رگ گردن عندالمطالبه
واقعأ چرا استراليا مي تواند يک کشور پيشرفته باشد آنوقت ايران نمي تواند؟ سرانگشتي هم که حساب کنيد وضع منابع و ذخاير معدني ايران صد برابر بيشتر از استرالياست اما ما ايراني ها اين همه با فقر دست و پنجه نرم مي کنيم و دولت هر سال برای نو کردن لباس تعداد زيادی از مردم برنامه ی "بيائيد شادی هايمان را با هم تقسيم کنيم" راه مي اندازد تا همان آدم های نيمه سير بيايند هماني را که دارند با ديگران تقسيم کنند. اما اينجا کسي گرسنه نمي ماند؟
البته بر گنده کاری های اهل حکومت نمي شود ماله کشيد، يعني از فرط زيادی قابل ماله کشيدن نيست. هم در دوره ی شاه که همين کنار دست تهران همه جور زاغه نشيني رواج داشت و هم بعد از انقلاب که به سلامتي همه داريم زاغه نشين مي شويم
اما يک چيزهايي هم هست که به حکومت ها ریطي ندارد، اشکالي است که ما ايراني ها از خودمان داريم، هزاری هم که رگ گردنمان را کلفت کنيم باز هم اشکال از خودمان است، اتفاقأ حکومت ها هم همين را رگ خواب ملت ديده اند و هر بار يک سيخي مي زنند و ما رگ گردنمان را کلفت مي کنيم اما باز تا خرخره دوباره در گل و لای فرو مي رويم، از بس که آدم های محاسبه گری نيستيم
هر سال زمستان خانه های ما ايراني ها چنان گرم است که همينطور که شوفاژ و بخاری روشن هستند مجبور مي شويم لای پنجره را هم باز بگذاريم که بتوانيم نفس بکشيم. هزينه ی مصرف برق و گازمان را خودمان مي دهيم، آخر ماه هم ته جيبمان چيزی نمي ماند اما به جای دو تکه لباس زمستاني حتمأ بايد لباس تابستاني بپوشيم و شوفاژ را تا آخر باز کنيم. تابستان هم به همين منوال که چه صفايي مي کنيم که ظهر گرما از زور سرمای کولر با پتو بخوابيم
آدمي که هنوز به خارج از کشور نيامده فکر مي کند اينجا همه از اين بدترند، بخصوص اگر کسي همينطور توريستي آمده باشد جايي خارج از کشور آنوقت هر چه در هتل ديده مي شود خارج. اما واقعأ اينطور نيست. اين ها در خارج کار مي کنند و ماليات مي دهند. اما حواسشان هست که چطور در زمستان و تابستان بپوشند که خرجشان به دخلشان بخورد. ميهماني هم مي دهند و خرج هم مي کنند اما قراری ندارند که بروند آن سر شهر چهار تا پرتقال هر کدام يک کيلو بخرند محض آبرو اما بعد از ميهماني ندانند قرضشان را چطور بدهند. اسم اين را در ايران گذاشته ايم لارژ زندگي کردن و تا مدت ها در خارج از کشور هم به همين نگاه با اين ها سروکله مي زنيم. تازه پوست که مي اندازيم متوجه مي شويم لارژ زندگي کردن اسمي است که ما ايراني ها روی حماقتمان گذاشته ايم و هر حکومتي هم از همين سوء استفاده مي کند و از جواب پس دادن درباره ی مالياتي که به او داده ايم طفره مي رود
ما نفت داريم ولي هيچ کس از خودش نمي پرسد آخر چرا بايد زمستان ها لباس تابستاني در خانه بپوشم؟
اين ها از صد بار مبارزه ی سياسي برای ما ايراني ها مهم تر است. بهترين حکومت عالم و درخشان ترين دموکراسي را هم که داشته باشيم فرقي نمي کند، ما بايد خودمان هم تقلا کنيم که بفهميم به چه کارمان مي آيند اين ها بدون اين که تمرين شهروندی داشته باشيم
همان روزهايي که در روزنامه ی زن بوديم يک بار که قرار بود از همين تيترهای دهان پرکن اقتصادی بگذارند در صفحه ی اول، آن هم به پيشنهاد منصور بي طرف، در همان شورای تيتر به فائزه هاشمي گفتم شما اين کار را نکنيد، مردم از ايني که هستند بدتر مي شوند، داد همه درآمد، از همين روزنامه نگاراني که اصلاح طلبند اما نمي دانند که بايد راه شهروند شدن را به مردم نشان بدهند. باور کنيد اين ها که در کشورشان گرسنه ندارند هر روز روزنامه هايشان به مردمشان نهيب مي زنند که ما هنوز هم زيادی راحت طلبيم، آنوقت ما که سيرهايمان هر روز کمتر مي شوند تخت دراز کشيده ايم، رگ گردنمان هم عندالمطالبه آماده ی کلفت شدن است
نظرات