درک تناقض
تا وقتي در ايران هستين بعضي از تفاوت های اجتماعي رو نمي تونين ببينين، منظورم ماشين فلان مدل و خونه ی بهمان جا نيست منظورم اينه که وضع لباس به مفهوم پوشيده بودن اون خيلي تفاوتي بين خانم ها و آقايون نداره. همه مجبورن يک شرايط رو تحمل کنن، خانم های کارمند مجبورند مانتوی تيره بپوشن و آقايون کارمند هم يک لباس نه چندان خوش آب و رنگ و ايضأ پوشيده. غير کارمندها هم خيلي ديگه نمي زنن توی جاده خاکي، من اون بر و بچه های کم سن و سال با جيب پر از پول رو که مي تونن هر چيزی بپوشن استثناء مي دونم واقعأ، سرجمع اجتماعي رو مي گم که همه تقريبأ در يک حد هستند
اما چرا اين رو مي نويسم؟ حالا توضيح مي دم. اينجا در استراليا تابستان شده و مردم ترجيح مي دن لباس راحت بپوشن که از شر گرما راحت بشن، هر کسي هم هر چي رو فکر مي کنه ممکنه تن پوش محسوب بشه مي پوشه. به نظر ماهايي که هنوز به ديدن اين جور سر و لباس ها عادت نداريم اين لباس ها گاهي خيلي عجيب به نظر مي رسند. اما اين وسط يک چيز جالب يا مثلأ سوال برانگيز هم هست که من هر دفعه از خودم مي پرسم آخرش به خودم مي گم به تو چه مربوطه ولي باز دفعه ی بعد هم درگير مي شم با خودم که آخه منطقش چيه؟
خانواده های مسلمان، و البته غير ايراني مگر اين که دولتي باشند، از جنبه ی لباس پوشيدن خيلي متناقضند. توی اين فصل گرم، آقايان از دم شورت مي پوشن با يک تي شرت و يک دمپايي لای انگشتي اما از آن طرف خانم هاشون در لباس های بلند گاهي بدتر از مانتو، اون هم سياه، با روسری و خيلي مقيدها هم با روبنده. واقعأ هر کسي به خودش مربوطه که چه جوری لباس مي پوشه و عقيده ی و مرام همه هم محترمه اما حداقل من هنوز نمي تونم بفهمم چطور اين تناقض رو مي شه درک کرد؟
نظرات