محاسبات
آنقدر هر روز در تقاضا برای بخشش يا کوتاه آمدن از سر تقصيرات اجتماعي، و نه حتي سياسي، اين و آن نامه ی سرگشاده به مقامات نوشته مي شود که اصل و مفهوم سرگشاده بودن نامه ها هم بي معني شده. اما حالا اين طرف داستان هم خالي از سوال نيست که ظاهرأ دايره ی احکامي انضباطي ی که برای متنبه شدن مجرم، اگر واقعأ جرمي رخ داده شده، محدود مانده که کم کم قدرت خلاقيت قضايي حکم کنندگان را زير سوال مي برد. البته که من تخصصي در اين کار ندارم اما به عنوان يک شنونده وقتي مي شنوم برای هر جرمي همه اش حکم زندان مي دهند از خودم مي پرسم پس اين همه که در رشته های مرتبط با قضا درس مي خوانند در بحث و جدل علمي شان فقط در مورد طول مدت زندان اختلاف دارند؟ خوب اين را بدهند يک برنامه نويس کامپيوتر و يک نرم افزار درست کنند که با وارد کردن مشخصات متهم و اتهام بگويد متهم چقدر بايد برود زندان. دو سه روزه کل پرونده های دادگستری تمام مي شود. يک نسخه از نرم افزار را هم بدهند دست مردم که هر آدمي بفهمد جرمش چقدر مي شود اگر مثلأ بزند با لگد شکم همسايه اش را بترکاند
مجتبي سميع نژاد برای وبلاگ نويسي مي رود زندان، فلان قاچاقچي هم به همان اندازه مي رود زندان، آن آدم شرور خياباني هم به همچنين، خوب اين که ساده کردن موضوع است که همه بروند زندان با هر توانايي اضافه ای که دارند. سميع نژاد را آزاد نمي کنيد بسيار خوب، اما همين آدم نمي تواند برای اتهامش ديوار رنگ بزند دو سال؟ برود چهار تا بيسواد را با سواد کند بدون اجر و مزد مادی، يا برود يک کار عام المنفعه ی ديگر انجام بدهد؟ آخر همه بروند زندان که با هزار گرفتاری اجتماعي ديگر بيايند بيرون چه سودی به حال جامعه دارد؟
بلاخر سميع نژاد يک آدمي بوده در کوچه ی خودشان. فردا اگر اهل کوچه بپرسند اين آدم کجا رفته نمي شنوند که رفته زندان؟ هزاری هم بگوييد زندان نيست و يک اسم خوش آب و رنگ برايش بگذاريد اما بلاخره مرکز آموزش خلباني که نيست. علت زندان رفتنش هم نوشتن بوده. خب اين آدم رفته و همنشين آن قاچاقچي شده، آنوقت نوشتن به عنوان عمل مجرمانه مي شود همسطح قاچاق. حالا اين کدام اهل کوچه ای است که حاضر بشود منبعد دستش را به قلم ببرد و حتي به شهرداری محلشان مثلأ بنويسد زباله های کوچه ی ما ده روز به ده روز هم جمع نمي شوند؟ وقتي نوشتن جرم محسوب مي شود کسي نمي داند در نامه نگاری به شهرداری واژه ی زباله هم جرم است يا بايد بنويسد مثلأ مواد ذيقيمت قابل بازيافت که محترمانه تر باشد و به کسي هم برنخورد. آنوقت اوضاع مي شود همين که مردم برای حل و فصل مشکلاتشان با در و همسايه دائم با هم دست به يقه مي شوند. وقتي نوشتن جرم مي شود و زندان دارد خب کتک کاری مي شود راه حل
حالا يا بايد تعداد زندان ها را دائم زياد کنيد که جای همه بشود از آدم شرور تا نويسنده، يا بايد نرم افزار درست کنيد که طرفين کتک کاری ضربه هايشان را به اندازه ی تحمل زندان رفتنشان محاسبه کنند و بزنند، يا راه معقول تری برای تناسب اتهام و مجازات با متهم پيدا کنيد
آنقدر هر روز در تقاضا برای بخشش يا کوتاه آمدن از سر تقصيرات اجتماعي، و نه حتي سياسي، اين و آن نامه ی سرگشاده به مقامات نوشته مي شود که اصل و مفهوم سرگشاده بودن نامه ها هم بي معني شده. اما حالا اين طرف داستان هم خالي از سوال نيست که ظاهرأ دايره ی احکامي انضباطي ی که برای متنبه شدن مجرم، اگر واقعأ جرمي رخ داده شده، محدود مانده که کم کم قدرت خلاقيت قضايي حکم کنندگان را زير سوال مي برد. البته که من تخصصي در اين کار ندارم اما به عنوان يک شنونده وقتي مي شنوم برای هر جرمي همه اش حکم زندان مي دهند از خودم مي پرسم پس اين همه که در رشته های مرتبط با قضا درس مي خوانند در بحث و جدل علمي شان فقط در مورد طول مدت زندان اختلاف دارند؟ خوب اين را بدهند يک برنامه نويس کامپيوتر و يک نرم افزار درست کنند که با وارد کردن مشخصات متهم و اتهام بگويد متهم چقدر بايد برود زندان. دو سه روزه کل پرونده های دادگستری تمام مي شود. يک نسخه از نرم افزار را هم بدهند دست مردم که هر آدمي بفهمد جرمش چقدر مي شود اگر مثلأ بزند با لگد شکم همسايه اش را بترکاند
مجتبي سميع نژاد برای وبلاگ نويسي مي رود زندان، فلان قاچاقچي هم به همان اندازه مي رود زندان، آن آدم شرور خياباني هم به همچنين، خوب اين که ساده کردن موضوع است که همه بروند زندان با هر توانايي اضافه ای که دارند. سميع نژاد را آزاد نمي کنيد بسيار خوب، اما همين آدم نمي تواند برای اتهامش ديوار رنگ بزند دو سال؟ برود چهار تا بيسواد را با سواد کند بدون اجر و مزد مادی، يا برود يک کار عام المنفعه ی ديگر انجام بدهد؟ آخر همه بروند زندان که با هزار گرفتاری اجتماعي ديگر بيايند بيرون چه سودی به حال جامعه دارد؟
بلاخر سميع نژاد يک آدمي بوده در کوچه ی خودشان. فردا اگر اهل کوچه بپرسند اين آدم کجا رفته نمي شنوند که رفته زندان؟ هزاری هم بگوييد زندان نيست و يک اسم خوش آب و رنگ برايش بگذاريد اما بلاخره مرکز آموزش خلباني که نيست. علت زندان رفتنش هم نوشتن بوده. خب اين آدم رفته و همنشين آن قاچاقچي شده، آنوقت نوشتن به عنوان عمل مجرمانه مي شود همسطح قاچاق. حالا اين کدام اهل کوچه ای است که حاضر بشود منبعد دستش را به قلم ببرد و حتي به شهرداری محلشان مثلأ بنويسد زباله های کوچه ی ما ده روز به ده روز هم جمع نمي شوند؟ وقتي نوشتن جرم محسوب مي شود کسي نمي داند در نامه نگاری به شهرداری واژه ی زباله هم جرم است يا بايد بنويسد مثلأ مواد ذيقيمت قابل بازيافت که محترمانه تر باشد و به کسي هم برنخورد. آنوقت اوضاع مي شود همين که مردم برای حل و فصل مشکلاتشان با در و همسايه دائم با هم دست به يقه مي شوند. وقتي نوشتن جرم مي شود و زندان دارد خب کتک کاری مي شود راه حل
حالا يا بايد تعداد زندان ها را دائم زياد کنيد که جای همه بشود از آدم شرور تا نويسنده، يا بايد نرم افزار درست کنيد که طرفين کتک کاری ضربه هايشان را به اندازه ی تحمل زندان رفتنشان محاسبه کنند و بزنند، يا راه معقول تری برای تناسب اتهام و مجازات با متهم پيدا کنيد
نظرات