملاحظات ديپلماتيک که يکیشان همين ارتقاء سطح روابطش با امريکاست و البته منافع مادی حاصل از لغو تحريمهای امريکا به طرف غرب تمايل پيدا میکند و گرمای روابطش با جمهوری اسلامی کمتر میشود. محصول اين مجموعهی ديپلماتيک يعنی سوق پيدا کردن جمهوری اسلامی به گسترش روابط بيشتر با روسيه و چين. گسترش روابط با چين و روسيه معنیاش ادارهی جامعه به سبک اين دو کشور. به نظرم میرسد در يکی دو سال آينده درجهی خشونت جمهوری اسلامی از اين چيزی که هست بيشتر میشود. تنها عاملی که میتواند خشونت آتی حکومت را متوقف کند اين است که کودتای حضرات در کوتاه مدت بازگردانده شود. مادامی که مردم عادی میخواهند از روشهای بدون خشونت برای اعتراض استفاده کنند آن چيزی که جهت کودتا را عوض میکند از طريق عوامل داخل حکومت است. به نظرم جواب اصلی در درون حکومت است.
و روز هفتم. بهتان پيشنهاد میکنم که سعی کنيد توی همين اوضاع هم زندگی کنيد. ما با رأی دادنمان طرف مقابل را به بزرگترين اشتباه ممکن کشانديم و تمام مشروعيت کودتاچيان را ازشان گرفتيم. چشم همهمان به واقعياتی باز شد که تا به حال دربارهشان احساسی قضاوت میکرديم. اثری که ما با رأیمان در جامعهی خودمان گذاشتيم تا ابد در فرهنگ اجتماعیمان باقی میماند. ما پردهها را کنار زديم و اين کار بزرگیست.
روز دوم. نه که کمبود رئيس جمهور و شاه داريم حالا يک چيزی بنويسم از همين اطراف خودمان که اضافه بفرماييد به فهرستتان. توی استراليا و در شمال همين ايالت کوئينزلند که اينجانب هم سکونت دارم يکی از شاهان ايران اعلام موجوديت کرده است. خيلی هم جدیست داستان. اسم ايشان علیحضرت سلطان کیومرث شاه قاجار شاهنشاه ایران، است که سال 1347 هجری شمسی به دنيا آمده در بيستم ژانويه 1975 ميلادی هم در تهران تاجگذاری کرده. کيومرث شاه در وبسايتش نوشته که از خاندان قاجار است. اين هم شناسنامهی ايشان و ترجمهاش. البته توی وبسايتش شماره تلفن و فکس و ايميل هم داده که اگر شک داشتيد برويد و با ايشان تماس بگيريد. چون شمارهشان مال همين ايالت خودمان است بنابراين 25 سنت آب میخورد که زنگ بزنم و بروم با ايشان يک مصاحبه انجام بدهم. برای اين که شکتان برطرف بشود اين هم سايت جنابشان و اين هم نشانی تماس. به سلامتیتان محل سفارتشان را هم اعلام کردهاند. آن طوری که يکی از نشريات ايالتی نوشته محل سفارت يک کافی شاپ قديمی بوده که با تغيير دکوراسيون تبديل شده به سفارت پادشاهی کيومرث شاه. يک بنده خدا وکيلی هم در همين ايالت کوئينزلند يک ماه پيش يعنی روز سوم می برداشته حضور کيومرث شاه را به طور قانونی در استراليا اعلام کرده، يعنی به عبارتی بار عام داده که اگر آب دستتان هست بگذاريد زمين و برويد به ديدار ايشان. در سيستم مالياتی استراليا هم يک شمارهی بازرگانی وجود دارد که تمام حساب و کتاب مشاغل تجاری را از طريق همين شمارهی بازرگانی حل و فصل میکنند. آقای کيومرث شاه هم يک شمارهی بازرگانی دارند که اينجا میتوانيد ببينيدش. ايشان اعلام کردهاند که در حال حاضر در شرايط تبعيد به سر میبرند و عصبانی هم هستند از اوضاع تبعيدشان ... به هر حال ما توی کوئينزلند هم بعله ... ديگه اينجورياس.
روز سوم. توی اين اوضاع تقلب و کودتا کارهای محسن رضايی شده است مايهی خنده. هم میخواهد مثلأ جانبداری نکند از يکی از طرفين دعوا و هم میخواهد بگويد چرا آرای من کم شده. خوب بامزهاش اين است که محسن رضايی قبلأ دربارهی نيروی سوم حرف میزد و اين که در دعوای دو جناح سياسی کشور بايد يک دولت فراجناحی يا وحدت ملی درست کرد. منتهای مراتب همين الان که هنوز نه به بار دولت وحدت ملیست و نه به دار آن خود ايشان مانده است که اعتراض کند يا طرفداری. اين مدل نيروی سوم محسن رضايی همان مدلیست که خاتمی هم اجرايش کرد و تمام دردسرهای امروز ما مربوط به همان بلاتکليفیاش در مقابل خرابکاریهای راستیها بود.
روز چهارم. فکر میکنيد با همهی اعتراضی که ما مردم نسبت به حکومت دينی داريم و حالا هم که مراسم چماق کشی و خون فشانیشان را داريم میبينيم فردای روز دو تا از همين آدمهای کتک خورده بخواهند با هم ازدواج کنند میروند سراغ يکی از همين حضرات که بيايد خطبهی عقدشان را بخوانند؟
روز پنجم. جدا از رسانههای رسمی خارج از کشور که با تأخير خبرها را اعلام میکنند هيچ مجرای خبررسانی قابل توجهی که بتواند خبرهای شهروندان روزنامه نگار گوشه و کنار ايران را جمع کند وجود ندارد. هر چه هست دارد توی فيس بوک رد و بدل میشود. از جنبهی رسانهای همين مغشوش بودن خبررسانی منجر به ضعيف شدن حوزهی اطلاع رسانی شده. يعنی توی فيس بوک که میرويد يک خبر يا فيلم را ممکن است ده بار از ده مسير مختلف ببينيد. به عبارت بهتر يک حلقهی بستهی اطلاع رسانی درست میشود که يک سوژه از اين دست فرستاده میشود و باز از آن دست برمیگردد. راديو و تلويزيونهای خارج از کشور به مناسبت پارازيتها آنقدر کارايی ندارند و مخاطبانشان هم تصادفی هستند. يعنی اگر خبر را نديديد يا نشنيديد جايی برای رديابیاش نيست. خوب در اين شرايط خبررسانی آن گروهی از مردم که نه دسترسی به راديو و تلويزيونهای خارج از کشور دارند و نه امکان اينترنتی در معرض اطلاع رسانی يکسويه داخلی قرار میگيرند. اين اشکال در تقريبأ تمام کشورهای در حال توسعه وجود دارد و راه را برای اعمال قدرت حکومت مرکزی باز میکند. راه خلاصی از اين دردسر اين است که رسانههای بينابينی راه بيفتند. رسانههای بينابينی آنهايی هستند که شکل ارائهشان بر حسب جامعهی هدف فرق میکند اما محتوای آنها ثابت میماند. درست مثل اين که يک کتاب را منتشر کنيد اما برای کسانی که توانايی خواندنش را ندارند به صورت صوتی بازخوانی کنيد. يا نوشتههای يک وبسايت را به صورت يک روزنامهی قابل چاپ دربياوريد. رسانههای خارج از کشور به اين قسمت اطلاع رسانی اصولأ توجهی ندارند و در نتيجه بعد از مدت کوتاهی حرفشان را برای يک عده مخاطب هميشگی میزنند. اين همان حلقهی بستهی اطلاع رسانیست که دايرهی مخاطب را محدود میکند. خوب که نگاه میکنيد متوجه میشويد در اعتراضات اخير موضوع اطلاع رسانی به همين جا ختم شد. برای همين هم هست که نحوهی اطلاع رسانی را هر بار بايد بازسازی کرد تا رسانه به طور مرتب مخاطب جديد پيدا کند.
روز ششم. سفر شيمون پرز، رئيس جمهور اسرائيل، به آذربايجان و قزاقستان يعنی حالا علاوه بر ترکيه کمکم کشورهای مسلمان آسيای مرکزی هم دارند به دوستان اسرائيل تبديل میشوند. در لبنان هم پست نخست وزيری در اختيار سعد حريریست و اگر سفير امريکا هم راهی سوريه بشود آنوقت سوريه بنا به ملاحظات ديپلماتيک که يکیشان همين ارتقاء سطح روابطش با امريکاست و البته منافع مادی حاصل از لغو تحريمهای امريکا به طرف غرب تمايل پيدا میکند و گرمای روابطش با جمهوری اسلامی کمتر میشود. محصول اين مجموعهی ديپلماتيک يعنی سوق پيدا کردن جمهوری اسلامی به گسترش روابط بيشتر با روسيه و چين. گسترش روابط با چين و روسيه معنیاش ادارهی جامعه به سبک اين دو کشور. به نظرم میرسد در يکی دو سال آينده درجهی خشونت جمهوری اسلامی از اين چيزی که هست بيشتر میشود. تنها عاملی که میتواند خشونت آتی حکومت را متوقف کند اين است که کودتای حضرات در کوتاه مدت بازگردانده شود. مادامی که مردم عادی میخواهند از روشهای بدون خشونت برای اعتراض استفاده کنند آن چيزی که جهت کودتا را عوض میکند از طريق عوامل داخل حکومت است. به نظرم جواب اصلی در درون حکومت است.
و روز هفتم. بهتان پيشنهاد میکنم که سعی کنيد توی همين اوضاع هم زندگی کنيد. ما با رأی دادنمان طرف مقابل را به بزرگترين اشتباه ممکن کشانديم و تمام مشروعيت کودتاچيان را ازشان گرفتيم. چشم همهمان به واقعياتی باز شد که تا به حال دربارهشان احساسی قضاوت میکرديم. اثری که ما با رأیمان در جامعهی خودمان گذاشتيم تا ابد در فرهنگ اجتماعیمان باقی میماند. ما پردهها را کنار زديم و اين کار بزرگیست.
نظرات