با همين آدم ها قرار است دانشگاه ها اسلامي بشوند؟
يک حرف هايي اين وزير علوم مي زند که آدم مجبور مي شود يک حرف های ديگری در جوابش بزند. ايشان دائم درباره ی اسلامي شدن دانشگاه ها سخنراني مي کنند و قرار است با همين همکارانشان که فعلأ در وزارت علوم هستند دست به اسلامي شدن بزنند حال آن که همين همکاران خودشان در بيرون رفتن استادان از دانشگاه ها کمک کرده اند. يکي شان که همکلاسم بود را محض نمونه مي نويسم که بدانيد اين همکاران وزير علوم در دوره ی دانشجويي چه ها که نکرده بودند
در دانشگاه ملي سابق وشهيد بهشتي فعلي يک استادی بود به نام دکتر شاملو. استاد فيزيولوژی بود و بسيار هم با سواد، و از محققان درجه يکي که از فرانسه فارغ التحصيل شده بودند. او همراه با دکتر امين (صاحب آزمايشگاه ماری کوری در خيابان ميرداماد) هر دو از بنيانگذاران دانشگاه ملي بودند. اين آقای دکتر شاملو تا جايي که مي دانم به سبب سن و سالي که داشت مشکل تکرر ادرار داشت و به همين دليل هم خيلي راحت نبود در استفاده از دستشويي های متداول در دانشگاه
يک روزی مي رود دستشويي، خودش اين ها تعريف کرد سر کلاس، يکباره يکي از پشت در با لگد مي زند به در که "هي گوساله اينطوری سر پا فلان کار را نکن". مي گفت من چيزی نگفتم. دوباره طرف ول کن نبوده باز هم با لگد مي زند به در که "بيام خشتکت را جر بدهم که بفهمي نبايد اين طور فلان کار را انجام بدهي". ظاهرأ آن آدم لگد بزن نمي دانسته اين آدم داخل دستشويي کيست، فقط سر يک آدم ايستاده ای را ديده از پشت، کسي نمي داند شايد هم شناخته
خلاصه آن لگد بزن با چند فقره فحش مي رود بيرون و اين آقای دکتر شاملو هم مي آيد بيرون. ما سر کلاس بوديم که ديديم يکي از بچه هايي که فعلأ در دم و دستگاه آقای زاهدي هم کاره ای شده آمد با صدای بلند گفت بعضي از اين گوساله ها هنوز خبر ندارند دانشگاه ملي هم اسلامي شده و نبايد هر جوری بروند دستشويي، يکي از همکلاسي ها گفت مگر تو مسئول کنترل دستشويي هستي؟ اين گفت اگر لازم بشود آن جا را هم کنترل مي کنيم
ما اولش سر درنياورديم که اين حرف يعني چه که دستشويي را کنترل مي کنيم و اين ها. فردايش با اين آقای دکتر شاملو کلاس داشتيم. آمد گفت فلان جزوه را برويد از اتاق زيراکس بگيريد و برای امتحان بخوانيد من از امروز دانشگاه نمي آيم. تازه سه چهار جلسه از کلاسمان گذشته بود. همه به سر و صدا افتادند که استاد چرا نمي آييد. با اصرار همکلاسي ها بلاخره به زبان آمد که مشکل پزشکي دارد و خلاصه در استفاده از دستشويي راحت نيست و ديروز چه بر سرش آمده. همان همکلاس لگد بزن هم نشسته بود، تازه معلوم شد پشت در چه کسي بوده. همه مان هم فهميديم تا آخر داستان را
دکتر شاملو نيامد که نيامد. بعد از مدتي دکتر امين هم نيامد و بعد هم دو نفر ديگر از قديمي های دانشگاه. خلاصه اين آقای لگد بزن هم بعد از فارغ التحصيلي در دوره ی ليسانس رفت برای ادامه ی تحصيل در دوره ی دکتری به سوئد به عنوان دانشجوی بورسيه. احتمالأ آن جا هم لگد مي زده به درب دستشويي ها. حالا با يک همچنين آدم هايي قرار است دانشگاه ها اسلامي بشوند
نظرات