شر کم، حاجي خلاص
اينروزها همينطور که دارند درباره ی طرح های عجيب مثل اتصال دريای خزر به خليج فارس حرف مي زنند يک گوشه هايي از کشور هم آدم های اهل فن دارند نگران تر مي شوند. بعضي از نگراني های کاملأ به جا تا همين اواخر دوره ی دوم رياست جمهوری خاتمي هم کم و بيش ابراز مي شد اما بعد که مطبوعات به تعطيلي کشانده شدند و يک ترس فراگيری در همه جا رواج پيدا کرد همان نگراني ها هم از انتشار اجتماعي بازماندند و بدل شدند به گفتگوهای ميان اهل فن، آن هم تقريبأ درگوشي. بعضي ها لطف مي کنند و اين حرف های درگوشي را به من هم خبر مي دهند تا يادآوری شان کنم، به اندازه ی همين وبلاگ
اولين آن ها ساختن مسجد مصلای تهران است که اولين زنگ خطر آن را بعد از آتش سوزی در گلدسته های مسجد در روزنامه ی زن نوشتم از قول دکتر ... که به قول خودش آنقدر از در و ديوار برايش باريد که مجبور شد بگويد من نگفتم. اتفاقأ رمضان پور که سردبير روزنامه بود و بعدها معاون فرهنگي وزارت ارشاد هم شد کاملأ در جريانش بود. بعد از آن هم چند باری گفت بيا و موضوع را در آفتاب امروز دنبال کن و من به خاطر آن آقای دکتر که سابقه ی عضويت در جبهه ی ملي داشت و نمي خواستم بيشتر برايش دردسر درست بشود دنبال موضوع را نگرفتم. اما مشکل مسجد همچنان سر جايش هست که با عبور مترو از زير آن و لرزش زمين و آن دهانه های بزرگ و غير استاندارد صحن بلاخره يک روزی کار مي دهد دست مردم
دومي مربوط مي شود به برج ميلاد. موضوع آن را دو بار با دو نفر آدم متخصص در ميان گذاشتم و در نشاط چاپ شد، اسم آن آدم ها را مي برم چون مي دانم بر سر حرفشان هنوز هستند. اولي دکتر محمود يحيايي استاد دانشگاه خواجه نصير است که تخصص اصلي اش در محاسبات باد در سازه های بلند است، شنيده ام ايران هم نيست حالا. اعتقاد قطعي اش در اين بود که برج ميلاد فاقد مطالعات مربوط به باد است و وزش باد در ارتفاعي که برج بر آن بنا شده موجب لرزش برج مي شود و آن کره ی روی برج هم به تبديل شدن لرزش ناشي از باد به يک حرکت تقريبأ آونگ مانند در نوک برج کمک مي کند و از اين نظر وضعيت برج ميلاد مي تواند کاملأ نامتعادل باشد. يک گفتگويي هم بعدتر با دکتر بهرام عکاشه، استاد زلزله در موسسه ژتوفيزيک داشتم که مي گفت زميني که برج بر آن بنا شده، يعني تپه های گيشا، زمين سستي است و مثل اين است که زمين را به صورت دستي با خاک پر کرده باشند بنابراين برج از جنبه ی مطالعات بستر کاملأ غير استاندارد دارد ساخته مي شود، بنابراين در مقابل لرزه های نه چندان بزرگ هم مقاوم نيست چه برسد به آن پيش بيني که مي گويد زمين بلاخره در تهران به شدت خواهد لرزيد، بلا به دور
سومي مربوط مي شود به درياچه ی اروميه. اين درياچه ی نگون بخت که با سر انگشت تدبير حجت الاسلام حسني، امام جمعه ی اروميه، به اين وضعيت درآمده هر روز از جنبه ی اکولوژيکي خراب تر مي شود. يک گفتگويي انجام داده بودم با دکتر بهروز گتميری که در عصرآزادگان چاپ شد. داستان از اين قرار بود که اوايل انقلاب حسني با عده ای از اهل جهاد سازندگي دست به کار مي شوند برای اين که با خاکريزی در درياچه دو سمت درياچه را به هم وصل کنند، اولين خراب کاری را هم خود حسني انجام مي دهد که پشت بولدوزر مي نشيند و خاک ها را از کنار درياچه به داخلش مي ريزد. بستر درياچه به طور طبيعي فرو مي رود. هر چه خاک مي ريزند افاقه نمي کند، با زور و زحمت خاکريزی به نيمه های درياچه مي رسد و بعد رهايش مي کنند. مي روند پول مي گيرند تا پل فلزي بزنند اما باز هم بستر درياچه پايه های پل را جابجا مي کند، مي توانيد آثارش را ببينيد هنوز. خلاصه اينکه رضايت مي دهند تا همانجايي که خاک ريخته اند بماند و باقي مسير را با يدک کش به آن طرف درياچه متصل کنند. اما چون جريان طبيعي آب به دليل آن خاکريزی مسخره به هم خورده ميزان نمک آب درياچه هر روز بيشتر مي شود بنابراين موتور يدک کش هم تاب نمي آورد و هر روز بايد آن را تعمير کنند. حالا نه مي شود آن همه خاک و سنگ را برداشت و نه مي شود کار ديگری برای نجات درياچه انجام داد. خالي از لطف هم نيست که بدانيد يک موجود آبزی، يک دياتومه، که ارزش دارويي منحصربفردی دارد و کلي هم قيمتي است در همان درياچه وجود دارد که دکتر حسين رياحي آن را برای اولين بار معرفي کرد و البته حالا ديگر چيزی از جمعيتش باقي نمانده
اين فهرستي که من دارم و شايد به مرور بنويسمشان آنقدر تأسف آورند که آدم آرزو مي کند هيچوقت اين کارهای خارق العاده را در ايران انجام ندهند. از جنبه ی مهندسي نه تنها آدم های معتبری داريم در همان ايران بلکه همين ها در خارج از کشور هم کارهايشان زبانزد است اما پايشان که به ايران مي رسد از بس بايد به دستور اين و آن نقشه ی کار را عوض کنند که دست آخر يک افتضاح مهندسي به جای شاهکار باقي مي گذارند. يک آقای دکتری که کارش جراحي چشم است يک وقتي مي گفت يکي از آقايان معمم را مي خواستم عمل کنم، ظاهرأ کاره ای هم بوده، آنقدر پيش از عمل رهنمود علمي داده که آقای دکتر از عمل کردن منصرف شده، کار به جنگ و دعوا کشيده و به رئيس بيمارستان. دکتر گفته فقط وقتي عمل مي کنم که اين آقا را قبل از آمدن من در اتاق عمل بيهوش کنيد که حرف نزند و آنقدر بيهوش بماند تا من از بيمارستان بروم بيرون وگرنه عمل نمي کنم، جالب اين بوده که آقای بيمار رضايت نداده و رفته اند يک دکتر معتقد آورده اند که عمل کند. شر کم، حاجي خلاص
حالا با اين طرح خزر به خليج فارس چه پيش خواهد آمد خدا عالم است

نظرات

پست‌های پرطرفدار