جمعه برای زندگی
چند سال پيش رفته بودم يک مراسم عروسی. آقای داماد راه افتاد کنار هر ميز با ميهمانها خوش و بش کردن تا رسيد به ميزی که من و چند تا از دوستان نزديک داماد نشسته بوديم. يک آقايی هم در جمع ما بود، درست روبروی من، که نمیشناختيمش ولی به هر حال ميهمان بود. ميز ما مستطيلی شکل بود و من آن اواخر ميز نشسته بودم. داماد که به ميز ما رسيد نشست روی يکی از صندلیهای طرف ديگر و شروع کرد به گپ زدن. کنار آن آقای ناشناس يک نفر شروع کرد به پرتقال پوست کندن. خيلی اتفاقی يک باريکه عصارهی پوست پرتقال پريد توی چشم چپ آن آقای ناشناس. خود آن کسی که داشت پرتقال را پوست میکند هم متوجه نشد. من هم ناغافل ديدم. چشم آن آقای ناشناس شروع کرد به اشک آمدن يک جوری که مجبور شد با دستمال اشکهاش رو پاک کنه و همه ديگه متوجه شدن ايشون داره اشک میريزه. داماد دستپاچه شد و گفت آقای فلانی چيزی شده؟ آقای ناشناس جواب داد از شوق ديدن لباس دامادی به تن تو احساساتی شدم، اشکم جاری شد.
من داشتم میمردم از خنده. يعنی از زور خنده داشتم بود ميز رو گاز میگرفتم.
ديروز ياد اون روز افتادم، يک خبر خوب هم شنيده بودم و در نتيجه گفتم راه بيفتم به نويسندههای آنلاين بگم برای "جمعه برای زندگی" بنويسند. امروز نتيجهش رو داريد میبينيد. هر کسی که گفته بود مینويسم حالا نوشتهش اينجاست. "جمعه برای زندگی" يعنی کار گروهی برای چند دقيقه خوشی، درست وسط هزار تا ناخوشی.
خوشیها را بايد تعميم داد و به ناخوشیها هم بايد فرصت داد تا گفته بشن. نه فقط برای گفته شدن بيحاصل، بلکه برای اين که زندگی اجتماعیمون رو از زوايای ديگه ببينيم. گاهی وقتی همين خوشیها و ناخوشیها رو میگذاريد کنار هم تازه تصوير دقيقی از خودمون پيدا میکنيم. گاهی همينطوری معنی خوشی معلوم میشه. اين کاریست که من هر هفته در "جمعه برای زندگی" انجام میدم که ببينيد حتی وقتی خيلی غمگين هستيد يک جايی هست که برای چند دقيقه هم که شده شما را وصل میکنه به زندگی و چند نفری هستند که دارند با شما حرف میزنن. گاهی همين که از تنهايی درمیآييد جرقهی خوبيه که برگرديد به زندگی و باز تا جايی که میشه به ديگران همفکری بدين و وسط هزار تا خبر ناخوش خودتون رو اميدوار نگه دارين. به خودتون بيخود نمره منفی ندين اگر متفاوت فکر میکنين منتها دربارهش حرف بزنين. واقعن دليلی نداره کسی از چهرهی ما تشخيص بده که به چی فکر میکنيم. برای همينه که بايد حرف بزنيم که راه حل پيدا کنيم برای ناخوشیهامون. همين که بهترين تلاشتون را انجام ميدين يعنی کلی کار. زندگی زمينی ارزش داره.
خوب بريم سراغ موسيقی "جمعه برای زندگی".
اين هم نويسندگان امروز:
آرتميس ميلانی: جشن عروسی بر حسب مشاهدات
سيبيل طلا: اين يکی عشوه زنانه را من نتوانستم
پرشين سعيد واقفی: حالا هی دامبول و ديمبول کن
ليلا نظری: عروسی کنند باز هم میرقصم
شميم صاحبی: ديگه اينجا منطق نيست
شيرين جمارانی: 78 تا ساعت ديواری
Katiana Murillo: A volcano almost in the capital
نظرات