مردی با عبای شکلاتي تزئيني
سال 76 که خاتمي کانديد رياست جمهوری شد تقريبأ همه هيجان زده بوديم. واقعيتي کتمان ناپذيری است که بعد از سال ها دوباره هيجان انتخاباتي به سراغ همه آمده بود. من به آنچه گذشت در آن دوران پر هيجان هيچ انتفادی ندارم، نه خودم را سرزنش مي کنم و نه ديگران را. اما اين اواخر دوره ی دوم رياست جمهوری خاتمي من فقط منتقد در خانه نشسته ای نبودم که از دور بگويد لنگش کن. مثل همه ی روزنامه نگارها کار کردم و انتظارات معقول داشتم که بلاخره رئيس دولت با بعضي نابساماني ها کنار نيايد، که آمد
اما حالا که به خاتمي ی بعد از رياست جمهوری نگاه مي کنم دلم مي خواهد نه به سوال های خيلي مهمي مثل تفسير ايشان از قانون اساسي و اين ها جواب بدهد، واقعأ نمي خواهم جواب بدهد چون او آگاهانه ما را گذاشت وسط ميدان تا خودمان در ادامه ی صد سال مشروطه خواهي به اين سوال اصلي مشروطيت که ما چه کاره ايم جواب بدهيم. چيزی که واقعأ دوست دارم جوابش را یشنوم اين است که خوب جناب خاتمي حالا که رئيس جمهور نيستيد، انتخاباتي هم که در کار نيست خوب پس چرا هنوز جوان ها را مي خواهيد هيجان زده کنيد؟ آيا نقشي برای خودتان قائليد در بازار سياست ايران؟ اين که سرود برايتان بسازند و بخوانند، مراسم برگزار کنند و شما هم شرکت کنيد و لبخند بزنيد اين ها توقع جوان ها را بالاتر مي برد آنوقت چه کسي جوابشان را مي دهد اگر همين توقعات بالاتر بروند و سر از خيابان دربياورند و متوقعين بابتش کتک بخورند و زندان بکشند؟
گلايه اي نيست امروز که چرا با قاطعيت از اين همه دانشجو و مبارزان در راه شعارهايتان دفاع نکرديد، گلايه بود قبلأ ولي حالا نيست چون گلايه مان به ديوار سفت خورد اما حالا چرا باز داريد توقع درست مي کنيد؟ حالا که ديگر چيزی دستتان نيست جز يک اسم بدون قدرت چرا جوان ها را مي خواهيد هيجان زده کنيد؟
ببينيد آقای خاتمي، اين ها سنبه شان پر زور است، آنقدر که خود شما را هم با وجود رئيس جمهور بودن دست و پايتان را بستند و گذاشتند کنار، راهش اين نبود که شما خودتان دهانتان را هم ببنديد، ولي بستيد، اما حالا اين دهان باز کردن شما چه سودي دارد جز اين که هر بار که مي گوئيد خواستم ولي نتوانستم باران انتقاد را به خودتان ببارانيد و همه را خشمگين کنيد و راه آزادی خواهي مسالمت آميز، نه مصلحت جويانه از مدل شما، را ببنديد
واقعأ شما هم انقلابي رفتار کرديد گرچه اسم روشتان را گذاشتيد آگاهانه. وقتي آن باور آزادگي که در ايران به آن مي گويند قهرماني را گذاشتيد کنار يک تنه خواستيد انقلابي بر عليه تاريخ و فرهنگ خو گرفته به اين باور را بگذاريد کنار. قهرمان ها هميشه هم بد نيستند که شما از اسمش هم بيزاريد. همين ها به ما اميد داده اند که راه پر سنگ و کلوخ اين صد ساله را ادامه بدهيم، شما که به اين و حرف های خودتان که باور نداريد خوب چرا نمي رويد مثل عطا مهاجراني به دنبال حرفه ای که به آن عشق مي ورزيد؟ برويد کتاب بنويسيد، وبلاگ ننويسيد لطفأ چون همان سياقتان که در رياست جمهوری تان تجلي پيدا کرد اين جا دو برابر نمود پيدا مي کند، وبلاگ مربوط به امروز است شما آدم امروز نيستيد، ديروز هم آدم ديروز نبوديد، آن نامردهايي که شما و ما را هل دادند به وقايع دوم خردادآن ها آدم های امروزند که هشت سال را هم با شما سپری کردند تا برسند به ستون بعدی که فرجي باشد
ما آدم های اطرافتان از خيال خامي که داريم هنوز هر بار فکر مي کنيم شما مي خواهيد حرفي بزنيد، اما نمي زنيد، نه منظورم اين نيست که پرچم برداريد راه بيفتيد در خيابان و شعار بدهيد، نه، آن حرف اصلي را مي گويم که حاکميت به مردم به چه چشمي نگاه مي کند اين حرف را مي گويم که نمي زنيد، در فاتحه خواني آقای خلخالي شرکت مي کنيد آنوقت اسم گنجي و باطبي را نمي بريد، خلخالي مي شود قهرمان مبارزه با استکبار آنوقت گنجي و باطبي و بقيه ملقب مي شوند به اراذل و اوباش، آخر چرا کارهای دو پهلو مي کنيد؟
انصافأ اگر نمي خواهيد قهرمان باشيد لطفأ جوان ها را به زحمت نيندازيد. من قلبأ به وجود يک قهرمان با يال و کوپال برای ايران بيشتر باور دارم تا شما که حرف نزديد و عمل نکرديد. آرزوی مذموم و متعفني است اما شما همه را وادار کرديد که برای ظهور يک ديکتاتور روزشماری کنند از بس که همه را زجر داديد و فرصت ها را از بين برديد. حالا لا اقل بگذاريد جوان ها بروند دنبال جواني شان، از همين حداقل هايي که هست، از همين موسيقي دست و پا شکسته، از همين فرصت کمي خنديدن، بگذاريد از همين ها لذت ببرند، باطبي هم مي توانست برود درسش را بخواند و دنبال زندگي اش برود. شما با آن هيجاني که پاسخش را از همه دريغ کرديد او و ديگران را تباه کرديد، ديگر هيجان درست نکنيد لطفأ، شما پاسخ بده نيستيد، دوره اش گذشت برايتان. ماهاتير محمد که حالا جزو گروه تفاهم تمدن ها ست و مثل شما از طرف کوفي عنان منصوب شده معاونش انور ابراهيم را به زندان انداخت از فرط اين که دائم پايش را گذاشته بود روی ترمز اصلاحات اقتصادی و سياسي، فعلأ که او قهرمان مالزی است و شما همکارش هستيد
آقای خاتمي! دوباره يک آدمي قهرمان مي شود در همين ايران چه شما باور کنيد يا نه، فقط دعا مي کنم فهميده تر باشد مثل مرحوم مصدق يا تختي که اقلأ هر بلايي بر سر همراهانشان آمد خودشان هم آسوده نماندند که برايشان سرود مردی با عبای شکلاتي بخوانند
نظرات